سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: چون خانواده اولین و مهمترین نهاد اجتماعی است، چون پدر و مادر تنها دارایی کودکان هستند، و هزاران، چون و چرای دیگر... پس خانواده نقش بسزایی در تربیت فرزندان دارد. به گونهای که مثلاً فرزندانی حرفگوشکن بار بیاورند و معیارشان نیز این باشد که هرچه گفتیم بگویند چشم! یا... بخوانید حکایت جالب تربیتها و رفتار با فرزندان را.
۱- معمولاً پدرها پسر تربیت میکنند عصای دستشان شود! حالا این عصا در دوران مختلف روزگار متغیر است. این روزها شاهد هستیم بعضی بچهها آنقدر کار میکنند که نام آنها به ابدیت پیوسته و کودکان کار نشانه آنها میشود.
۲- بعضی پدر و مادرها هرچه خود کمبود داشتهاند را میخواهند برای فرزندشان جبران کنند. پدر دوست داشته همچون رستم دستان «گرز» داشته باشد، اکنون که عصر دیجیتال است در کیف مهد کودک پسرش گرز میگذارد، پسر هم آن را میکوبد بر سر دوستانش!
۳- چرا فکر میکنید بچهها باید زود بزرگ شوند و حتماً هم شبیه شما؟ بچهاش هنوز بلد نیست بگوید پدر، به زور او را مینشاند روبهروی تلویزیون فیلمهای آموزش زبان خارجی ببیند! هنوز بزرگ نشده برای بچه از الان تصمیم میگیرد که الابالله بچهام باید دکتر شود.
۴- دختر بچهاش را با خود به پارک برده تا بازی کند. او را مدام به زور از بچههای دیگر دور میکند، بچه بدو بدو در حال فرار، بابا بدو دنبال بچه که «تو نباید بری با اونا بازی کنی» بعد او را صدها متر دورتر برده تا دختر بچه با پدر توپبازی کند!
۵- و، اما هنوز هستند پدرانی که تربیت درست را زمانی متوجه میشوند، که پسری جلوی پدرش پایش را دراز نکند! خب این معیار خوبی نیست، اکنون کمتر کسی روی زمین مینشیند، همه یا روی مبل هستند یا روی تخت. یا در آن میبینند که پسر جلوتر از پدرش راه نرود! خب این هم در دوره زمانه حالا صدق نمیکند، چون بچهها وقتی بزرگ میشوند اصلاً نمیشود پیدایشان کرد، یا در اینترنت هستند یا در اتاق دربسته و یا در بیرون از خانه تا آخر شب.
۶- شما را به خدا بچه هایتان را دچار بلوغ زودرس، یا بزرگسالی زودرس نکنید، مادر هنگام بافتن موهای دخترش هایهای گریه میکند، و از کشته شدن بابابزرگ در دعوای روستا میگوید تا بدیهای عمه اکرم و در همان دوران کودکی بغض و کینه را در دل بچه پرورش میدهد.
۷- اولاً چرا به بچه میگویید تلفن را جواب بده! ثانیاً چرا میگویی: «کیه؟ بگو من نیستم...» فکر نمیکنی دروغ اول را که از تو یاد بگیرد باقی دروغها همه برایش حجت و خالی از اشکال است؟
۸- اینقدر بر سر بچه هایتان در تربیت کردن، تحکم نکنید. پدر یا مادرسالاری یعنی چه؟ باور کنید همینها را میبرد خانه خودش. مورد داشتهایم پسر بزرگ شده و سر هیچی همسرش را کتک زده، داد و بیداد که: ننه من مگه اینجوری بود؟ پدر من روزی صد بار داد میزد سرش، با کمربند منو میزد برو نون بخر برا خونه! حالا چی شد؟ یه کلام گفتم یالا چایی بریز بهت برخورد؟
۹- دهه ۴۰ پدرش او را با ترکه آلبالو کتک میزد که درس بخوان برای خودت کسی بشی، اینکه حالا دلال شده است به کنار، اما اینکه هنوز چوب آلبالو نماد و سمبل تربیتی بر دیوار خانه است، قابل درک نیست.
۱۰- برخی رفتارها هم جالب و در تمام دورانها تکرارشدنی است و بر اساس همین رفتارهای جالب الگوپذیری فرزندان نیز دچار شکلگیری نادرست میشود، مثلاً این جمله که «کم بخور همیشه بخور»! پدرجان خب نوشابه خریدی برای خوردن! آخه چقدر کم بخوریم تا همیشه بماند؟! یا اینکه در طول تاریخ کلاً کنترل تلویزیون دست پدر خانواده بوده و هنوز هم همچنان بچهها یکی از آرزوهایشان پدر شدن و دست گرفتن کنترل تلویزیون است! یا دمدمای ظهر تابستان بیخود و بیجهت پدرها کولر را خاموش میکنند تا برق مصرف نشود و میگویند: بچهجان پول برق زیاد بیاد باید از جیگر شما بزنم بدم اداره برق!
۱۱- برخی هم اصلاً به معنای واقعی، با فردیت مشکل دارند. میبینی بچه خود را بدون در نظر گرفتن آنچه در تربیت کردن، یک باید محسوب میشود، به «زورخانه» فرستاده تا برای خودش مردی شود! یا رفتارهای بدی دارند که مرد شدن را جور دگری میبینند. بچه را دنبال کارهایی میفرستند که نباید، بعد میگویند در تربیت من دخالت نکن! باباجان این تربیت نیست این خشونت علیه کودکان است.
۱۲- با برادرزن خود مشکل دارد، هنگامی که مشغول شانه کردن موهای بچهاش هست و دارد او را آماده میکند میگوید: «رفتیم خونه دایی اینا بغل دایی نرو! چون اصلاً باباتو دوست نداره! باشه بابا جان؟» نمیداند با این کار بذر کینه را دل فرزند خود کاشته است.
۱۳- بیآنکه بدانند تربیت از یک اصل تبعیت میشود، مدام در نوع تربیت کردن شخصینگری میکنند. حتی مشاهده شده به اصطلاح سیاست به خرج داده و حرفهای خود را از دهان دیگران به بچه خود زدهاند. میگوید: «میثمجان به خانه عمهات برو و با مهرداد بازی کن شب به دنبالت میآیم.» سالها بعد میبینیم میثم همه استعدادهای خود را رها کرده و بنا به خواسته مهرداد (که در اصل خواسته پدرش بوده) در اداره بهزیستی مشغول کار شده است. نه اینکه بد باشد، دور کردن انسان از اختیارات خود فاجعه است.
۱۴- به مقتضیات دورانهای مختلف فکر کنید. دوره شما بود که زمستان و تابستان زیرشلواری میپوشیدی و بعد شلوار پایت میکردی و یک کمربند پهن چرمی پهلوانی دور کمرت محکم میبستی، حالا شلوارها را سایز میفروشند نیازی به این چیزها نیست. قدیم بود طرف نداشت، یک شلوار بزرگ میخرید و میگفت: بزرگ بخرم، تا بزرگتر شدم باز هم بپوشمش.
۱۵- جای آنکه کاری کند بچه انرژیاش تخلیه شود، بازی کند، خسته شود و نیازمند استراحت شده تا بخوابد، با او بازی که نمیکند هیچ، او را در فضای مناسب قرار که نمیدهد هیچ، ساعتی که دلش بخواهد خاموشی اعلام میکند و مدام داد میزند: بخواب ببینم.
۱۶- باباجان اگر قرار بود من یکی مثل تو بشم چرا به دنیا اومدم؟ خب تو بودی دیگه! «آدمها دنیا نمیآیند تا تکرار یکدیگر باشند» ... امضا، حسن، پسر آقاتیمور... درددل خوب و قابل تأملی بود. من اگر جای آقاتیمور باشم او را تحسین میکنم.
۱۷- روزی روزگاری از پسری پرسیدند: چی شد که اینجوری شد؟ گفت: راستشو بخوای بابام هی میگفت: پسرجون تو خیلی بخوای واسه خودت کسی بشی تازه میشی عین من! منم، چون نخواستم شکل اون بشم از زورگویی هاش فرار کردم و این شد که میبینی... مراقب گفتارمان باشیم.
۱۸- درست سر بزنگاهی که نباید اتفاق بیفتد، پدر مادرها یادشان میافتد: «حرف حرف پسرمان نباشد!» آخه آقای من، مادر من، شما تاکنون هرچه داشتهاید برایش انجام دادهاید، مدام گفتید: خودمان سختی کشیدهایم او دیگر سختی نکشد! حالا که وقت ازدواج و انتخاب همسرش شده، بیخود و بیجهت او را از انتخاب خود منصرف میکنید که حرف، حرف او نباشد؟!
۱۹- آینده هر کس با تفکرات عاقلانه و یا احساسی او و نیز تصمیماتی که میگیرد ترسیم میشود. تربیت شما و نوع آن میتواند سبک زندگی فرزندتان را رسم کند، البته اگر اصول تربیتی را رعایت کنید.
*مددکار اجتماعی و خانواده