سرويس تاريخ جوان آنلاين: عالم مجاهد و وارسته شهید آیتالله حاج شیخعلی قدوسی از جمله چهرههایی است که حقی بزرگ بر کادرسازی انقلاب و نظام اسلامی دارد. وی با اداره مدبرانه مدرسه علمیه حقانی قم، این نقش تاریخی را ایفا و به نام خویش ثبت کرد. در سالروز شهادت آن روحانی نامدار، این حرکت دینی و انقلابی را از زبان چهار تن از بزرگان حوزه و نظام بازخوانی کردهایم. امید آنکه تاریخپژوهان انقلاب و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول افتد.
رهبرانقلاب: مثبتاندیشی و خوشبینی رمز توفیق شهید آیتالله قدوسی بود
همانگونه که در فوق اشارت رفت، کادرسازی موفق برای نظام اسلامی در زمره توفیقات شهید آیتالله قدوسی است. او در این فقره، توفیق از پارهای خصال خویش میبرد که در خاطرات ذیل آمده از سوی مقام معظم رهبری حضرت آیتالله خامنهای بیان شده است:
«چند خصوصیت در ایشان وجود داشت که نه تنها من، بلکه همه را جذب میکرد. یکی از آنها صداقت و صفای این مرد بود. هیچ کلکی در کار این آدم نبود. صریح، صادق، صاف و نسبت به آنچه احساس وظیفه میکرد، به شدت پیگیر و علاقهمند و روحانی باصفای خالصی بود؛ من گمان میکنم مهمترین ویژگی ایشان که مرحوم شهید بهشتی را هم به ایشان علاقهمند کرده بود، بهطوریکه شهید بهشتی یک نوع ارادت خاصی به ایشان داشت. خصوصیت دوم ایشان این بود که هم پرکار بود و خسته نمیشد و هم پشتکار داشت. این طور نبود که یک کاری را رها کند و دنبال کار دیگری برود. نمونه آن مدرسه حقانی بود. اگر ریاست مدرسه حقانی با کسی غیر از آقای قدوسی بود، من گمان نمیکنم که این مدرسه به این اندازه از فواید و آثار میرسید. این مرد بود که نشست آنجا، حواسش را جمع کرد، از همه کارهای حوزه برید و به هیچ کار دیگری نپرداخت تا این مدرسه را به این رونق برساند و از لحاظ شکل و محتوا، مدرسه را در حد مطلوب و قابل توجهی قرار داد. از خصوصیات دیگر ایشان مثبتاندیشی و خوشبینی بود. آن حالتهای منفیگری و منفیسرایی که در خیلیها وجود دارد، در ایشان نبود. کاری را که به ایشان میسپردند، به آینده آن کار امیدوار بود و دنبال این آینده میرفت و این مسئله در ایشان خیلی جالب بود. بسیار متواضع بود و من در آقای قدوسی هیچ نشانی از تکبر و غرورهای مانع کار نمیدیدم. در مورد راستگویی ایشان خاطرهای دارم. سالها قبل، ایشان آمده بود به مشهد. در مشهد منزل پدرم برای ناهار، همراه با خانوادهاش دعوت شده بود. شاید مرحوم علامه طباطبایی هم بودند. بچههای ایشان هم بودند، از جمله پسرشان محمدحسن که در هویزه شهید شد و بسیار پسر خوبی بود. من او را از نزدیک و از بچگی هم میشناختم. در آن موقع، او بچه ۹- ۸ سالهای بود. دقیقاً یادم نیست به چه مناسبتی، ولی ظاهراً حرفی از بچهها پرسیده شد یا مسئله دیگری بود. آقای قدوسی گفت: من مواظبم که این بچهها به چیزی به نام دروغ التفات پیدا نکنند، یعنی توجه پیدا نکنند که دروغ هم میشود گفت تا یک قدری بزرگ شوند و ذهنشان قوی بشود و بتوان به آنان فهماند که دروغ بد است. البته اینکه آیا این تربیت صحیح و موفقی است یا نه کاری نداریم، اما این را من دلیل میگیرم بر پافشاری و اصرار فراوان ایشان بر صدق و راستی و روراستی و نداشتن کلک و دروغ. از بعد علمی، ایشان از فضلای قم بودند. البته من از تحصیلات ایشان اطلاع دقیقی ندارم، ولی از لحاظ اخلاقی، مرد بسیار ممتازی بود. توفیقی که نصیب آقای قدوسی شده بود، این بود که ایشان داماد علامه طباطبایی بود که مظهر اخلاق، صفا و صداقت بودند. دریغا که از دست ما رفتند. شخصی مثل ایشان میتوانست در جمهوری اسلامی مثل خورشیدی بدرخشد و همه را از وجود خود بهرهمند سازد. آقای قدوسی بهشدت به علامه طباطبایی ارادت میورزید و تحت تأثیر ایشان بود. آقای طباطبایی هم به ایشان علاقه و توجه و لطف خاصی داشتند، این بود که ایشان از لحاظ اخلاقی بسیار از علامه طباطبایی رنگ پذیرفته بود.»
آیتالله احمد جنتی: حفظ استقلال مدرسه حقانی، دستاورد مدیریتی شهید آیتالله قدوسی است
آیتالله احمد جنتی دبیر کنونی شورای نگهبان، سالها در زمره مدرسان و متولیان مدرسه حقانی قم بوده است. وی به همین دلیل به خصال مدیریتی شهید آیتالله قدوسی در اداره این کانون علمی اشراف فراوان دارد و در گفت وشنودی تاریخی، به شماری از آنها اشاره کرده است:
«آنچه از خصال پسندیده او جلب نظر میکرد، عبارت بود از:
۱- نظم و تعهد در انجام مسئولیتهای پذیرفته شده: یعنی همان صفتی که متأسفانه جایش در بسیاری از کسان خالی و فاجعه به بار آورده است. او مردی بود که در راه ایفای تعهد، همه کارهای شخصی خود را رها میکرد تا آنجا که زیانهای مالی فراوانی دید. او از شدت مشغله، حتی به وضع داخلی خانهاش هم نمیتوانست رسیدگی کند، ولی حضور منظمش در مدرسه و سر کلاس تعطیلبردار نبود و این درس عملی انضباط و تعهد بود.
۲- اخلاص در عمل و تنفر شدید از تظاهر و ریا: به هیچ عنوان نمیخواست عملی را که کرده، اظهار کند و از دوز و کلکهایی که بسیاری از مقدسمآبان که با زرنگی خاصی هم عملشان را به رخ میکشند و وانمود هم میکنند که ریا نمیکنند، سخت بیزار بود. او حتی با اشاره و کنایه هم نمیفهماند که من چنین و چنان کردهام و گاهی بر سبیل اتفاق معلوم میشد که چه کرده است.
۳- تنفر شدید از تقیدات زننده: این رفتار حاکی از بیشخصیتی و پایبندی به اوهام و خیالات است مانند تقید به نشستن کنار دیوار در جلسات که بسیاری از کسان به این بیماری مبتلا هستند و میخواهند کمبودها را با این گونه تشریفات جبران کنند و گاه خود و دیگران را به زحمت میافکنند تا در نقطه خاصی بنشینند و توجه ندارند که در همان حال، دیگران چگونه احساس حقارت را در وجود آنها آشکارا مشاهده میکنند. او برحسب دستور اخلاقی اسلام مقید بود در هر نقطه که جا هست، بنشیند و معمولاً نشستن در نقاط دیگر را ترجیح میداد.
۴- مراقبت دقیق بر معامله یکنواخت با طلاب مدرسه و الغای امتیازات حسبی و نسبی طلاب و پرهیز از ترجیحهای بیاساس: مقید بود بین یک طلبه گمنام و یک فلان و فلانزاده فرقی نگذارد و مقررات مدرسه را در حق همه یکنواخت اجرا کند. به همین جهت از پذیرفتن هدایایی که به دنبالش توقعات بود و ممکن بود باعث مسامحه در اجرای مقررات نسبت به صاحب هدیه شود، خودداری میکرد. با اینکه رد هدیه معمولاً برای انسان مشکل است، اما آنجا که هدیه انتظارهای بیجا به دنبال دارد و آزادگی را به بردگی تبدیل میکند، در حقیقت هدیه نیست، نوعی رشوه است که به صورت هدیه تقدیم میشود تا طرف را نرم کند و کاری را که ضوابط اجازه نمیدهد، به حکم روابط انجام دهد.
۵- قاطعیت و انعطافناپذیری: وقت مطلبی را به روشنی تشخیص میداد یا امری را به صورت یک اصل میپذیرفت، دیگر ممکن نبود او را واداشت برخلاف آن تشخیص یا آن اصالت رفتار و هیچگونه تحمیلی را قبول کند. مثلاً در مدرسه معتقد بود غیر از مدیر و افراد مسئول نباید دخالت کنند؛ بدین جهت توقعات مقامات و کسانی را که مایل بودند به عناوین مختلف، حتی با کمکهای مالی در آنجا نفود کنند و از وجهه مدرسه برای خود چهره بسازند، سخت رد میکرد و نگرانیهای آنان و خطرات موضعگیریهای احتمالی آنها را میپذیرفت و استقلال مدرسه را حفظ میکرد.
۶- دیرباوری در مسائل علمی و امور مهم اجتماعی: برخلاف بسیاری که یک مسئله علمی را با یک دلیل ساده میپذیرند یا یک امر دقیق و بااهمیت را با یک دعا و نقلقولهای بیاساس قبول میکنند و این حالت آفت تحقیق و اتفاق است، او خیلی دیرباور بود و بهزودی قانع نمیشد، از این رو باورهای خود را هم بهسادگی از دست نمیداد و نوعاً حالت تردید نداشت.
۷- تدبیر: برای رسیدن به هدفها سعی میکرد بیخطرترین یا کمخطرترین راه را انتخاب کند، هیچ وقت به شیوههای سادهلوحانه و عجولانه که معمولاً ندامتزا و شکستپذیر است، متوسل نمیشد و به همین سبک در مبارزات اقدام میکرد و با ساواک مواجه میشد. بسیاری از کارها و حرکتهای مبارزاتی در مدرسه شکل میگرفت، اما از شهید قدوسی رد پایی نمیتوانستند بیابند و ساواک در برخوردها، هیچگاه نمیتوانست از او برگهای بگیرد و گاه چنان مقدمهچینی میکرد که آنها باور میکردند یا گیج میشدند، از این رو مدرسه با اینکه مکرر مورد هجوم قرار گرفت، به طور نسبی ضایعات کمی داشت.
۸- مدیریت: در این زمینه زبانزد بود، قریب ۱۵ سال مدرسه را اداره کرد و در این مدت بحرانهای مختلف پیش آمد. موضوعات و مسائل جنجالی و اختلافانگیز در سطح جامعه یا در حوزه علمیه یا در خصوص مدرسه مطرح شد و گاهی موضعگیریهای تند از طرف بعضی از محصلان میشد که اگر برای برخی از آنها در هر مدرسه دیگری به وجود آمده بود، باعث تشنج و از همگسیختگی کارها میشد، اما او همه را به آرامی میگذراند و مدرسه را بدون تلاطم به پیش میبرد.
۹- تسلط بر خویش: او در برخورد با تخلفات طلاب، انتقادات تند، سوءرفتارهای بعضی مخالفان و... دستخوش احساسات نمیشد. ما مدتی با هم در دادگاه انقلاب اصفهان کار میکردیم و در آن زمان، غالباً هم کار بازجویی و هم قضاوت به عهده قضات بود. در بازجویی ساواکیها که گاهی واضحات را انکار و جنایات خود را توجیه میکردند، هیچ تندی و عصبانیتی نشان نمیداد. همه حرفها را میشنید و آرام جواب میداد.
۱۰- رازداری: او به راستی سینهاش صندوق اسرار بود.
آیتالله ابوالقاسم خزعلی: ذوب در کار، خصلت اداری شهید آیتالله قدوسی بود
زندهیاد آیتالله ابوالقاسم خزعلی نیز در زمره اساتید و فعالان مدرسه حقانی قم به شمار میرفت. او در توصیف دورهای که این مدرسه آغاز به کار کرد و نقش آن در تغییر شرایط فرهنگی دوران خویش و پس از آن و نیز نقش شهید آیتالله قدوسی در اداره این حوزه، چنین میگوید:
«هدف از تشکیل هر نهادی تأمین نیازهای جامعه است و مدارس علمی نیز از این قاعده خارج نیستند. مدارس برای گسترش و تعمیق مسائل مذهبی و دفع شبهات ملحدان تشکیل میشوند و این است راز توجه انبوهی کثیر به مدارس علمی و همین بود که مغزهای بزرگ رو میآوردند و نوابغی ارزنده عرضه میشدند. فشار استعمار بر مسلمانان و رو آوردن دستنشاندههای استعمار، عرصه را بر مردم تنگ و دایره نفوذ مدارس را محدود کرد تا آنجا که وظایف مدارس، تقریباً منحصر به فقه و اصول شد. از طرفی مکاتب گوناگون الحادی و انحرافی بازارشان گرم شد و امواج خطرناکشان، جوانان بیاطلاع را به کام خود فرو برد. در چنین شرایطی، حوزهها باید پاسخگوی این گونه مطالب میبودند. شهید سعیدمان به این کار بر زمین مانده دست زد و با همراهی و همیاری دلسوزانی چند به تربیت نسل جوان همت گماشت. دکتر بهشتی، شهید پرآوازه را در این باره سهمی است قابل توجه. دکتر بهشتی فکر پختهای داشت و سخت به تشکیلات معتقد و علاقهمند بود. بازسازی حوزه از آرمانهایش بود و از این رو آمادگی و تلاش فراوانی از خود نشان میداد. آیتالله جنتی هم در همکاری و همیاری نقش مؤثری داشت. آنچه از طلاب این مدرسه توقع میرفت تزکیه پیش از تعلیم بود. مؤسسان مدرسه میخواستند که فطرت انسانی طلاب سالم بماند، رشد کند و بالنده شود. مسئول و متعهد بار آیند و در این راه، شهید سعید زحمت زیادی کشید و خدا را شکر که توفیق هم نصیبش شد و شاگردان ارزندهای از آن مدرسه خارج شدند که امروز و در این مقطع از انقلاب، در امر قضایی و اجرایی نقش حساسی را ایفا میکنند، انقلاب را پاس میدارند و خون مقدس قدوسی و قدوسیها را ارج مینهند. درس اخلاق، درس رسمی مدرسه حقانی شد. خوشبختانه خود معظمله درس اخلاق را تصدی میکرد. درس اخلاق اگر در دیگر محافل، درسی سمعی بود، در مدرسه حقانی سمعی و بصری بود. سمعی، گفتار دقیق و حساب شده مرحوم قدوسی و بصری، وجود خود او، حرکات و سکنات و نظم و تداوم کار و ذوب شدنش در کار بود. ذوب شدن خود و کارش در مرضاء الهی قولی است که جملگی برآنند.
در دورانی که این مدرسه شروع به کار کرد، انحرافات فکری و عقیدتی که از مصب مکاتب الحادی و انحرافی به سوی آیین مقدس اسلام سرازیر شده بودند، گاه به صورت بیان احکام و اعلام مزایای دین به خورد مردم داده میشدند که گاه بازار داغی مییافتند و اتخاذ موضع صریح در برابرشان، برخلاف رأی حکیم و نظیر صائب بود. شهید عزیزمان نرم و ملایم، موضع قاطع خود را تثبیت میکرد و به جای مواجهه، به استحکام عقیده و روشنی افکار میپرداخت. وی با ترغیب طلاب به روح تعبد و تحریض به التزام و تعهد، ایمان آنها را راسخ میکرد، باشد که با نیروی فکر و ریشهدار شدن تقوا و تعهد، خودشان به انحرافات پی ببرند و با آن تعهد ریشهدار، به پا خیزند و بدعتها و انحرافها را بشناسند و بر آن بشورند.»
آیتالله محمد مؤمن: روایت ِواپسین دیدار با شهید آیتالله قدوسی
مرحوم آیتالله حاج شیخ محمد مؤمن قمی از دوستان شهید آیتالله علی قدوسی در جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و همکاران وی در دوران مسئولیت قضایی است. او همچنین از کسانی است که به فاصلهای اندک پیش از شهادت آن بزرگ، وی را دیده و در منزل میزبان او بوده است. او روایت این واپسین دیدار و پارهای دیگر از خاطرات خویش را به شرح ذیل بیان کرده است:
«چگونه میتوانم فراموش کنم آخرین روزی را که در قم خدمتش رسیدم. جمعهای که روز شنبهاش شهید شد و به لقاءالله پیوست، برای صرف ناهار افتخار میزبانی او را داشتم. با کمال صفا و اخلاص و بدون هیچ پیرایه و تکلفی، پس از صرف ناهار روی فرش اتاق خوابید و پس از کمی استراحت، آخرین خداحافظی را با ما کرد و در پی اصلاح امور مدرسه و ارشاد برادران رفت و دیگر او را ندیدیم و فردایش او به لقاءالله پیوست و ما را به غم فراق و فقدان خویش مبتلا ساخت.
از ویژگیهای وی که در ارتباط با اخلاص اوست، عشق وافر او به پیاده شدن احکام اسلام در شعب دادگاههای سراسر کشور بود. در دادگاهها و دادسراهای انقلاب، شب و روز خود را صرف اصلاح امور میکرد، زیرا معتقد بود که همین دادگاههای انقلابند که بر اساس ضوابط اسلام تأسیس شدهاند و باید بر مبنای اسلام و احکام آن قضاوت کند و قوانین طاغوتی ضداسلام و دست و پاگیر دادگستری موجود را ندارند. بعد از شهادت متفکر والامقام شهید مظلوم مرحوم آقای بهشتی (رضوانالله علیه) به من اصرار کرد که کاندیداتوری عضویت شورایعالی قضایی را بپذیرم تا پس از انتخاب، بازویی برای او در تثبیت و تقویت دادگاههای انقلاب اسلامی باشم. البته به دنبال اصرار ایشان و تأکید بعضی دیگر از برادران بزرگوار اعضای محترم شورای عالی قضایی این معنی را پذیرفتم، لکن با کمال تأسف پیش از برگزاری انتخابات، آن عزیز گرانقدر نیز به فیض شهادت نائل آمد. در شعب دادگاههای دادگستری نیز معتقد بود که هرچه زودتر و سریعتر، باید انقلابی به وجود آید و صددرصد اسلامی گردد. شاید مکرر به من میفرمود: ما که بالاخره باید این دادگستری را اسلامی کنیم، پس چه بهتر که این کار را از قم شروع کنیم. تو این مسئولیت را بپذیر و با شناسایی و معرفی قضات شرع واجد صلاحیت به شورایعالی قضایی در رأس هر یک از شعب دادگاههای دادگستری قم، یک قاضی شرع صالح قرار بده که معیار قضاوتشان احکام اسلام باشد و هرجا قوانین موجود را خلاف شرع دیدند، آن را به دیوار زنند و طبق اسلام حکم کنند. من به ایشان عرض کردم اگر این مسئولیت را شورایعالی قضایی به من واگذار کند، به طور قطع ظرف یکی دو ماه، بلکه کمتر این را انجام خواهم داد، لکن متأسفانه این مسئولیت از ناحیه شورا به من واگذار نشد و تنها کاری که توانستیم با موافقت ایشان انجام دهیم این بود که در زمانی که ریاست دادگستری قم با برادر محترم آقای صالحی، عضو حقوقدانان شورای نگهبان بود، خدمت حضرت امام مشرف شدیم و با اذن صریح ایشان، شعبه دادگاهی به عنوان دادگاه انقلاب اسلامی قم، بخش امور حقوقی تأسیس و بسیاری از مشکلات را از طریق قضای شرعی حل کردیم، اما با کمال تأسف، بعد از گذشت یکی دو سال، از طرف بعضی از مسئولان نامهای آمد که این کار غیرقانونی است و از ادامه کار این دادگاه جلوگیری به عمل آمد.»