کد خبر: 967843
تاریخ انتشار: ۱۰ شهريور ۱۳۹۸ - ۰۷:۴۳
آیا «لاتسرفوا» را در زندگی به کار بسته‌ایم؟
ما عادت کرده‌ایم به زیاد مصرف کردن. عادت خرید کردن انگار در خونمان است. هر قدر هم که تمرین می‌کنیم نمی‌توانیم اندازه نیازمان خرید کنیم. انگار قرار است در قحطی گیر کنیم. این عادت بد وقتی شدت می‌گیرد که با شایعه یا در واقعیت خبر برسد جنسی قرار است گران شود، آن وقت مثل مور و ملخ به مغازه‌ها می‌ریزیم و همه را جارو می‌کنیم
مرضیه بامیری
سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: اجازه بدهید با یک سؤال ساده شروع کنم. تعریف شما از صرفه‌جویی چیست؟ یا نه، بهتر است بگویم از صرفه‌جویی چه می‌دانید؟ تا حالا اسمش را شنیده‌اید؟ پرسش اول و دوم را نمی‌دانم، اما در مورد سوم شک ندارم که همه شنیده‌اید. همان سال‌های اول مدرسه در کتاب‌ها آیه‌اش را خوانده‌ایم، ولی آیا معنای لاتسرفوا را در زندگی به کار بسته‌ایم؟ بار‌ها چشممان به عکس‌نوشته روی دیوار‌های شهر افتاده است. فرقی هم نمی‌کند روی دیوار اداره‌های برق صرفه‌جویی در برق و انرژی، اداره‌های وابسته به آب در مورد صرفه‌جویی در مصرف قطره قطره آب، شرکت گاز هم که از اول شروع فصل سرما شروع می‌کند به هشدار برای مصرف بهینه و به اندازه گاز شهری. بعد هم جریمه پرمصرف‌ها و تصاعدی بالا رفتن مبلغ صورتحساب و در نهایت اقدام برای صرفه‌جویی اجباری. اصلاً صرفه‌جویی یعنی کم مصرف کردن برای فرار از جریمه و جلوگیری از پرداخت هزینه بیشتر. این تصور خیلی از هموطنان است. فکر می‌کنند وقتی چیزی کم می‌شود یا با بحران جدی روبه‌روست و برایش جریمه مصرف می‌گذارند یعنی عمق فاجعه. اصلاً عادت داریم تا چیزی را از دست ندهیم و در وضعیت بحرانی قرار نگرفته‌ایم، آینده‌نگر نباشیم و خودخواهانه رفتار کنیم.

آب را ول می‌کنیم و می‌گوییم «پولش را می‌دهم!»

در حیاط و خیابان ماشین را می‌شوییم و معتقدیم کار کارواش خیلی دلچسبمان نیست. اگر یک نفر دلسوز هم به ما تذکر داد، اخم به ابرو می‌آوریم و با قیافه حق به جانب پاسخ می‌دهیم که «پولش را می‌دهم.» یا یک نفر در ساختمان به بهانه وسواس، هر روز شلنگ به دست همه طبقات را می‌شوید و اگر اعتراض کنی که با «تی» هم می‌شود کل ساختمان را تمیز کرد، مجابت می‌کند که تی کار سرعت آب را نمی‌کند و خاک‌ها تمیز نمی‌شود. خانه‌های آپارتمانی که پمپ دارند می‌فهمند چه می‌گویم. کافی است کنار پمپ بایستند و ساعت شروع تا پایان صدا را حساب کنند.
گاهی یک حمام تابستانه ساده تبدیل می‌شود به یک آب‌بازی یک ساعته. هر کس هم اعتراض کند می‌گوییم «پولش را می‌دهیم.» یک ساعت موقع ظرف شستن آب باز می‌ماند و هنوز هم در این وضعیت بحرانی اصرار داریم در پارکینگ خانه فرش بشوییم.
تا کمی باران می‌آید می‌رویم سراغ کشت غرقابی و تیشه می‌زنیم به ریشه قنات‌ها و منابع زیرزمینی. در حالی که می‌شود سراغ محصولاتی رفت که مناسب با آن شرایط آب و هوایی بوده و آب کمتری مصرف کند. محصولات پرثمر و کم‌آبی که می‌تواند بازده اقتصادی خوبی ایجاد کند. مثل تولید پسته، زعفران، گل‌محمدی، پنبه و ...

تاب و تحمل یک ساعت کم‌آبی را نداریم

همه این مصرف‌های خودخواهانه نسل بعدی را دچار بحران بی‌آبی می‌کند. چیزی که ما با غرور آن را هدر می‌دهیم می‌شود آرزوی نسل بعدی. این‌همه هم که کارشناسان و دانشمندان از بحران کم‌آبی بگویند، تا یک سالی مانند امسال باران خوبی ببارد و سیل راه بیفتد می‌گوییم خدا را شکر سال آبی خوبی داریم و مشکل قحطی نیست. تا اینجا همه مسئولانه رفتار می‌کنیم، اما وای به وقتی که به هر دلیل از جمله ترکیدن شاه‌لوله در چند متر بالاتر از خانه، آب محله قطع شود. آن‌وقت است که همه مثل شهروند مسئول و پیگیر گوشی تلفن را برمی‌داریم و همه غرهایمان را سر مسئول اداره آب می‌زنیم. آن وقت یک قطره آب می‌شود آرزو. تحمل هم که نداریم. کافی است بدانیم یا حدس بزنیم این بی‌آبی چند ساعتی طول می‌کشد. آن‌وقت است که بطری‌های آب معدنی سوپرمارکت‌ها و حتی دکه‌های روزنامه‌فروشی نایاب می‌شود. نمی‌دانم ما که تحمل دو ساعت بی‌آبی نداریم چطور توقع داریم خودخواهی ما نسل بعدی را به خطر بیندازد؟ طبیعت و کشاورزی و... را دگرگون سازد؟!

رکورددار مصرف و اسراف هستیم

کاش فقط خودخواهی ما در مورد آب بود. کاش همه اسراف‌ها با پول قابل جبران بود. ما عادت کرده‌ایم به زیاد مصرف کردن. عادت خرید کردن انگار در خونمان است. هر قدر هم که تمرین می‌کنیم نمی‌توانیم اندازه نیازمان خرید کنیم. انگار قرار است در قحطی گیر کنیم. این عادت بد وقتی شدت می‌گیرد که با شایعه یا در واقعیت خبر برسد جنسی قرار است گران شود، آن وقت مثل مور و ملخ به مغازه‌ها می‌ریزیم و همه را جارو می‌کنیم. ما جیبمان را به واسطه طمع ارزان خریدن خالی می‌کنیم و دلال‌ها کیفش را می‌کنند. بار‌ها گفته‌اند مواد شوینده، روغن و بعضی کالا‌ها گران می‌شود طوری همه جنس‌ها یک‌روزه فروش می‌رود که اگر ارزان‌تر می‌شد این‌قدر مورد استقبال قرار نمی‌گرفت. جالب است بدانید ایران در بحث دورریز غذایی صاحب رکورد در جهان است. مهم‌ترین دورریز هم در مورد نان است. می‌گویند نان برکت خداست. به لحاظ اعتقادی هم که حساب کنیم توجه زیادی به نان شده و قرار دادن هیچ شیئی روی آن جایز نیست. نان قوت اصلی مردم است. برای تولید گندم مرغوب یا واردات، هزینه‌های زیادی صرف می‌شود، اما عادت‌های غلط هنوز تکرار می‌شود. هنوز پدر خانواده صبح زود و به طور مداوم در صف می‌ایستد و به رسم دست و دلبازی نان بیش از مصرف می‌خرد. نانی که شاید جوابگوی سه روز متوالی برای صبحانه باشد، اما فردا دوباره عشق نان تازه، کلی نان خشک را در سبد ضایعات وارد می‌کند و این چرخه ضایعات هر روز بیشتر و بیشتر می‌شود و کیسه نان خشکی‌هایی که هر روز در کوچه‌ها فریاد می‌زنند پرتر می‌شود.

دورریز غذایی وقتی زیاد می‌شود که به رسم مهمان‌نوازی ایرانی، چند نوع غذا درست می‌کنیم. آن‌قدر زیاد که تا یک هفته مجبوریم آن را به خورد خانواده بدهیم. بعد هم اضافه‌اش را راهی سطل زباله کنیم. دورریز وقتی زیاد می‌شود که در رستوران‌ها بسیاری از بشقاب‌ها با کلی غذا به آشپزخانه برمی‌گردد و همان‌طور راهی زباله‌دان می‌شود. آن‌قدر تعداد بشقاب‌ها زیاد و سرشان شلوغ است که حتی وقت ندارند غذا‌ها را به سگ و گربه بدهند. فکر کنید اگر همه آن مهمانی‌ها و گوشت‌های مصرفی و استخوان و برنج و... به حیوانات و پرنده‌ها داده می‌شد...

در محل کار هم اسراف می‌کنیم. تمام وقت سرمان به اینترنت گرم است و سعی می‌کنیم همه کار‌های شخصی‌مان را انجام دهیم، چون به محض تعطیل شدن اداره یا شرکت باید از اینترنت شخصی استفاده کنیم.
وضعیت کاغذ هم که خیلی بغرنج است. با وجود همه هشدار‌های تخریب محیط زیست و تمام شدن درخت‌ها که منشأ اصلی تولید کاغذ هستند، هنوز فرهنگ استفاده درست را نهادینه نکرده‌ایم. هنوز عادت داریم در چهارراه انقلاب وقتی می‌رویم دسته‌های تراکت‌ها و بروشور‌های تبلیغاتی را از دست افراد مختلف بگیریم. خیلی از این پخش‌کننده‌ها برای دریافت پورسانتی که در ازای هر کاغذ می‌گیرند و بنا بر احتیاجی که دارند همه آن‌ها را در یک جای خلوت یا ساختمان خالی می‌ریزند. هنوز نمی‌توانم درک کنم این چه مدل تبلیغات است؟ یعنی کارفرما نمی‌داند که کاغذ‌ها دست مشتری‌های احتمالی نمی‌رسد؟ یعنی واقعاً در دنیای تکنولوژی که همه چیز در دنیای اینترنت و با سرعت انجام می‌شود باید با چاپ پوستر و تراکت تبلیغات کرد؟

کاش می‌شد طور دیگری رفتار کرد

یعنی نمی‌شود به عنوان یک شهروند احساس مسئولیت کرد و به جای دو روز در میان بلیت کاغذی مترو خریدن، کارت دیجیتال تهیه کرد؟ یعنی نمی‌شود دست از خودخواهی کشید و از دستگاه خودپرداز درخواست رسید نکرد؟ خرجش یک دقیق دیدن و به خاطر سپردن موجودی است. هر روز میلیون‌ها خرید از طریق دستگاه پوز انجام می‌شود و تصور کنید چه حجم وسیعی از برگه‌ها رسید می‌شود! به لطف تکنولوژی و فعال بودن پیامک‌های خدمات بانکی بلافاصله بعد از خرید از طریق پیامک، متوجه مبلغ کارت کشیده شده می‌شوید. پس نیاز به خودخواهی نیست. این یکی نه جریمه دارد نه مجبورید به خاطرش صورتحساب بپردازید. این فقط یک آگاهی اجتماعی است. یک شعور انسانی برای احترام گذاشتن به طبیعت و صرفه‌جویی در واردات کاغذ.

یکی از عادت‌های بد که هر سال تکرار می‌شود چاپ سررسید‌های تبلیغاتی است. نمی‌دانم چه دردی را از تبلیغات یک شرکت بزرگ باز می‌کند؟ اصلاً چگونه باعث جذب مشتری می‌شود وقتی همه آن بین کارکنان و مدیران مرتبط توزیع می‌شود؟! چرا این‌همه هزینه صرف تبلیغات کاغذی می‌شود؟ بعضی شرکت‌ها دفتر هم با تبلیغات شرکت چاپ می‌کنند. واقعاً فکر می‌کنید کسی دوست دارد با دفتری که یک آگهی تبلیغاتی روی آن درج شد به مدرسه برود؟! پس چرا این تبلیغات کلیشه‌ای را دور نمی‌ریزید و دنبال راه‌های خلاقانه‌تر و صدالبته به‌صرفه‌تر نمی‌روید؟
چرا در دوره‌ای که کاغذ گران است و به زحمت یافت می‌شود ناشر‌ها کتاب‌های شخصی هنرمندان را چاپ می‌کنند؟ کتاب‌هایی که کاملاً ساده است و هیچ شباهتی به شعر ندارد. تنها منطقشان برای چاپ، نام نویسنده یا شاعر است که می‌تواند جیبش را از پول طرفدار‌های این هنرمند پر کند وگرنه خودش هم می‌داند که خیلی از این کتاب‌ها در دوران پرمشقت نشر، ارزش چاپ ندارند.

آقا یا بانوی محترم! چرا برای فوت یک عزیز درگذشته آن‌همه تاج گل سفارش می‌دهید؟ گلی که به شب نرسیده پژمرده می‌شود. وقتش نشده راه بهتری برای ابراز همدردی پیدا کنیم؟ نمی‌دانم. مثلاً اگر مدیر یا رئیستان است به تعداد آدم‌هایی که قرار است برای مراسم بیایند نهال تهیه کنید و به نیت آن مرحوم در جایی بکارید. باور کنید هم ثواب دنیوی دارد هم اخروی. تازه نسل بعدی هم وقتی هوای تازه تنفس می‌کنند دعای خیر به جانتان می‌کند که آینده‌نگر بوده‌اید. بیایید در یک عزم ملی عادت ریخت و پاش برای سوگواری‌ها را ترک کنیم و دنبال عادت‌های جایگزین باشیم.
بیایید در مصرف نایلون صرفه‌جویی کنیم. کیسه‌های نایلونی تجدیدناپذیر بوده و آسیب زیادی به طبیعت می‌زند. خدا می‌داند هر روز چه حجم زیادی از نایلون در نانوایی‌ها استفاده و بعد هم راهی زباله‌دان می‌شود. خدا می‌داند هر روز چند پاکت خرید راهی طبیعت می‌شود؟ چه اصراری برای خشمگین کردن مادر طبیعت داریم وقتی می‌شود با یک راهکار ساده هوای زمین را داشت؟! راهش فقط داشتن یک کیسه پارچه‌ای است. می‌دانم سخت است. اوایل همه نگاهشان عجیب است، اما وقتی همه‌گیر شود و دست همه در صف نانوایی از این کیسه‌ها باشد یعنی فرهنگ درست پیاده شده و دیگر کسی عجیب نگاه‌تان نمی‌کند. کافی است اراده کنیم. کافی است احساس مسئولیت کنیم در برابر هر چیزی که داریم، اما فقط متعلق به ما نیست و با پول هم خریدنی نیست. اخیراً بعضی نانوایی‌ها یا رستوران‌ها اقدام به تبلیغ و استفاده از کیسه‌های پارچه‌ای برای رساندن غذا به مشتری می‌کنند. اتفاق مبارکی است و باید تحسین کرد ذهن خلاق این ایده را!
 
اسراف می‌کنیم و می‌گوییم خب پولش را می‌دهیم!
 
مصرف بی‌رویه خودخواهی است

یکی دیگر از اسراف‌هایمان در مورد سوخت است. خودخواهانه پشت رل می‌نشینیم، شیشه‌ها را بالا می‌بریم و در حالی که موسیقی پاپ گوش می‌کنیم به سمت محل کارمان می‌رویم. حاضریم در ترافیک بمانیم و همان اول صبح اوقاتمان را برای یک شلوغی بی‌منطق تلخ کنیم، اما زحمت بالا و پایین نرفتن از پله‌های مترو را به خودمان ندهیم. حاضریم برای سوخت بیشتر و استهلاک خودرو هزینه کنیم، اما سوار اتوبوس‌های بی‌آرتی نشویم. آیا این کار معنایی غیر از خودخواهی دارد؟! آیا در آلوده کردن هوای شهر و به شماره افتادن نفس آسمان در روز‌های زمستانی که وارونگی هوا بیشتر است ما بی‌تقصیریم؟!
صرفه‌جویی در سوخت فقط یک کار شخصی نیست که بشود آن را با پول بیشتر جبران کرد. پای اعصاب مردمی که در ترافیک گیر می‌کنند، پای آلودگی آسمان و تعطیلی مدارس در میان است.
کاش تا قبل از رسیدن به فصل سرما عادت کنیم به وسایل نقلیه عمومی با همه شلوغی و دردسرهایش. اتفاقاً برای آن‌هایی که اهل دو دو تا چهار تا کردن هستند این شیوه به‌صرفه‌تر است. استفاده از دوچرخه هم ایده خوبی است که می‌تواند فضای عمومی شهر را سالم و پرنشاط‌تر کند.

کاش الان که به مهر ماه نزدیک می‌شویم، درست مصرف کردن را به کودکانمان بیاموزیم. از همین حالا یادشان بدهیم که قناعت کنند. قدر وسایلشان را بدانند و از آن‌ها خوب مراقبت کنند. یاد بگیرند کیف تمیز را می‌شود چند سال متوالی استفاده کرد.
کاش بدانیم صرفه‌جویی کردن معنایش کم مصرف کردن نیست بلکه درست مصرف کردن است. اگر کسی لامپ‌های اضافه خانه‌اش را خاموش کرد، یا اگر پدری غر زد که چراغ را پشت سرتان خاموش کنید یا مادری لباس‌ها را شب‌ها در ماشین لباسشویی ریخت و شست، دلیل کارش خسیس بودن نیست. آن‌ها دانسته‌اند که هدر رفتن انرژی نه به صلاح خودشان است و نه کشور. آن‌ها فرهنگ استفاده از انرژی را آموخته‌اند. کافی است بعضی از شیوه‌های زندگی را تغییر دهیم.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار