سرويس فرهنگ و هنر جوان آنلاين: مقاومت البته که فقط به داخل مرزها محدود نمیشود و در مفهومی ژرفتر و فراختر، پدیدهای جهانشمول است. ظلم، جغرافیا نمیشناسد، با نژاد و قومی عهد اخوت نبسته است، با زمان و مکان خاص الفتی ندارد؛ ظلم، ظلم است؛ ظالم، ظالم؛ مظلوم، مظلوم. جفا میتواند در شمایل متعدد و متفاوت خود را نشان دهد؛ روزی در قالب تعدی رژیم بعث عراق به ایران، دگرروز به تصویر نسلکشی مسلمانان در بوسنی و هرزگوین، در روزگاری مدتدار در شکل اشغال یک سرزمین و آواره کردن مردمانش، در زمانهای اتفاقاً قریب به زنده سوزاندن مسلمانان در میانمار و سینما در جایگاه یک صنعت- هنر و به تعبیر بهتر در مقام یک ابزار، توانسته و میتواند بخشی از این جور و جفا و صدالبته مقاومت و ایستادگیای را که در برابر آن شده است بر پرده نقرهای به تصویر کشیده و منعکس نماید. در دکترین سیاسی نظام جمهوری اسلامی، باید فریادرس مظلوم بود و با تمام توان به مددش آمد. سینمای ایران نیز به تبع از این دیدگاه اصولی، در پارهای از آثار خود علاوه بر پرداخت بر محورهایی همچون پیروزی انقلاب اسلامی و هشت سال دفاع مقدس، در نگاهی جامعتر، بر مقاومت، ابعاد و عمق بیشتری داده و این مهم را در فراسوی مرزها نیز به تصویر کشیده است. آثاری که البته پرتعداد نیستند و همه هم به لحاظ کیفی، لزوماً استاندارد و مقبول به شمار نمیروند؛ در یک جمعبندی کلی، اما با اندکی اغماض، کارنامه آبرومند و قابل اعتنا و دفاعی را در حوزه مقاومت بینالمللی برای سینمای ایران رقم زدهاند. آنچه در ادامه میخوانید مروری است هرچند مجمل و گذرا بر فیلمهای سینمایی شاخصی که در حوزه مقاومت فراتر از مرزهای کشورمان ساخته و پرداخته شده است. در این نوشتار البته آثار دیگری همچون زخم زیتون، هیام، چشمان آبی زهرا و ... هم قابل واکاوی بودند.
خاکستر سبز (۱۳۷۲)
همنشینی عشق با مقاومت
ابراهیم حاتمیکیا پس از هیاهوی «از کرخه تا راین» در ششمین فیلمش نگاهی فرامرزی اتخاذ میکند. در روزهای محاصره سارایوو توسط نیروهای صرب و کروات، ابراهیم راهی اسلواکی میشود تا مقاومت را با عشق همنشین کند. حاتمیکیا «خاکستر سبز» را میسازد تا ایران طلیعهدار کشورهایی باشد که درباره بوسنی و هرزگوین فیلم ساختهاند. او به بوسنی سفر میکند و مینشیند پای صحبت آوارههای جنگ خانمانسوز و به تعبیر بهتر، نسلکشی مسلمانان آن هم در قلب اروپا، با خروار خروار ادعای آزادی و حقوق بشر.
خاکستر سبز فقط دو بازیگر ایرانی دارد؛ آتیلا پسیانی و اصغر نقیزاده، و مابقی اهل بوسنی و اسلواکی. اصغر نقیزاده که پای ثابت اغلب فیلمهای حاتمیکیا است؛ آتیلا پسیانی، اما در اولین و آخرین همکاریاش با این کارگردان یکی از بهترین نقشآفرینیهای تمام دوران بازیگریاش را ارائه میدهد. خاکستر سبز شاید اولین محک برای عیارسنجی ظرفیت فیلمسازی جهانی ایران در حوزه مقاومت باشد؛ تجربهای که البته به نسبت موفق میشود و نمره قبولی میگیرد. نکته عجیب و حیرتانگیز اینکه فیلم در داخل ایران مهجور میماند و توجه چندانی به آن نمیشود. اثری که برای گیشه ساخته نشده و اصولاً نگاه استراتژیک نظام در قبال جنگ بوسنی را نمایندگی میکند، در جشنواره فیلم فجر هم از سوی داوران و منتقدان چندان عزیز پنداشته نمیشود و با وجود نامزدی در شش رشته جشنواره دوازدهم، اما فقط یک دیپلم افتخار دریافت میکند، آن هم نه خود فیلم یا کارگردانش، که پل هرتل، آهنگساز اتریشی برای موسیقی متن فیلم. شاید همین عدم استقبال است که باعث میشود حاتمیکیا تا سالها بعد (تا به وقت شام) عطای فعالیت در این حوزه را به لقایش ببخشد و دوباره به آنچه به درون مرزهای کشور مرتبط است بپردازد. در هر صورت خاکستر سبز فرصتی است برای حضور بیشتر و مؤثرتر سینمای ایران در عرصه مقاومت جهانی که با برخی کجسلیقگیها و عافیتطلبیها از دست میرود.
بازمانده (۱۳۷۳)
در کمین قاتلان فرزند
بازمانده از پیشگامان و البته ماندگارترینهاست. مرحوم سیفالله داد کاری میکند کارستان تا هم آبروی دنیایش شود و هم باقیاتالصالحاتش برای روز جزا. بیشک بازمانده جزو آثار شاخص و بدون تاریخ مصرف در بستر مقاومت است. مرحوم داد به همراه منوچهر محمدی و منوچهر عسگرینسب پای کار میآیند تا فیلمی را ساز کنند از رانده شدن مظلومانه فلسطینیان از خانه و کاشانهشان در سال ۱۹۴۸ میلادی؛ در همان اوان سالهای پس از پایان جنگ جهانی دوم. مرحوم داد فیلمنامه بازمانده را با نگاهی به داستان «بازگشت به حیفا»ی غسان کنفانی، نویسنده شهیر فلسطینی مینویسد و خودش هم فیلم را کارگردانی میکند. فیلم در سوریه فیلمبرداری میشود که با توجه به سال ساختش در اوایل دهه ۷۰، رفتوآمدها و بردن تجهیزات و فراهم آوردن آن همه سیاهی لشکر، اراده و ریاضتی خاص را میطلبد. بازمانده، بازیگر ایرانی ندارد، همه عرب و بهخصوص سوری؛ سلما المصری، جیانا عید، بسام کوسا، جمال سلیمان و... داستان فیلم در شهر حیفا میگذرد؛ صفیه با عدهای از جوانان فلسطینی که همچنان در برابر صهیونیستها مقاومت میکنند ارتباط میگیرد. همه چشم به راه یک فرصت مناسب برای بازستاندن انتقام خون عزیزانشان هستند. بالاخره آن بزنگاه از راه میرسد. صفیه که قرار است زن و شوهر یهودی را در یک سفر همراهی کند، در قطار حامل آنها که اتفاقاً بسیاری از صهیونیستها هم مسافرش هستند، بمب کار میگذارد و قبل از انفجار، نوهاش را در آغوش گرفته و از قطار بیرون میپرد. سکانس خواندن آیهالکرسی توسط صفیه، قبل از پریدن از قطار، همچنان تأثیرگذار و به یادماندنی است. «بازمانده» علاوهبر یک داستان دراماتیک و جذاب، از نقاط قوت دیگری هم منتفع است. گزینش صداپیشههای مناسب با صدا و لحنی نزدیک به کاراکترهای فیلم، فیلمبرداری استادانه علیرضا زریندست و موسیقی متن تأثیرگذار و گوشنواز مجید انتظامی، اثر مرحوم سیفالله داد را به یکی از بهترین و استانداردترین فیلمهای ساخته شده در حوزه مقاومت بینالملل تبدیل میکند.
شکارچی شنبه (۱۳۸۸)
معصومیت ازدسترفته
معصومیت ازدسترفته کودکی؛ روایت استحاله فکری و ذهنی یک کودک بیگناه. دگردیسی از فطرت پاک انسانی به موجودی خشن و متوحش. قصه مظلومیت مردمان فلسطین از نگاه کودکی تحت تأثیر افکار خشک و خطرناک و شخصیت هیستریک یک خاخام افراطی یهودی. دستآویزی به مذهب برای توجیه جنایت، نگاهی خشن به دین، ترویج نژادپرستی به اسم یهود. «شکارچی شنبه» شاید دومین اثر جدی سینمای ایران درباره فلسطین پس از «بازمانده» باشد. بنیامین در اثر اصرارهای پدربزرگش «حنان» که یک خاخام نابینای یهودی افراطی است برای مدت کوتاهی نزد او میآید. پدربزرگ، نوهاش را در معرض آموزشهای سختگیرانه و قرائت خشن خود از دین قرار میدهد تا خاخام دیگری از او بسازد. گویا چنین شخصیتی با نام کامل «حنان پورات» واقعاً وجود خارجی داشته و فیلم با نگاهی به زندگی او ساخته میشود.
پرویز شیخطادی در مقام کارگردان نقش اصلی فیلمش را به علی نصیریان میدهد و استاد، چه خوب از پس ایفای کاراکتری متعصب، خشن، سنگدل و سفسطهباز برمیآید. با همه این حرفها و فارغ از چالشها و ایرادهای محتوایی، شکارچی شنبه فیلم خوشساختی است، برآمده از تجربه و تبحر کارگردانش. فیلم از ریتم مناسبی برخوردار است و اتفاقات رخ داده در آن میتواند هر تماشاگری را تا پایان با خود همراه کند. پایان شکارچی شنبه هم، شاید از توقعات مخاطب فاصله میگیرد و بر طبق سلیقه و خواست او پیش نمیرود. بنیامین کوچک در سکانس پایانی، نه تنها چند نفر را به خاک و خون میکشد که حتی پدربزرگش را نیز به قتل میرساند؛ یک خاخام حنان جدید متولد شده است.
۳۳ روز (۱۳۸۹)
وصال در بحبوحه گلوله و آتش
جمال شورجه پس از سالها تکاپو در حوزه سینمای دفاع مقدس، این مرتبه با نگاهی فراختر، جنگ را در آن سوی سرحدات روایت میکند بر روی نگاتیو. فیلم «۳۳ روز» همانگونه که از نامش پیداست به جنگ ۳۳ روزه اسرائیل و حزبالله لبنان در سال ۲۰۰۶ میپردازد. اثر جمال شورجه روایت مقاومت رزمندگان حزبالله به فرماندهی محمد سرور در روستای عیتا العشب در جنوب لبنان در برابر همهجانبه سربازان اسرائیلی است. داستان فیلم نعل به نعل شبیه اتفاقات واقعی جنگ است؛ دو سرباز اسرائیلی در دام رزمندگان مقاومت گرفتار میشوند و رژیم صهیونیستی برای آزادی اسیرانش حمله میکند و مقاومت جانانه و جنگ ۳۳ روزه درمیگیرد. شورجه برای آن که فیلمش را از یک اثر جنگی خشک و جدی فاصله دهد، مقدمات وصلت دو دلداده را نیز تدارک میبیند در همان بحبوحه گلوله و آتش. عروسی یوسف و نسرین سر میگیرد در همان روستا؛ تازهداماد، اما رخت دامادی از تن به درآورده و لباس رزم میپوشد. نسرین که سخت دلبسته یوسف است، چشم بر حرف دل میبندد و محبوبش را راهی جنگ میکند (استعارهای از داستان حنظله بن ابی عامر صحابه پیامبر (ص)).
تقریباً تمام افراد ذیربط به میدان میآیند و همه امکانات بسیج میشود تا ۳۳ روز، اثری آبرومند شود، که میشود. شورجه خود در مصاحبهای تأکید میکند که سفارشیساز نیست و فیلمش را با رویکرد اکران جهانی ساخته است. او میگوید که پرهیز داشته از ساخت یک فیلم تبلیغاتی و قهرمانسازیهای هالیوودی.
به وقت شام (۱۳۹۶)
چالش ابراهیم
به وقت شام؛ سرراستترین فیلم ابراهیم حاتمیکیا، یک اثر پرطمطراق است. مخاطبان آثار حاتمیکیا بیش و کم در دو جبهه صفآرایی میکنند همیشه؛ طرفداران متعصب و منتقدان سرسخت. شاید این خطبندی در هیچ یک از فیلمهای قبلی او به اندازه «به وقت شام» گلدرشت نمیشود و از لفافه تعارف و ملاحظه، بیرون نمیزند. به وقت شام هوادارانی همهجانبه دارد یا منتقدانی بیرحم؛ حد وسط این دو طیف شمار چندانی نیستند. حواشی به وجود آمده بر سر فیلم در جشنواره سیوششم فجر و سخنان جنجالی حاتمیکیا در مراسم اختتامیه، این صفبندی را جدیتر میکند. حاتمیکیا در به وقت شام اشارات و کنایههای مشهود در آثار پیشین خود را به کناری نهاده، سرراست میرود سر اصل مطلب و گفتمان رسمی جمهوری اسلامی را در قالب دیالوگهایی از زبان کاراکترهای فیلمش واگویه میکند.
یونس و علی با بازی هادی حجازیفر و بابک حمیدیان، پدر و پسر خلبانی هستند که قرار میشود مردمانی را که در شهر تدمر سوریه گرفتار داعش شدهاند به سمت دمشق حمل کنند و برهانند. در راه، اما با خیانت یک نفوذی اوضاع برمیگردد و هواپیما به تصرف داعشیها درمیآید و کشمکشها آغاز میشود. حاتمیکیا در به وقت شام تکلیف را یکسره میکند و داعش را نیروی اصلی و برتر مخالفان رژیم سوریه معرفی مینماید و جنگ سوریه را نبرد با این گروه تکفیری میداند. او با طراحی کاراکترهای فیلمش براساس شخصیت داعشیهای معروف عمدتاً غیرعرب و بهخصوص عمرالشیشانی جنگجوی گرجی- چچنی و روایت تصویری پارهای از توحش و ددمنشی حیوانگونه این افراد، میخواهد عمق فاجعه را نشان دهد و تمامقد اعلام خطر کند. به وقت شام البته از المانهای همیشگی و اصلی فیلمهای حاتمیکیا نیز تهی نیست. قصه کشمکشها میان نسلها همچنان ادامه دارد. روزی حاج کاظم و ابوذر در «آژانس شیشهای»، دگرروز مرتضی و حبیب در «موج مرده» و حالا، یونس و علی در «به وقت شام». با این حال قصه و درام در به وقت شام در قیاس با سایر فیلمهای حاتمیکیا ارج و قرب کمتری دارد. به وقت شام فیلم پرهزینهای است که فقط حمایت سازمان رسانهای اوج ساخت آن را میسر میکند. فیلم ۸ میلیارد تومان خرج برمیدارد و در گیشه قریب به ۱۴ میلیارد میفروشد و البته، دخل و خرجش به هم نمیخواند. به وقت شام در دمشق، شهرک سینمایی دفاع مقدسی و شهرهای شیراز، اصفهان و شهریار تصویربرداری میشود و تیم بازیگرانش شامل هنرپیشههای ایرانی، سوری و عراقی است. فیلم در سیوششمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درمیآید و در شش رشته نامزد میشود و سه سیمرغ را به دست میآورد؛ برای بهترین کارگردانی، موسیقی متن و صداگذاری.