سرویس تاریخ جوان آنلاین: محمدرضا کائینی، دبیر سرویس تاریخ روزنامه جوان، در صفحه اینستاگرام خود نوشت:
دیشب سری زدم به دوستم داریوش اسدزاده که پس از ترخیص از بیمارستان، همچنان در منزل بستری است. دست کم هفتهای یک بار به دیدار او میروم. ضعف دارد و عوارض بیماری آزارش میدهد. با این همه در این سن و شرایط، هوش و حافظهای دارد به غایت قوی و مثلا وقایع هشت دهه قبل را با جزئیات آن نقل میکند! دیشب اشارهای داشت به خاطره بامزهای از انتخاب دوره پانزدهم مجلس. میگفت:
در آن دوره از شهریار دو نفر کاندید بودند: یکی سید محمدصادق طباطبایی فرزند آیت الله سید محمد طباطبایی رهبر نامدار مشروطه که وابسته به دربار بود و دیگری بهاء الدین کُهبد از ملّاکان بزرگ منطقه که از عوامل احمد قوام به شمار میرفت. در همین احوال یک روز طباطبایی از من خواست که چند تن از ابواب جمعی تیاتری خود را بردارم و برای تبلیغ او به شهریار بروم. سید آدم بی آزار و راحتی بود، تریاکیها همه همینطورند! (البته این دیدگاه اسدزاده است و حقیر شواهدی بر خلاف آن دارد) پولی هم داد که تخس کردیم بین رفقا و راه افتادیم. در آنجا احتیاطاً نام مستعار طباطبایی را بر خود نهادم و به رفقا گفتم: در دهات اطراف که تبلیغ میکنید، به مردم بگویید: "طباطبایی سیدی صحیح النسب و والاتبار است که شب و روز هیچ فکر و ذکری جز خدمت به شما ندارد، در مقابل او این کُهبد کچلِ شکم گنده و مفت خور است که تمام زمین هایتان را غصب کرده و میخواهد شما را بیشتر بدوشد، حال انتخاب با شماست، اگر بهشت را میخواهید به این سید بزرگوار و خدمتگذار رای دهید و اگر جهنم را به این مردک دزد و کریه المنظر! "... رفته رفته حربه مان کارگر افتاد و در روز انتخابات، دیدیم جماعت اغلب به سید رای میدهند. دولت این شادی مستعجل بود، چه اینکه رِندان با سرعت خبر را به قوام رساندند و او هم فوجی از ژاندارمها را فرستاد که صندوقها را عوض کنند. وقتی از نمایندگی کُهبد آسوده خاطر شدند، تازه به جست و جو برآمدند که ماجرا زیر سر چه کسانی بوده؟ نهایتا همه رفقا را شناسایی و از کار بیکار کردند! تنها در این میان شانس من گفت که اولا: لاغر بودم و آن شب توانستم بالای یک درخت خود را مخفی کنم و ثانیا: از آغاز نام اصلی خود را نگفته بودم...
پ.ن: داستان فوق آمده را میتوانید به حساب عقبه تاریخی طمع ورزیهای اهالی سیاست به هنرمندان بگذارید!