کد خبر: 964629
تاریخ انتشار: ۱۳ مرداد ۱۳۹۸ - ۰۳:۳۰
حکمت علاوه بر عقل‌ورزی از وحی و شهود هم بهره می‌برد
حکمت مساوی با فلسفه نیست، فلسفه عقل ورزی نظری است. فلسفه ارسطو و فلسفه کانت دو نمونه از فلسفه هستند. حکمت (خردمندی یا فرزانگی) واجد این بعد است، اما در آن خلاصه نمی‌شود. افزون بر خردورزی نظری، حکمت دو بعد دیگر نیز دارد: بهره‌مندی از وحی و برخورداری از شهود. خردورزی حکیم او را به محدودیت عقل و ضرورت روآوردن به دین حق رهنمون می‌سازد
سرویس اندیشه جوان آنلاین: متن زیر یادداشتی از محمد فنایی اشکوری استاد حوزه و دانشگاه در تمایز میان حکمت و فلسفه است که ایشان در فضای مجازی منتشر کرده است.

حکمت مساوی با فلسفه نیست، فلسفه عقل ورزی نظری است. فلسفه ارسطو و فلسفه کانت دو نمونه از فلسفه هستند. حکمت (خردمندی یا فرزانگی) واجد این بعد است، اما در آن خلاصه نمی‌شود. افزون بر خردورزی نظری، حکمت دو بعد دیگر نیز دارد: بهره‌مندی از وحی و برخورداری از شهود. خردورزی حکیم او را به محدودیت عقل و ضرورت روآوردن به دین حق رهنمون می‌سازد. حکیم در کنار بهره‌گیری از عقل و در ادامه مسیر حقیقت‌جویی، از مشکات نبوت نور می‌گیرد و بر سفره صحف آسمانی می‌نشیند. حکیم مؤمن به نبوت ختمی، معتکف درگاه قرآن و سنت می‌شود و در اقیانوس بیکران حکمت نبوی و ولوی سباحی و از آن گوهر معرفت صید می‌کند.

او عقلش را با تعالیم وحی تصحیح و تکمیل می‌کند و بدینسان به خِردش هم از جهت عمق و هم از حیث گستره غنا می‌بخشد. اگر از بختیاران صاحب همت و توفیق باشد به فهم ظاهر دین بسنده نمی‌کند، بل با تهذیب نفس و تطهیر درون چشم شهودش گشوده می‌شود و آنچه نادیده نیست آن می‌بیند و از چشمه سار قلبش حکمت می‌جوشد و بر زبانش جاری می‌شود. جان کلام آنکه حکمت جمع بین عقل و نقل و شهود و فلسفه، دین و عرفان است. حکیم کسی است که از همه قوای معرفتی و همه راه‌های دانش و منابع معرفت بهره می‌برد. افزون بر این حکیم تنها به کسب دانش بسنده نمی‌کند، بلکه همراه با آن با عمل و سلوکش به سوی تعالی وجودی و کمال باطنی سیر می‌کند. اصولاً چنان معرفتی جز با چنین سلوکی حاصل نمی‌شود.

علم و عمل دو بال حکیم برای پرواز هستند و از هم جدایی ندارند. حکیم حقیقی (الحکیم) خداوند است، اگر به مخلوقی حکمت نسبت داده می‌شود از باب مجاز و تشبه به حکیم علی‌الاطلاق است. حکیم متصل به سرچشمه حکمت الهی و خدامحور است. معرفت خدا، محبت به خدا و اطاعت از خدا و با تمام وجود کوشش و اهتمام در تقرب و وصل به او و لقای او تمام فکر و ذکر و رفتار حکیم را فرا می‌گیرد. همه کارش خالصانه برای اوست، ربش فقط الله است.
او موحد محض و از هر شرکی پیراسته است و ابراهیم‌وار می‌گوید: «… إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکی وَمَحْیای و َمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ. لاَ شَرِیک لَهُ وَبِذَلِک أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ. قُلْ أَغَیرَ اللَّهِ أَبْغِی رَبًّا وَهُوَ رَبُّ کلِّ شَیءٍ» (الانعام/۱۶۴- ۱۶۲) این حکمتی است که خداوند به لقمان عطا کرد. «وَلَقَدْ آتَینَا لُقْمَانَ الْحِکمَةَ» (لقمان/۱۲). شمه‌ای از حکمت لقمان همان است که در سوره لقمان از قول او به صورت پند به فرزندش توصیه شده است. آموزگار اصلی حکمت خداوند است که آن را به انبیا آموخت. «فَقَدْ آتَینَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکتَابَ وَالْحِکمَةَ وَآتَینَاهُمْ مُلْکا عَظِیمًا» (النساء/۵۴).

در میان خلق انبیا آموزگاران نخستین حکمت به مردم هستند. «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یتْلُوا عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَیزَکیهِمْ وَیعَلِّمُهُمْ الْکتَابَ وَالْحِکمَةَ وَإِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ» (آل عمران/۱۶۴). پس از انبیا عالمان راستین که وارثان انبیا هستند آموزگاران حکمتند.

پس چنین نیست که هر استاد یا صاحبنظر در فلسفه یا دیگر علوم حوزوی یا دانشگاهی حکیم باشد، حکمت موهبتی الهی است که خداوند به بندگان شایسته‌اش عطا می‌کند. این حکمت است که در کلام الهی از آن به خیر کثیر تعبیر شده است. «یؤْتِی الْحِکمَةَ مَنْ یشَاءُ وَمَنْ یؤْتَ الْحِکمَةَ فَقَدْ أُوتِی خَیرًا کثِیرًا وَمَا یذَّکرُ إِلاَّ أُوْلُوا الأَلْبَابِ» (البقرة/۲۶۹).

حکمت فرزانگی است و حکیمان راستین همان فرزانگان و اولو‌الالباب هستند که دغدغه و مشغله اصلی آن‌ها تفکر در آفرینش و یاد خدا و نجوای با او و بنای زندگی بر اساس حکمت الهی است. «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیلِ وَالنَّهَارِ لآیاتٍ ِلأَولِی الأَلْبَابِ. الَّذِینَ یذْکرُونَ اللَّهَ قِیامًا وَقُعُودًا وَعَلَی جُنُوبِهِمْ وَیتَفَکرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلاً سُبْحَانَک فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ» (آل عمران/۱۹۱- ۱۹۰).

حکمت را فن نیکو زیستن دانسته‌اند. نیکو زیستن در گرو اعتقاد، گرایش و عمل درست است. حکمت جمع معرفت و فضیلت و آمیزه آن‌ها در یک حقیقت و ملکه واحده است. حکمت با مفاهیم مرتبط دیگر تفاوتی اساسی دارد. برخی از این مفاهیم ناظر به بُعد معرفتی هستند؛ بعضی ناظر به بعد گرایشی و گروهی ناظر به بعد عملی و کنشی هستند.
گرچه ممکن است معرفت مستلزم نوعی گرایش و عمل باشد یا گرایش مبتنی بر نوعی معرفت باشد و همچنین عمل برخاسته از معرفت و گرایش باشد، اما در هر یک از مفاهیم بار خاص نظری یا گرایشی یا عملی غالب است. مثلاً هر یک از مفاهیمی همچون معرفت، محبت و عدالت به یکی از ابعاد سه‌گانه یادشده ناظر است، اما مفهوم حکمت در آن واحد به هر سه امر ناظر است و جمع بین آنهاست. حکیم هم فهم درست و صواب دارد، هم گرایش متعالی و هم عمل شایسته. فقدان هریک از این عناصر مساوی با فقدان حکمت است.
حکمت ناظر به جامعیت، جمعیت و یکپارچگی متعالی شخصیت است. افزون بر این‌ها حکمت واجد بُعد جمال شناختی نیز است، چراکه زیبایی از حقیقت و خیر جدا نیست. از آنجا که حکمت با حق مرتبط است، حقیقت، خیر و جمال در آن جمع است. حکیم زیباجو، زیبابین و زیباآفرین است و این جوهر هنر قدسی است. هنگامی که هنر حِکمی می‌شود با لعب و لهو در تقابل می‌ایستد و صبغة الله پیدا می‌کند.

حکمت حقیقتی تشکیکی و دارای درجات است، از همین رو حکمت متضمن عنصر متعالی ایمان است. ایمان اعتقاد، پذیرش و پایبندی به دین حق است. حکمت بدون ایمان ناقص است و در حقیقت حکمت نیست. حکمت در این سطح متضمن مؤمنانه زیستن است. اوج حکمت بشری، نبوت و ولایت است و حکیم علی الاطلاق باری تعالی است.
برخی، چون دیده‌اند حکمت به معانی فلسفه، دانایی، فهم، عرفان، تدبیر، کار استوار، علم با عمل، پند، عدالت، اعتدال، فهم، قرآن، نبوت و مانند آن به کار رفته است پنداشته‌اند «حکمت» لفظ مشترکی است که معانی گوناگون دارد، اما چنین نیست؛ حق این است که حکمت یک حقیقت و ملکه است که همه این ابعاد و مراتب را دربردارد. خردمندی مقتضی فکر درست، سخن درست، نیت و تصمیم درست و عمل درست و استوار است.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر