سرویس دین و اندیشه جوان آنلاین: متن زیر یادداشتی است از سید محمدرضا تقوی، استاد روانشناسی دانشگاه شیراز با عنوان واقعیت چیست؟ که در ادامه میخوانید.
شاید تا مدتها دانشمندان تصورشان این بود که آنچه در دنیای علم مطرح میشود (حداقل در علوم انسانی) عیناً حکایت از کشف واقع میکند، اما بهتدریج در دنیای مدرن این تصور فروریخت. بیش از نیم قرن است که اکثر فلاسفه علم به این نتیجه رسیدهاند که دستاوردهای علمی در دنیای مدرن، تنها نوع نگاه به پدیدهها نیست.
مفهوم این حرف هم نه تأیید و نه ردِّ دانش موجود است. تمرکز دانشمندان علوم انسانی، بر وجوهی از ویژگیهای انسان، حتماً دستاوردهایی هم برای علوم انسانی دارد. بهتر است برای قضاوت درخصوص دستاوردهای علوم انسانی رایج عجله ننمود و ترجیحاً تا زمان تدوین علوم انسانی مطلوب، آن را به تعویق انداخت. برای ارزیابی از نقاط قوت و ضعف هر دانشی نیاز به داشتن معیار صحت، یک دانش پایه یا ایجابی است.
تفاوت نگاه علوم انسانی اسلامی به تجربه با علوم انسانی رایج چیست؟ تجربه در دیدگاه دینی اعم از تجارب مادی و تجارب معنوی است. همانطور که واقعیت اعم از واقعیت مشهود و واقعیت غیب است. آنچه اهمیت دارد رعایت (در نظر داشتنِ) نسبت بین تجارب مادی و تجارب معنوی است. از منظر دینی، انسان هم به تجارب مادی و هم به تجارب معنوی نیاز دارد. نگاه علوم انسانی رایج (به دلیل انحصار توجه در عالم مشهود) به انسان به نحوی است که با توجه بیش از حد بر واقعیتهای مشهود، این تناسب را به هم میزند.
در حدی باید به عالم مشهود توجه کرد که نسبت توجه به عالم غیب و شهود، متناسب با دیدگاه دینی به هم نخورد. اگر این نسبت به هم بخورد انسان بیمار میشود. وقتی میفرماید دنیا را برای لهو و لعب نیافریدیم یعنی دنیا هدفمند آفریده شده است. بر این اساس، هر تجربهای که جهت حرکت انسان بهسوی الله را مانع شود ولو بهظاهر مباح باشد تأیید نمیشود.
پس به یک قید میرسیم تجربه را قبول داریم اگر اثرش تفوق توجه به عالم مشهود نسبت به عالم غیب نباشد. عالم مشهود باید در خدمت عالم غیب باشد (الدنیا مزرعه الاخره). به اندازهای باید به عالم مشهود توجه نمود که در عالم دنیا زمینگیر نشویم. انسان باید این فرصت را بیابد تا از پنجرههای این عالم خاکی سر برون کند و ببیند که در عالم چه خبر است. این یکی از تفاوتهای دو دیدگاه است.
درواقع، توجه صرف به عالَم دنیا توسط محقق، یعنی همان نگاه سکولار به پدیدهها و توجه به پدیدهها توسط دانشمند دینی، یعنی تحلیل پدیدهها در پرتو اهداف و غایاتی که دین برای هستی در نظر داشته است. درواقع میتوان گفت نگاه به تجربه از منظر دینی و از منظر اومانیستی، ما را به دو شکل از سؤال و دو شکل از ادراک و تفسیر از یک تجربه واحد و دو شکل از پاسخ به یک سؤال واحد میرساند و لذا ما را به دو نوع متفاوت از دانش میرساند. البته میتواند تشابهاتی (اعم از ظاهری و واقعی) هم بین این دو دانش باشد که نیازمند تبیین است.
وقتی میگوییم ما هم مثل اومانیستها تجربه را قبول داریم معنایش این نیست که هر دو یک تجربه واحد را قبول داریم. درواقع ما تجربه در فضای معنایی و مفهومی خودمان را قبول داریم. علوم انسانی رایج هم تجربه را در فضای معنایی و مفهومی خودش قبول دارد. اگر در مواردی (معمولاً جزئی) اهداف یکسان داشته باشیم میتوانیم روی تجارب مشترک صحبت کنیم. لیکن در بیشتر موارد، این دو تجربه یکی نیستند یا حداقل عیناً مثل هم نیستند. منظور از فضای معنایی و مفهومی، فضای فکری، اعتقادی، هیجانی و... محقق است که تحت تأثیر اهداف و غایات و نظام فکری یک رویکرد (سکولار یا اسلامی) شکل گرفته است.
به عبارت دیگر، جنس دو تجربه در دو فضا یکی نیست. البته مفهوم این حرف هم این نیست که تجربه دیدگاه اومانیستی واقعی نیست. بله واقعی است و جواب هم میدهد. از این طرف هم تجربه رویکرد دینی، هم واقعی است و هم جواب میدهد. یعنی ما از دو شکل از واقعیت صحبت میکنیم. برای نمونه وقتی دیدگاه سکولار از ابزاری برای ایجاد انگیزه استفاده میکند که مورد قبول دین نیست، در فضای خودش پاسخ هم میگیرد لیکن از دیدگاه دینی مردود است، چون فضای حاکم بر این تجربه مردود است. این است که نمیتوانیم بگوییم هرچه را تجربه ثابت کرد که درست است (یا تأثیرگذار است) لزوماً علمی هم است. از همین جا هم شاید بتوان نسبت به دیدگاهی که هر نوع علمی را دینی میداند، سؤالاتی وارد نمود.
آیا واقعاً هرچیزی در عمل ثابت شود که تأثیرگذار است علمی (و دینی) است؟ مثلاً بسیاری از افراد در اروپا برای صرفهجویی در مصرف انرژی، مشروبات الکلی استفاده مینمایند (تا در زمان سرما، بدن خود را گرم نگه دارند) و مؤثر هم است. در این صورت گزاره «مصرف الکل باعث صرفهجویی در مصرف انرژی میشود»، که ۱) در عمل درستی خود را نشان داده است، ۲) تجربهپذیر، ۳) تکرارپذیر و ۴) ابطالپذیر است و خصوصیات یک گزاره علمی را هم کاملاً دارا است، را باید یک گزاره علمی تلقی نماییم و به آن تن در دهیم؟!
به همین دلیل، اگر علم را در سطح تکگزارهها بررسی کنیم دچار اشتباه میشویم. علم را باید سامانهای دید و سامانه مرکب از عناصر، ارتباط بین عناصر و جهت است. در مثال بالا عناصر (اجزا) و ارتباط بین عناصر مشکلی ندارند، اما جهت، باطل (و مخالف دین) است.