سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: قلکهای پلاستیکی را یادتان هست؟ همه سوپرمارکتها داشتند. یادش بخیر! در خانه هر کدام از ما یکی از آن قلکهای جادویی بود. هر وقت پول توجیبی میگرفتیم یا در ازای نمرههای ۲۰ املا و امتحانهای ثلث پولی دستمان میرسید آن را بیدرنگ توی قلک میانداختیم. چه لذت بزرگی بود وقتی تمرین و تعلیم میکردیم که پول، به دست آوردنش دشوار است، اما نگه داشتن و درست خرج کردنش دشوارتر. آن روزها برای پساندازهایمان برنامه داشتیم. یکی دلش میخواست آخر سال دوچرخه بخرد. یکی عروسک و یکی... هرچه بود قلکها هویت ما بود. از همان جا افکار اقتصادی ریز و درشت در سرمان شکل میگرفت. شکموهای مدرسه همه پولشان را خرج خوراکیهای رنگارنگ میکردند و آنها که کمی عاقلتر بودند خریدشان را مدیریت میکردند، وقتی برای جشن عاطفهها قلکهای خودمان را به مدرسه میآوردیم و با شوق تحویل مدرسه میدادیم حس غرور عجیبی در وجودمان بود. حس اینکه ما هم میتوانیم در خوشبختی و سرنوشت دیگران سهیم باشم. حسی که این روزها بچهها کمتر دارند. مسئولیت اجتماعی را خوب فرانگرفتهاند. پدر و مادرها مدام مراقب فرزندشان هستند و بچهها مجالی برای نشان دادن خودشان ندارند.
بچههای امروز قدر پول را نمیدانند، چون آنقدر راحت و بیدرد به دستشان میرسد که قدرش را نمیدانند. والدین ِ فرزندسالار، وظیفه خودشان میدانند که شده از شکم خودشان بزنند پول توجیبی روزانه بچه را درکیفش بگذارند. میترسند بچهها در مقابل دوستانشان سرخورده شوند. باید یادشان بدهید که آن پول متعلق به آنهاست و میتوانند برایش تصمیم بگیرند. گاهی بعضی درخواستهای کوچکشان را به عهده خودشان بگذارید تا پسانداز کردن را یاد بگیرند. یاد بگیرند برای رسیدن به خواستههایشان هم تلاش لازم است و هم صبر.
خیلی از والدین الان میگویند ما برای بچههایمان پسانداز کنار میگذاریم و فکر آتیهاش هستیم، اما من میگویم کافی نیست. وقتی پولی بیزحمت و منت در کیفش قرار بگیرد میشود یک وظیفه. طبیعی است که چنین کودکی وقتی بزرگ شد تحمل بیپولی و شرایط سخت را ندارد و برای رسیدن به خواستههایش دست به هر کاری میزند.
پس بیایید پسانداز کردن و مدیریت پول را به بچههایمان بیاموزیم. این لطف بزرگی است که در حقشان میکنیم. کارتهای عابربانک ایده خوبی است، ولی بچهها کم و زیاد شدن سرمایهشان را از نزدیک نمیبینند. بگذارید یاد بگیرند که اندک اندک جمع گردد وانگهی دریا شود بنابراین برای پول خردهایی که از نانوایی، خرید بلیت یا حتی بوفه مدرسه پس میگیرند میتواند یک روزی به کارشان بیاید.
بگذارید برایتان یک خاطره بگویم؛ از زنی که عادت به پسانداز داشت. او قرار گذاشته بود تمام پول خردهای خانه را پسانداز کند. پولهای کمی که ارزش زیاد نداشتند. با خودش قرار گذاشته بود تا پول زیادی نشده دست به آنها نزند. این شده بود عادت هر روزش. تا اینکه روز موعود فرارسید. قرار شد به سفر مشهد بروند، اما پولشان کافی نبود. تازه خانه خریده بودند و پولشان برای سفر کم بود. زن سراغ اندوختههای سکهاش رفت. آنها را در جعبه چوبی زیر چرخ خیاطی نگه میداشت. آنها را بیرون آورد و با اشتیاق تکتکشان را شمرد. فریادی از خوشحالی فریاد کشید و به همین راحتی پول سفرشان جور شد. آنقدر پولها خرد و ریز بودند که مرد خجالت میکشید به بانک ببرد، اما صبر و پسانداز همسرش نتیجه داد و این شد بهترین خاطره برای پسانداز کردن. خیلی از بانوان ایرانی از پساندازهایشان خاطرات خوب دارند. از همان قدیم که مرد خانه خرجی را دست مادر میداد تا به امور خانه و بچهها برسد، کمی از آن را در سطل برنج و عدس قایم میکردند. هر وقت اوضاع بحرانی بود یا بچهها نمیخواستند از پدرشان پول بگیرند مادر این نعمتهای یواشکی را که حکم زیر خاکی داشت رو میکرد و گره کار باز میشد. هنوز هم زنها از مردها اقتصادیترند. کافی است خرید را دستشان بسپاری. اول مبلغی را قایم میکنند و سپس به خرید میروند.