کد خبر: 966734
تاریخ انتشار: ۰۱ شهريور ۱۳۹۸ - ۲۳:۰۸
بررسی نحوه مواجهه انقلاب اسلامی در گام دوم با توسعه و تحول دنیای جدید از منظر شهید مرتضی مطهری
انسان دو مسئولیت دارد: یکی اینکه در مسیر زمان پیش برود و با پیشرفت زمان مخالفت و کهنه‌پرستی نکند، در عین حال مسئولیتی به همین اندازه بزرگ دارد که با انحرافات زمان مبارزه کند. اینجا یک مسئولیت سومی به وجود می‌آید و آن تشخیص دادن پیشرفت‌های زمان از انحرافات زمان است
محمد صادق عبداللهی
سرويس سیاسی جوان آنلاين: «جمهوری اسلامی، متحجّر و در برابر پدیده‌ها و موقعیت‌های نو به نو، فاقد احساس و ادراک نیست، امّا به اصول خود به شدّت پایبند... است.» این فرازی از بیانیه گام دوم انقلاب است که بیانگر ذات و منطق پیشرو انقلاب اسلامی در مواجهه با تحولات دنیای مدرن است، اما مبنای این منطق چیست و بر چه اساسی استوار است؟ برای شرح این مبنا سراغ اندیشه‌های ناب علامه بزرگ معاصر، شهید مرتضی مطهری رفته‌ایم. آنچه در ادامه می‌آید، تلخیصی از سخنرانی شهید بزرگوار در حدود سال ۱۳۵۰ در دانشکده الهیات دانشگاه مشهد است. شهید در این سخنرانی به پاسخ سؤال می‌پردازد که «آیا ما می‌توانیم هم واقعاً مسلمان باشیم و هم همراه و همگام با تحولات جهان و توسعه تمدن؟» ایشان معتقد است اسلام با اصالت بخشیدن به عقل و توجه به روح زندگی بر خلاف ادیان دیگر این منطق را ممکن ساخته تا نه دست رد بر سینه تحولات مدرن بزنیم و نه نیازی به دور انداختن دین باشد. تلخیص این سخنرانی ارزشمند در ادامه از نظر می‌گذرد.

در جامعه ما سه طبقه وجود دارد: طبقه‌ای که فکر می‌کنند لازمه مسلمانی و دینداری این است که به پدیده‌های جدید و تغییراتی که در زمان پیدا می‌شود با نظر بدبینی نگاه کنیم و آن‌ها را به چشم اموری که بر ضد دین به وجود آمده است ببینیم و لهذا عقب حرکت می‌کنند، همیشه پیرو و دنباله‌رو جامعه هستند، یعنی وقتی در مقابل پدیده‌های جدید اجتماعی کاملاً شکست خوردند آن وقت تسلیم می‌شوند. یک شعر عربی دیشب در مقاله‌ای خواندم که با وضع همین اشخاص خیلی مناسب است. مفاد شعر این بود: کاری که عاقل می‌کند جاهل هم می‌کند، اما جاهل آن‌قدر ایستادگی و مقاومت می‌کند تا رسوا می‌شود، آن وقت انجام می‌دهد. عاقل پیشاپیشِ قضایا حرکت می‌کند. [این]طبقه به نام دین از تمدن و توسعه زندگی بریده‌اند. در نقطه مقابل، یک عده دیگر قرار دارند که به نام تمدن و توسعه علم و مقتضیات زمان پیوند خودشان را با دین و حقایق دینی بریده‌اند. این‌ها از هر چیزی که بوی قدمت بدهد گریزانند و از نظر این طبقه کلمه «قدمت» که به معنی سابقه زمانی بیشتر داشتن است، مساوی است با کهنگی، و حال آنکه این‌ها دو مفهوم است؛ کهنگی یعنی فرسودگی، قدمت یعنی سابقه زیاد داشتن. هیچ ضرورتی ندارد که یک چیزی، قدمت یعنی سابقه زمانی زیاد داشته باشد و در عین حال فرسوده و کهنه شده و مشرف به انهدام باشد. اینجاست که نیاز به یک طبقه متوسط است که کم و بیش در جامعه وجود دارند و وظیفه طبقه ما در اینجا سنگین و دشوار می‌شود و آن این است که ما یک بررسی کامل و دقیق بکنیم ببینیم واقعاً چگونه است، آیا می‌شود هم مسلمان و متدین بود و هم هماهنگ با مقتضیات زمان و پیشرفت‌های زندگی، یا ممکن نیست؟ این دشواری برای اسلام از هر دین دیگر بیشتر است، برای اینکه یک خصوصیت اسلام مسئله اعلام جاودانگی است که اعلام کرده دیگر دفتر نبوت برای همیشه بسته شد و جز این دین الی‌الابد دین دیگری نخواهد آمد. خصوصیت دیگرش توسعه خود این دین است. اگر اسلام مثل پاره‌ای از ادیان دیگر به چهارتا دستور عبادی و چهارتا دستور و پند اخلاقی قناعت کرده بود و مقرراتی برای زندگی بشر در قسمت‌های مختلف وضع نکرده بود، چندان دچار این دشواری نمی‌شد. اما دینی است که هیچ شأنی از شئون زندگی بشر نیست الاّ اینکه در آنجا قانونی وضع کرده و آورده است.

راز تحول تاریخ انسان

بحث ما در دو قسمت است، یکی مسئله توسعه و تحول تاریخ که از ضروریات ناموس زندگی بشر است که تاریخ بشر متحول است و این یک رازی دارد. زندگی هیچ حیوانی حتی حیوانات اجتماعی از قبیل زنبور عسل متغیر و متحول نیست. دانشمندان نوشته‌اند زندگی زنبور عسل در چند هزار سال پیش هم بر همین نظام و بر همین وضع بوده که امروز هست. ولی بشر زود به زود نظامات و وضع زندگی‌اش تغییر می‌کند و رازش همان است که قرآن بیان کرده که بشر موجودی است که خودش مسئول زندگی خودش است. موجودات دیگر حتی حیوانات اجتماعی را طبیعت رهبری و سرپرستی و قیمومت می‌کند، غرایزی به یک معنا کور و جابر بر آن‌ها مسلط است ولی انسان موجودی است که زندگی او از ضعف شروع می‌شود و خودش باید مسیر تکاملی خویش را- البته با راهنمایی‌هایی که از طرف انبیا شده است- با ابتکار و قدرت و مسئولیت خودش طی کند.

منطق مبتنی بر اصل تغییر

راجع به مسئله تحول زندگی بشر منطق‌های گوناگونی هست. بعضی وقتی وارد این مسئله می‌شوند و می‌گویند اسلام نمی‌تواند برای عصر ما کافی باشد، به یک اصل فلسفی استدلال می‌کنند، می‌گویند قانون اصلی این جهان تغییر و حرکت است، هیچ چیز در این جهان ثابت نیست و حتی در دو لحظه به یک حال نیست. همین خودِ ما که اینجا نشسته‌ایم مثلاً خیال می‌کنیم ما که دیروز بودیم با ما که امروز هستیم صددرصد یکی هستیم در صورتی که ما در امروز نسبت به ما در دیروز خیلی تغییر کرده‌ایم منتها تغییر نامحسوس؛ اینکه به چشم دیده نشود دلیل بر عدم آن نیست. فلاسفه درباره مسئله حرکت در عالم که اصلاً ماهیت این عالم حرکت و تغییر و تبدل است، خیلی سخنان گفته‌اند. حتی حکمای اسلامی می‌بینید که قائل به حرکت جوهریه شده‌اند و طبیعت را مساوی با حرکت و تغییر دانسته‌اند. این افراد می‌گویند وقتی اساسی‌ترین اصل در این جهان تغییر باشد و هیچ چیز در این جهان جاویدان نباشد، دین هم یکی از آن چیزهاست، پس نمی‌تواند جاوید بماند.

پاسخ: اسلام قانون است نه پدیده

جواب خیلی ساده‌ای دارد و آن این است: آنچه در جهان متغیر است، پدیده‌های مادی جهان هستند. در اینکه پدیده‌ها متغیرند شکی نیست. پیغمبر خودش، چون یکی از پدیده‌های جهان است متغیر است یعنی به صورت یک نوزاد متولد می‌شود، دوران کودکی را طی می‌کند، جوان می‌شود، پیر می‌شود و می‌میرد ولی سخن درباره قوانین جهان است: آیا قوانین جهان هم متغیر است؟ خورشیدِ ما مسلّم پیر خواهد شد و روزی خواهد رفت. ستارگان هم همین طور. تمام گیاهان و حیواناتی که در عالم هست مشمول این امر هستند. ولی آیا این دلیل می‌شود که قوانین فیزیک یا قوانین زیست‌شناسی هم کهنه شوند؟ اسلام قانون است نه پدیده و آنچه متغیر است پدیده است. اسلام از نوع معنی است نه از نوع صورت. اسلام بیان‌کننده قانون است. قانون اسلام در واقع یک قانون موضوعه نیست، یک قانون طبیعی است که از طرف خدا بیان شده و در این قانون، طبیعت اجتماعی بشر در نظر گرفته شده است.

منطق دوم: قانون زندگی بشر متغیر است

عده‌ای که نظر دقیق‌تری دارند روی قانون‌ها بحث می‌کنند، می‌گویند اصلاً قانون زندگی بشر از آن نظر که زندگی بشر است متغیر است، چرا؟ چون بشر موجودی است که خودش مسئول خودش است و زندگی بشر متطوّر و متحول است نیاز‌های بشر تغییر می‌کند. قانون وضع می‌شود برای رفع نیاز‌های بشر. پس ریشه قانون نیازمندی‌های اجتماعی است. می‌رویم سراغ نیازها؛ آیا نیاز‌های بشر همیشه یک جور است یا نیاز‌ها متغیر است؟ نیاز‌های بشر متغیر است. نیاز‌ها که تغییر کند قانون هم طبعاً باید تغییر کند. از نظر این عده معنی اینکه مقتضیات زمان فرق می‌کند این است که نیاز‌های بشر تغییر می‌کند. مثالی ذکر می‌کنیم. آیا در صد سال پیش بشر نیاز داشت که برای خیابان‌ها و ترافیک شهر یک سلسله مقررات راهنمایی وضع کند که مثلاً از طرف راست حرکت کنند، سبقت در چهارراه‌ها جریمه دارد؟ خیر؛ برای اینکه چنین نیازی نبود. در عصر الاغ‌سواری ترافیک به عنوان یک مسئله برای بشر وجود نداشت.

پاسخ: همه نیاز‌های بشر متغیر نیست

این مطلب راست است که شرایط زندگی بشر متغیر است و نیاز‌های بشر تغییر می‌کند ولی مطلب به این سادگی نیست. بشر یک نیاز‌های ثابت و همیشگی دارد و یک نیاز‌های متغیر و موقت. همه نیاز‌های بشر متغیر نیست. نیاز‌هایی که مربوط به معنی زندگی انسان است ثابت است و نیاز‌هایی که مربوط به شکل و صورت زندگی انسان است متغیر و متحول است. شما نمی‌توانید این مطلب را که شکل زندگی دائم تغییر می‌کند دلیل بگیرید که روح زندگی هم همیشه باید تغییر کند. مسائل دینی متوجه روح زندگی است نه شکل زندگی. شما اگر در خود اسلام مطالعه کنید- و این از ممیزات اسلام است- در یک جا نمی‌بینید که اسلام روی شکل و صورت زندگی تکیه کرده باشد، بگوید من همین صورت را می‌خواهم، این صورت نباید تغییر کند. همیشه روی روح و معنی زندگی تکیه می‌کند. حکمای اسلامی که حرکت جوهریه را مطرح کرده‌اند، توجه به وجهه ثابت عالم هم کرده‌اند. گفته‌اند طبیعت متغیر است، اما این طبیعت روحی دارد که آن روح همیشه ثابت است.

ثبات اخلاق

مثلاً بشر از قدیم‌الایام نیازمند بوده است به اینکه به غرایز خودش نظام بدهد. اسم این نظام دادن به غرایز «اخلاق» است. البته اخلاق غیر از آداب است. آنچه مربوط به نظام دادن غرایز است تغییر نمی‌کند. مثلاً انسان در اصول تربیتی خودش باید همیشه عقل خودش را بر شهوات و جاه‌طلبی‌ها و به اصطلاح قدما عقل را بر نفس حاکم قرار دهد. این یک اصلی است که بدن کهنه می‌شود و پیکره جهان هم کهنه می‌شود، ولی این اصل تغییر نمی‌کند. همچنین [آیا]شما می‌توانید بگویید استقامت داشتن- که یک صفت و پدیده اخلاقی است- حالا دیگر کهنه شده، در هزار سال پیش استقامت داشتن برای انسان خوب بود ولی حالا دیگر خوب نیست؟ اعتماد به نفس داشتن و اتکا به غیر نداشتن در قدیم‌الایام خوب بود، ولی حالا به کلی تغییر کرده، نقطه مقابلش خوب است؟ و همچنین خصائص اجتماعی از قبیل راست گفتن و دروغ نگفتن، امین بودن و خیانت نکردن؛ چون این‌ها همه مسائلی است مربوط به روح زندگی، مربوط به شکل و صورت زندگی نیست. پس اگر کسی بگوید نیاز‌های بشر تغییر می‌کند، می‌گوییم به این سادگی هم نیست که شما می‌گویید. بشر دو نوع نیاز دارد: نیاز‌های ثابت و همیشگی و نیاز‌های متغیر. چنین نیست که به طور کلی نیاز‌ها تغییر می‌کند.

مسئله عصمت زمان

در اینجا به مطلب دیگری هم باید رسیدگی کنیم و آن این است: در برخی از نحله‌های فلسفی اروپا و مخصوصاً در فلسفه هگل، روی مسئله‌ای به نام- اگرچه این تعبیر را من می‌کنم- عصمت زمان یعنی معصوم بودن زمان تکیه شده است. او معتقد است روح ملت مُلهَم از عقل مطلق است و بنابراین روح ملت اشتباه نمی‌کند. یک فرد اشتباه می‌کند ولی روح ملت و به تعبیر دیگر روح زمان اشتباه نمی‌کند. ما اینجا هم باید اندکی بایستیم و بگوییم مطلب این طور نیست. زمان از خودش چیزی نیست که ما بگوییم زمان اشتباه می‌کند یا اشتباه نمی‌کند، این بشر است که باید روی او بحث کنیم که آیا اشتباه می‌کند یا اشتباه نمی‌کند. آنچه بشر در اجتماع به وجود می‌آورد مختلف است، گاهی گُل‌هایی است که از عقل بشر، از علم بشر، از تفحصات و تحقیقات بشر شکفته است. گرچه در همین‌ها هم باز بشر احیاناً اشتباه می‌کند ولی اگر به نسبت حساب کنیم هرچه پیش می‌رود از اشتباهات بشر کاسته می‌شود و به سوی کشف حقیقت می‌رود. بسیاری از پدیده‌های زمان همان‌هاست که صددرصد و به طور خالص محصول علم بشر و ناشی از تحقیق و عقل بشر است. این‌ها آن چیز‌هایی است که بالضروره باید با آن هماهنگی کرد و بلکه در بعضی از قسمت‌ها محال است انسان هماهنگی نکند یعنی نمی‌تواند رقابت کند ولی یک مطلب دیگر هست و آن این که انسان تنها یک موجود عالِم نیست و کارهایش تنها از غریزه علمی‌اش ناشی نمی‌شود؛ انسان یک موجود شهوتران و هواپرست و جاه‌طلب هم هست و بسیاری از پدیده‌های جهان زاده علم نیست زاده جاه‌طلبی و شهوت‌پرستی بشر است و حتی زاده علم اسیر در دست جاه‌طلبی است. این بمب‌های اتمی و این اسلحه‌های فوق‌العاده مخرّب مگر محصول توسعه و تحول دنیای جدید نیست؟ بلی. برق کشف شد، اتم کشف شد و باروت و دینامیت کشف شد. همه آن مکتشفین اوّلی که این‌ها را کشف کردند مقصود اصلی‌شان این بود که این نیرو‌ها را در خدمت بشر قرار دهند. مکرر شنیده‌ایم که اینشتین، همیشه متأسف بود که چرا این کشفی که او در باب اتم کرد این‌چنین مورد سوءاستفاده بشر قرار گرفت و همیشه می‌گفت کاش من چنین اکتشافی نکرده بودم؛ بنابراین زمان- که در واقع همان بشر است- هم امکان پیشروی دارد هم امکان انحراف. پس ما نمی‌توانیم تسلیم این کلمه بشویم که با مقتضیات زمان باید هماهنگی کرد. می‌گوییم ما باید مطلب را بشکافیم. آیا هرچه پدیده نو و جدید و پدیده قرن شد دیگر درست است؟! یا هرچه بگوییم ذائقه زمان و دنیای امروز نمی‌پسندد [غلط است؟!]این‌ها هیچ وقت ملاک نمی‌شود. ما در مقابل زمان دست بسته نیستیم. در ابتدای سخن مضمون این آیه را عرض کردم: إِنّا عَرَضْنَا اَلْأَمانَةَ عَلَی اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اَلْجِبالِ فَأَبَینَ آن یحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا اَلْإِنْسانُ (احزاب/۷۲). انسان که چنین مسئولیت بزرگی دارد، دو مسئولیت دارد: یکی اینکه در مسیر زمان پیش برود و با پیشرفت زمان مخالفت و کهنه‌پرستی نکند، در عین حال مسئولیتی به همین اندازه بزرگ دارد که با انحرافات زمان مبارزه کند. اینجا یک مسئولیت سومی به وجود می‌آید و آن تشخیص دادن پیشرفت‌های زمان از انحرافات زمان است.

وظیفه ما

ما که خود را پاسدار معارف اسلامی می‌دانیم باید یکی از وظایف خودمان را این بدانیم که از روی مبانی دقیق علمی، فلسفی، اجتماعی و مطالعات زیاد تاریخی، این راه را در میان این دو دسته مفرط و مفرّط، در جامعه مشخص کنیم؛ [همچنان که با آن طبقه مبارزه می‌کنیم که انحرافات زمان را به نام پیشرفت زمان می‌پذیرند]با آن طبقه مبارزه کنیم که با هر جدیدی و با هر امر نویی مخالفت می‌کنند. یک عده افراد بودند که گویا همه پیمان‌هایشان با کهنه بسته شده بود. در مشهد، ما که یادمان نمی‌آید ولی شنیدیم، اولین باری که در «آستانه» برق کشیدند کسی هیاهو راه انداخت، مردم ریختند و تمام چراغ برق‌ها را خاموش کردند. به چه دلیل؟ مگر در متنی از متون اسلام، در آیه‌ای از آیات قرآن مثلاً وارد شده یا ای‌ها الذین آمنوا علیکم به چراغ نفتی و مبادا که این چراغ نفتی را از دست بدهید! یا ای‌ها الذین آمنوا علیکم به اینکه همیشه الاغ سوار شوید و غیر از الاغ چیز دیگری سوار نشوید! این‌ها مخلوط کردن دین با سنت‌هایی است که در میان مردم پیدا می‌شود و بعد شکل تقدس پیدا می‌کند. اسلام که روی این جور مسائل تکیه‌ای نکرده است. اسلام یک سیستم قانونگذاری- اگر بگویم جادویی می‌ترسم اهانت باشد- خیلی عجیب دارد که به همان دلیل می‌تواند همیشه با پیشرفت‌های زمان هماهنگ باشد و بلکه هادی و راهنما باشد در عین اینکه با انحرافات زمان مبارزه کند. راز اصلی چیزی است که در یک آیه قرآن بیان شده و سربسته مطلب را گفته و آن این است که اسلام دینی است که جدا از قانون خلقت نیست یعنی واضع این قانون خالق این خلقت است و آن را مطابق و هماهنگ با خلقت وضع کرده که در آن آیه می‌فرماید: فَأَقِمْ وَجْهَک لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اَللّهِ اَلَّتِی فَطَرَ اَلنّاسَ عَلَیها (روم/۳۰) می‌گوید دین خلقت الهی است، خود دین مطابق و هماهنگ با خلقت الهی است. در یک آیه دیگر می‌گوید: أَمّا ما ینْفَعُ اَلنّاسَ فَیمْکثُ فِی اَلْأَرْضِ (رعد/۱۷) به این دلیل باقی می‌ماند که به حال مردم نافع و مفید است. اینکه یک امر کلی است؛ در اسلام چه چیز‌هایی وجود دارد که این دین را با خلقت و با نوامیس خلقت- که تطور و تکامل از جمله نوامیس خلقت است- هماهنگ کرده؟

اصالت عقل در اسلام

یکی از آن رمز‌ها و راز‌ها اصالتی است که اسلام برای عقل قائل شده است. تحقیقاً شما هیچ دینی و هیچ کتاب آسمانی را پیدا نمی‌کنید که به اندازه اسلام برای عقل ارزش و اصالت قائل شده باشد. آیا این شوخی است که شما وقتی که به کتب فقهی مراجعه می‌کنید می‌بینید آنگاه که می‌خواهند منابع اجتهاد و استنباط را به دست بدهند، می‌گویند: کتاب، سنت، اجماع، عقل! عقل را به عنوان منبعی در عرض کتاب و سنت و اجماع قرار می‌دهند. این خیلی افتخار بزرگی است که از صدر اسلام، علما گفتند بین عقل و شرع هماهنگی است: «کلُّ ما حَکمَ بِهِ الْعَقْلُ حَکمَ بِهِ الشَّرْعُ وَ کلُّ ما حَکمَ بِهِ الشَّرْعُ حَکمَ بِهِ الْعَقْلُ». مقصودشان این بود که اگر واقعاً یک چیزی را عقل اکتشاف کند، ما فرضاً دلیل نقلی نداشته باشیم، همین اکتشاف عقل کافی است که بفهمیم اسلام با این موافق است. آنچه هم که شرع به طور قطع حکم می‌کند عقل حکم می‌کند، یعنی راز و رمزی دارد که اگر عقل به آن راز و رمز پی ببرد تصدیقش می‌کند.

عدم توجه اسلام به شکل‌های زندگی و توجه به روح زندگی

علت دومی که در اسلام وجود دارد همان است که در ضمن عرایضم اشاره کردم که اسلام به صور و شکل‌های زندگی توجه ندارد، هیچ عنایت ندارد که شکلی از شکل‌های زندگی را تثبیت کند، همیشه به روح زندگی توجه دارد و به همین جهت از تصادم با پیشرفت‌های زندگی پرهیز کرده، چون آنچه علم و صنعت و تکنیک آن را پیش می‌برد صورت زندگی و ابزار زندگی است، ساختمان‌ها و قالب‌های زندگی است. مثال؛ شما در فقه یک باب می‌بینید به نام سَبق و رمایه، یعنی بر هر مسلمانی مستحب است که اسبدوانی بکند. رمایه هم تیراندازی و از مستحبات است. ممکن است کسی بگوید این سبق و رمایه فقه اسلامی به‌کلی منسوخ شده، چون حالا نه به اسبدوانی و مسابقه اسبدوانی چندان احتیاج است مگر برای تفنن، و نه به تیراندازی با تیر و کمان نیازی هست. ولی اگر کسی مطالعه کند می‌بیند سبق و رمایه ناشی از اصل ثابت «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اِسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ اَلْخَیلِ» است. اسلام یک دین اجتماعی است و برای ملت اسلام نیروی دفاعی خیلی قوی می‌خواهد، می‌گوید در مقابل دشمن تا حد اعلی باید نیرومند شوید. سبق و رمایه جامه‌ای است که اسلام بر این اصل ثابت و نسخ ناشدنی پوشانده است؛ و به عبارت دیگر سبق و رمایه شکل اجرایی [آن]است. تا وقتی سبق و رمایه سنت مستحب است که آن وظیفه خودش را در اجتماع انجام بدهد. وقتی یک چیز دیگر به جای این تیراندازی و اسبدوانی آمد و وظیفه آن را چیز دیگر دارد انجام می‌دهد. اسلام برای نیاز‌های ثابت قانون ثابت وضع می‌کند، ولی برای نیاز‌های متغیر وضع متغیر در نظر می‌گیرد. می‌گویید مسابقه حالا با تفنگ است؟ بسیار خب، این به جای آن. اکنون باید با هواپیما‌های میگ و فانتوم مسابقه داد؟ بله، اکنون مسابقه باید در آن میدان صورت بگیرد؛ چون اسلام عاشق تیر و کمان که نیست، اسلام عاشق قوّت و نیرومندی است. این قالب و پیکری است از برای آن روح.

*متن کامل این سخنرانی در جلد ۲۱ مجموعه آثار شهید مطهری آمده است.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار