سرویس دین و اندیشه جوان آنلاین: امنیت؛ پایه و اساس حرکت به سوی پیشرفت همهجانبه است و وجود تهدید مانع اساسی این حرکت محسوب میشود. امنیت بستر حرکت جامعه به سوی تعالی و پیشرفت است و پیشرفت که باید همهجانبه باشد بر مبنای «عدالت» شکل میگیرد؛ بنابراین ارتباط تنگاتنگی بین امنیت با عدالت وجود دارد. بقای انقلاب اسلامی با احیا، حفظ و گسترش امنیت میسر بوده و بقای سیستم با عدالت امکانپذیر است.
احیای عدالت هدف کلیدی تمدن اسلامی
در مقابل عدالت با مفهومی به نام ظلم مواجه هستیم. ظلم و فساد، عامل اصلی بروز نارضایتی و طغیان سیستمی و قرار گرفتن اجزای سیستم در جریان انقلاب است. ظهور انقلابها در جوامع بیانگر نارضایتی اکثریت توده از عملکرد اقلیت حاکم است. عواملی همچون سوء مدیریت، فساد سیستمی، دپوی قدرت و ثروت نزد اقلیت حاکم، ظلم و بیعدالتی، انحصارطلبی، حس برتری و سلطهجویی، شکاف بین جامعه با سیاست، شکلگیری روابط درونسیستمی اقتصادی و سیاسی، مافیا و رانت اطلاعات، ازدواج فامیلی بین سیاسیون و تجّار، ژنهای خوب و برتر، لابی ثروت در چرخه تولید تصمیم و قدرت، ظلم در سیستم قضایی، انحصار و سوءاستفاده از چرخه اطلاعات و... حکومت و نظام غالب را به سمت آشوب و انقلاب نزدیک میکند. تغییر سنّت لایتغیر نظام مادی و متکثّر هستی است که قالالله تعالی فی کتابه «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّى یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم» (رعد/آیه ۱۱)
احیای تمدن اسلامی خود دارای هدفی برتر یعنی تحقق ظلمستیزی و عدالتخواهی در جامعه است. حکومت اسلامی بزرگترین عامل و نیرومندترین ابزار برای اجرای عدالت اجتماعی است، اما از سوی دیگر باید دانست که حکومت اسلامی خود مبتنی و متکی بر «عدالت» است و اجرای قوانین در درون جامعه اسلامی باید بر اساس عدالت و دوری از تبعیض و ظلم و ستم صورت گیرد؛ بنابراین احیاگری در این زمینه نیز خود حائز اهمیتی والاست و امام امت در این بعد از ابعاد فکری اسلام نیز تلاش و کوشش بیدریغ خود را در جهت احیای اندیشه عدالتخواهی و مبنا قرار دادن عدالت در تمام امور به کار گرفت.
عدالت عامل بقا و دوام سیستمهاست. عدالت که قرار گرفتن هر چیزی در جای خودش هست، موجب میشود ضمن انسجام درونی، در برابر عوامل فرسایش محیطی، مقاومت کند و دوام بیشتری داشته باشد. حاکمیت جهانی حق، بر پایه عدالت شکل میگیرد. ابعاد مختلفی که موجب شکلگیری حاکمیت حق و تمدن اسلامی میشود عبارتند از: ولایت، عدالت، عبادت، صداقت، امنیت، حکمت، فراوانی و برکت، سعادت آحاد، فضیلت، اخلاقمحوری، شایستهسالاری، یقین معرفتی، کرامت بر مبنای ایمان، زهد و پرهیزکاری، توحیدمحوری، سلامتی، رشد متوازن، کمال علم، آبادانی، صلح، حاکمیت مقتدر جهانی و قانونگذاری خدا.
معیار عدالت در جامعه اسلامی
اگر ابعاد و فصول حاکمیت جهانی حق و تمدن نوین اسلامی را در این امور تعریف کنیم، باید به نقطه کانونی آن نظر افکند و به نظر نقطه کانونی آن مفهومی به نام «عدل» است. پیامبر (ص) در این باره فرمودند: بِالْعَدْلِ قامَتِ السَّماواتُ وَ الاَرْضُ. اقامه کل هستی بر پایه عدالت است. امام على (ع) نیز میفرمایند: اِنَّ الْعَدْلَ میزانُ اللّه* سُبْحانَهُ الَّذى وَضَعَهُ فِى الْخَلْقِ و نَصَبَهُ لاِقامَةِالْحَقِّ، فَلا تُخالِفْهُ فى میزانِهِ و لا تُعارِضْهُ فى سُلْطانِهِ.
عدل یعنی: «وَضْعُ کُلِّ شَیءٍ فی مَوْضِعِه» هر چیزی را در جای خودش قرار دادن است.
معیار عدل چیست؟ خدا یا انسان! از دید اسلام، معیار عدل شرع و در ذیل آن عقل است. عقل در این وادی مؤدب به اخلاق شده و از هر امور ظنّی و وهمی مصون میماند. این در حالی است که در نگاه مادیزده غرب مبنا و معیار و محک عدالت خرد خودبنیاد بشری فرض میشود. رجوع به این دو دیدگاه در ابعاد وجودی انسان، در معنا و برونداد عدالت نتایجی را به همراه خواهد داشت.
اصلیترین عامل ایجادکننده اعتماد در یک سیستم توجه به اصل «عدالت» است. وقتی فرد یا افرادی در یک سیستم بر اساس داشتههای خود خواهان یکسری خواسته هستند و در نتیجه ساختار، سازمان و نظامات با رویکرد ایجاد عدالت، سعی در انطباق کامل این دو؛ یعنی داشته و خواسته باشند، فرد به آن سیستم اعتماد میکند و با آن در ارتباط و تعامل خواهد بود. داشتههای انسان اعم از توانش، دانش و نگرشی که هر سه بعد جسم، فکر و روان را در بر میگیرد، دارای بروندادی است که باید یک نظام و سیستم به آن توجه کند و به میزان آورده فرد، حقی را برای آن قائل شود. در صورت رعایت عدالت، حق به صاحب حقی که داراییهایی داشته و در درون خود با نگاه به آینده مطلوبها و خواستههایی را فرض نموده است، میرسد. فرد ابتدا در درون خود انسجام یافته و در ادامه با آن سیستم همراهی خواهد کرد. میزان همراهی به میزان اعتماد فرد بستگی دارد و میزان اعتماد فرد تابع میزان عدالت آن سیستم است.
بیعدالتی عامل اصلی آشوب و تعارض جامعه
چنانچه به هر دلیلی اعم از ساختار، قواعد و قوانین یا مجریان و ناظران، بین داشته و خواسته یک فرد در سطوح و لایههایی که ذکر نمودیم، اختلافی صورت گیرد و به اصطلاح انحراف در خط معیار وضع موجود به مطلوب پدیدار شود، در مقابل «عدالت» مفهوم و عامل «تعارض» شکل خواهد گرفت و فردی که تعارض در او پدید آمده، دچار طغیان سیستمی شده و میل به تقابل با آن مییابد.
فردی که توانایی مقابله داشته باشد نسبت به سیستم بازخورد منفی میدهد و اگر توان نداشته باشد میل به انزوا و گریز از آن سیستم را پیدا میکند. با این تحلیل ساده میتوان تمامی انحرافها و ناهنجاریهای اجتماعی اعم از خانواده، همسالان و شبهگروههای دوستان، سازمان و جامعه را ناشی از تعارض پدیدار شده در یک سیستم به دلیل رعایت نکردن اصل «عدالت» دانست.
وقتی مغناطیس عدالت در یک سیستم از بین برود، انسجام برادههای آن به حداقل میرسد و سعی در گریز از هسته مرکزی مینماید که عامل اصلی آشوب نیز در طبیعت و طبایع انسانی و جوامع همین عامل است. گریز از هسته مرکزی، نتیجهای که به همراه دارد انفجار خواهد بود. هر جزئی از اجزای سیستم خود را در تعامل با دیگری و در نهایت با هسته مرکزی خود که عامل عدالت را حمل میکند، میبیند و اگر این عامل سست شود و قدرت انجذاب اجزا را از دست دهد، باید منتظر انفجار یا طغیان سیستمی بود.
وحدت و دیگرخواهی و انطباق کامل بین اجزا و نسلها نشان از ضمیر «ما» دارد و تباین و میل به گریز از مرکز نشان از ضمیر «من» خواهد داشت و برای رسیدن به انطباق باید عدالت سیستمی برقرار شود و اعتماد بین اجزا وجود داشته باشد. پیرامون و حاشیه طبق قواعد مرسوم فیزیک و زیست، همیشه با کمترین برخورداری همراه هستند. در بین اجتماع انسانی هم به دلیل متن - حاشیه و مرکز – پیرامون دیدن اجزای مختلف، قاعدتاً آنها که به سرچشمههای ثروت و قدرت دسترسی دارند، از خدمات بهتر و بیشتری برخوردارند. نظام مقدس انقلاب اسلامی این سنّت را برهم زده و در این ۴۰ سال تلاش کرده است، خدمات را تا دورترین نقاط کشور انتقال دهد. انتشار درست انرژی و اطلاعات در اندامواره یک سیستم موجب شکلگیری جریان عدالت و در نتیجه اعتماد اجزای دور و نزدیک به هسته مرکزی خواهد شد. هر چند خط معیار عدالتی که رهبر انقلاب طبق سیره ائمه اطهار (ع) فرض نمودهاند با وضع موجود فاصله دارد، اما با همه این اوصاف با یک قیاس منطقی بین این نظام با دیگر کشورها و انقلابها، بر جاری بودن عدالت در جای جای آن اشاره دارند. ایشان برای پر کردن این فاصله بر حضور جوانان پرشور و عدالتخواه تأکید دارند.
عدالت و امنیت اجتماعی، رابطه متقابل دارند؛ یعنی امنیت اجتماعی زمینه دادگرایی و توازنبخشی و دادگرایی و توازنبخشی زمینه امنیت اجتماعی است. امنیت اجتماعی موجب میشود سرمایهها از گردونه کارهای سازنده اقتصادی خارج نشود. کارهای کاذب و سودهای لحظهای و تورمساز اقتصاد جامعه را بیمار نسازد. نیروی جوان با امید و دلگرمی به تولید و تلاش مشغول باشد و کارگر و کارفرما از همبستگی و همکاری صمیمانه بهره برند. امام علی (ع) میفرماید: عدالت نظام حکومت است.
امنیت اجتماعی در پرتو عدالت پدید میآید. وقتی مردم اطمینان یافتند حق پایمال نمیشود، بهای کار و کالای مردمان به طور کامل پرداخت میشود. هر کس میتواند نیازهایش را از شیوههای عادلانه تأمین کند و هیچ مقام اقتصادی و اجتماعی نمیتواند به دیگران ستم روا دارد، آرامش و امنیت واقعی در جامعه پدید میآید و انسانها از احساس برابری و برادری سرشار میشوند. در این موقعیت جامعه به استواری و انسجامی پولادین میرسد و نظام حاکم از کمک و پشتوانه خارجی بینیاز میشود. انسجام اجتماعی که برآیند آگاهی، اعتماد و مشارکتجویی آحاد جامعه است، از عدالت اجتماعی و اقتصادی ناشی میشود.
عدالت عامل ابقا و مانایی سیستم
عدالت، در سایهسار خلوص نیت و نگاه عبادی به خدمت حاصل میشود. نظامهای مادی برای احیای عدالت و رفاه اجتماعی تمام مکانیسمهای قانونی را به کار میگیرند، اما در نهایت با وجود جبر و فشار بیرونی رفتار و کنش بازیگرانی را که در عرصه خدمترسانی فعال هستند، کنترل و نظارت میکنند. عدالت ناشی از جبر و فشار بیرونی، نتیجهای مقطعی و زودگذر دارد، اما در نگاه اسلامی، نظارت و کنترل کاملاً درونی بوده و عالم محضر خدا فرض میشود و انسان همه جا خود را در برابر خدا میبیند. انسان مؤمن، ضمن درک حضور خدا با رویکردی اخلاقی درون خویش را خالص کرده و قربتالیالله به خدمت خلق مشغول میشود. عدالت وجدانی از حوزه «من» عبور کرده و به دیگرخواهی و «ما» میرسد و عدالت فطری از «من و ما» عدول میکند و به «او» میرسد. اینجا دیگر خاندان، قوم، نژاد و ملیت مطرح نیست و فرد برای رضای خدا از همه چیز خود میگذرد؛ عدالتی که برای رضای خدا باشد، همیشگی و ماندگار خواهد بود.
عدل به معنای قرار گرفتن هر چیزی در جای خودش و عدالت، دادنِ حق به ذیحق است. سیستمها بر پایه قرار گرفتن اجزا با تعیین حدود و ثغور تعاملی آنها با یکدیگر، شکل گرفته و به دوام خود در بین سیستمهای دیگر ادامه میدهند. عدالت موجب مانایی یک سیستم میشود. عدالت، تیغ تیز تعیین حدود حقوق اجزای سیستمی است. عدالت، چنان تلخ است که با حد زدن به پدیده یا شیئی، موجب درد آن شده و چنان شیرین است که با حد زدن به پدیده یا شیئی موجب شادی آن میشود، اما این درد و شادی موجب آن نمیشود که برای احیای حق و حدود، تسامح و تساهلی به خرج داد. با برهم خوردن میزان و حدود در یک سیستم باید منتظر آشوب و در هم ریختگی بود. عدالت مانند حرارتی است که به موجب آن تمام اجزای سیستم در هم ذوب میشوند. عدالت در منظومه هستی، مانند قوه جاذبه عمل میکند و به واسطه آن تمام ارکان منظومه حول جذابترین ثقل یا همان عادلترین پدیده در مدارهای مشخص خود در حال گردش هستند و از حول آن محور خارج نمیشوند. سیستمها در ارتباط با سیستمهای دیگر هستند و مقاومت سیستمی امری طبیعی است. مقاومت موجب کندی و فرسایش سیستم در سیر حرکت میشود. سیستمهایی که دارای انسجام درونی بیشتری هستند، یعنی عدالت در آن جاری است، از دوام و بقای بیشتری در نسبت با دیگر سیستمها برخوردار خواهند بود.
مبارزه با فساد به مثابه سرطان
انقلاب اسلامی به مثابه یک کلان سیستمی است که باید از بالا تا پایین تا کوچکترین اجزای آن عدالت جاری باشد. حد و تیزی عدالت صدر و ذیل نمیشناسد. اجزای انقلاب به میزان آورده خود، از آن بهره خواهند برد. هیچ جزئی از اجزای سیستمی نباید حول گردونه قدرت و ثروت به بهرهگیری و استثمار بپردازد. تجمع قدرت و ثروت در تودهای از اجزا و سلولها موجب ترومای سیستمی میشود. انقلاب به مثابه یک اندامواره در مقابل شکلگیری هر توده و بافت سلولی سرطانی که برای خود و خاندان خود سهم بیشتری از انرژی (ثروت و اقتصادی) و اطلاعات (قدرت و سیاست) خواهان است، ایستاده و چنانچه مقاومتی مشاهده کند، آن بافت یا عضو را جراحی میکند.
تجمع بیش از حد انرژی یا همان ثروت در یک محیط یا بافت اندامی موجب فساد سیستم میشود. فساد مانند چرکی است که دیگر بافتها و اجزا را درگیر خواهد کرد. چرک فساد با نفوذ در سیستم رگ و عروق اقتصادی سیستم تمام اجزا را دچار چرک میکند.
حال که فساد را به مثابه سرطان برای سیستم در نظر گرفتیم، از اینجا به بعد میخواهیم کمی با ادبیات پزشکی به مبارزه با این سلول سرطانی بپردازیم.
یکی از روشهای سلولهای سرطانی برای رسیدن به مرحله تکثیر سلولی، بهرهگیری از بستر بافتهای سالم سلولی است. در این روش سلول سرطانی با ایجاد روابط نادرست، اما طبق قواعد سلولهای سالم، درست و صحیح؛ اجازه دی کد کردن هسته مرکزی ژنی یا همان «دی ان ای» را کسب میکند و با استفاده زیرکانه از جهل سلولی، زمام آنها را در اختیار میگیرد. گسترش رشتههای سلولهای سرطانی در سطح و عمق بدن، به میزان حماقت سلولهای بافت سالم بستگی دارد. با عظیمتر شدن و ریشه دواندن توده سرطانی، قلب با پمپاژ خون و مغز با ارسال امواج، چارهای جز تغذیه آن ندارد. رانت و مافیای انرژی و اطلاعات در این توده جمع میشوند. اخلال در سیستم خونرسانی و عصبی از ویژگیهای سلولهای سرطانی است. در این میان در راهبردهای مرسوم درمانی که بیشتر حالت تهاجمی به خود میگیرد، پزشک چارهای جز جراحی و خارج کردن توده سرطانی از بدن ندارد. لازم به ذکر است که توده سرطانی باید کاملاً از بدن خارج شود، وگرنه با باقی ماندن بخشی از رشتهها و ریشههای بافت سرطانی، بیماری دوباره عود میکند.
علمای علم پزشکی معتقدند در حال حاضر پنج درمان اصلی برای سرطان وجود دارد که عبارتند از: جراحی، شیمی درمانی، هورمون درمانی، پرتودرمانی و ایمنی درمانی یا درمان بیولوژیکی که شاید بتوان با رویکردی تطبیقی، آنها را برای درمان سرطان فساد سیستمی در ارگانیسم انقلاب اسلامی مورد مطالعه و بررسی و تعمیم قرار داد.
یکم: جراحی فساد
جراحی یا همان رویکرد قضایی و سلبی و حذف فیزیکی که مؤثرترین و سریعترین درمان برای تومورهایی است که در مراحل اولیه رشد هستند و هنوز گسترش نیافتهاند.
این تنها راه قابل اعتماد برای حذف کامل یک تومور است. با این حال، تضمینی در برداشته شدن همه بخشهای میکروسکوپی تومور که ممکن است گسترش یافته باشد وجود ندارد که این موضوع در جریان شکلگیری تودههای بدخیم ظلم و بیعدالتی مشهود و ظاهراً غالب است. تجربه پزشکی نشان داده است ضریب موفقیت حذف سرطان توسط جراحی چندان بالا نیست؛ مگر آن که سایر مسیرهای مبارزه پیشتر مورد اقدام قرار گرفته باشند.
دوم: پرتودرمانی فساد
درمانهای مبتنی بر رادیولوژی، از ذراتی با امواج پرقدرت نظیر اشعههای X یا اشعههای گاما بهره میگیرند. این امواج تخریبکننده به منظور ایجاد آسیبهای ژنتیکی روی تومور پرتوافکنی میکنند که این کار سبب مرگ سلولهای سرطانی میشود. از آنجا که بافتهای سالم بدن پس از پرتو درمانی بسیار بهتر از سلولهای سرطانی بهبود مییابد -، چون سلولهای سالم آسیب «دی ان ای» خود را بهتر ترمیم میکنند – تأثیرات جانبی منفی اغلب مدت زمان کوتاهی ادامه مییابد. شکلگیری یک جریان قوی فسادگریز (میتواند حکومتی یا مردمی باشد) و برخورد شدید و ضربالاجلی آن با مراکز فساد (و نه صرفاً مظاهر و مصادیق آن) یکی از راههای تجویزی برای درمان این سرطان است.
سوم: شیمیدرمانی فساد
در شیمیدرمانی از داروهای پر قدرتِ ضد سرطان که از طریق جریان خون انتقال مییابند، استفاده میشود. این درمان به طور بالقوه برای سرطانهایی که گسترش یافتهاند، مفید است. خوردن یا تزریق کردن داروهای شیمیدرمانی به جریان خون، سبب میشود که توانایی ساخت «دی ان ای» جدید در سلولهای سرطانی مختل شود یا از تقسیم کامل سلولهای سرطانی جلوگیری به عمل آید. بعضی تومورها پس از دریافت فقط یک دارو در برابر بسیاری از داروهای دیگر مقاومت نشان میدهند که به آن «مقاومت چند دارویی» اطلاق میشود. در چنین اوضاعی، ممکن است هیچ دارویی نتواند به طور مؤثر روی تومور تأثیر بگذارد.
مبنای این مکانیسم درمانی، ایجاد اختلال در فعالیت شبکه تومور ایجاد شده است. نفوذ در بدنه فساد و ناامنسازی آن از درون را بر اساس این مدل میتوان یکی از مسیرهای فروپاشی سرطان فساد دانست.
چهارم: هورمون درمانی فساد
هورمون درمانی از رسیدن یا مصرف هورمونی که سلولهای سرطانی به آن احتیاج دارند جلوگیری میکند. هورمون درمانی ممکن است شامل جراحی برای برداشتن اندامهایی در سیستم درونریز بدن باشد که تولیدکننده هورمونها هستند.
پایه این شیوه درمانی جلوگیری از اجازه دسترسی سلولهای سرطانی به هورمونها و موادی است که به آن احتیاج دارند. برای مبارزه با سرطان فساد یکی از راههای کلیدی، قطع دسترسی شبکه فساد به ابزارهای قدرت و اطلاعات و جایگزین ساختن آن با هورمون شفافیت از راه دسترسی عمومی به اطلاعات است. رشد سلولهای سرطانی پنهانی و لابهلای دیگر سلولهای سالم است. ایجاد دیوار شیشهای و نمایان شدن مواضع فساد در سیستم، حیات و دسترسی آن به منابع حیاتی را به خطر خواهد انداخت.
پنجم: ایمنیدرمانی فساد
در نوع ایمنیدرمانی، از آنتیبادیها برای حمله مستقیم به سلولهای تومور سرطانی استفاده میشود، در حالی که در روش دیگر از آنتیبادیها برای انتقال مواد سمی، نظیر مواد رادیواکتیو یا داروهایی که به طور گزینشی سلولهای سرطانی را هدف قرار میدهند، استفاده میشود. در این راهکار باید فساد را به خوبی شناسایی کرد و موقعیت دقیق آن و ارتباطش با سایر سلولها و احیاناً سایر تومورهای فعال شناسایی شود و دقیقاً نقاط تمرکز فساد با اولویت مورد حمله قرار گیرند.
توصیه میشود محققان محترم به روشهای درمانی مذکور و تشبیه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران به ارگان بدن و نیز جریان بیعدالتی به سرطان، توجه ویژه نمایند. روشهای مؤثری که میتوان برای راهبرد مقابله با فساد و بیعدالتی سیستمی پیشنهاد داد عبارتند از: قطع نظام ارتباطی «دی ان ای» فساد و بدنه «آر ان ای» عملکننده؛ تسریع در نزدیک شدن به آنتروپی درونی با فشار از بیرون؛ ایجاد شکاف بین رأس و بدنه فساد و بیعدالتی؛ ایجاد بینظمی در ساختار سیستم فساد؛ نفوذ در سیستم رهبری و کنترل در راستای استحاله از درون؛ فرسایشی کردن برخورد با این سیستم؛ تجزیه ساختار فساد سازمانی به نظامهای کوچک و ضربهپذیر؛ تزریق اطلاعات غلط به سیستمهای گردش انرژی و اطلاعات؛ تحریک و همراهسازی فضای پیرامونی به ویژه مردم در برخورد با فساد سیستمی؛ ناامن کردن یا ناامن نشان دادن محیط عمل مفسدان؛ محدود کردن محیط عمل مفسدان؛ حذف فیزیکی عاملان فساد؛ همراهسازی بدنه جریان با تهدید، ترغیب و تطمیع و....
فرجام سخن
دپوی ثروت و قدرت و عدم رعایت عدالت سیستمی، موجب شکلگیری طبقات اجتماعی «دارا و ندار» و «شمال و جنوب» میشود. سامانه برخورد با این نوع از بافتهای مریض سیستمی در سنت الهی در اندام انسانی تعبیه شده است. این سیستمهای دفاعی در بین کنشگران و اجزای انسانی نیز در علوم اجتماعی، علوم سیاسی و علوم اقتصادی طی سالیان سال با تکرار و خطا از سوی اندیشمندان مختلف اسلام و غرب مورد توجه قرار گرفته است. هسته مرکزی و ثقل کلام همه اندیشمندان بر مفهومی به نام «عدالت» استوار است.
در این عصر انسان در خسران به سر میبرد؛ خسرانی که برآمده از منیت و زیادهخواهیهای بیحدّ و حصر دارد. نتیجه خودخواهی چیزی جز تعرض، تعدی و تجاوز به حقوق اولیه انسانهای دیگر نخواهد بود. انسانهایی که افسار وجودی و خواستهها و امیالشان را در اختیار نفس متکثر و زیادهخواه قرار دادهاند؛ به ناچار محکوم به ظلم بر خود و دیگران خواهند بود. انسانهای عصر حاضر که از ثقل عدالت رها شده و در مدار آشوبزده خواستههای نفسانی، سرگردان هستند از وحدت فطری به کثرت طبیعی مایل شدهاند؛ بنابراین منفعتطلبی اصل اساسی تمام معادلات بشری خواهد بود. نسبتسنجیها نه بر اساس قانون، عدالت، حق، تکلیف یا شرع که بر اساس منیت و نفسانیتها شکل میگیرد. جریان حرکت انسانها در عصر حاضر خلاف حکمت خلقت و فطرت و بر پایه خرد خودبنیاد طبیعت و غریزه که برآمده از بُعد کالبدی و حیوانی انسانهاست، تغییر جهتی تا بینهایت دارد. بازگشت انسان جز با رجوع به لوح سفید و پاک وجودی خویشتن خویش و قرار گرفتن در مسیر ایمان و عمل صالح، امکانپذیر نخواهد بود. برتری طبیعت بر فطرت نتیجهای جز درندگی ندارد. ظهور و بروز این ددمنشی سنتی دیرینه در بعد نفسانی از غرور شیطان در داشتن نار مسموم نسبت به دارایی آدم، آغاز شده و تا قیامت ادامه خواهد داشت. یکی از بزرگترین عوامل انحطاط جوامع بشری به ویژه در جوامع دینی این است که طرز تفکر افراد جامعه در مورد مبارزه و مقابله با ظلم و ستم و طرز تصور آنها در مورد عدالت و عدالتخواهی بمیرد. در این صورت جامعه در برابر ظلم و ستم تسلیم میشود و ظلم و ستم را میپذیرد؛ بنابراین اشرار و بدترین افراد بر جامعه مسلط میگردند. امام علی (ع) در بخشی از سخنان خویش بیتفاوتی آگاهانه نسبت به امور پیرامونی و ترک امر به معروف و نهی از منکر (یا همان قیام علیه فساد ظاهری) را دلیل اصلی سقوط تمدنها میداند.
نه تنها ترک ظلمستیزی و مرگ تفکر عدالتخواهی باعث سلطه اشرار و ستمگران بر جامعه میشود، بلکه شریعت و دین (و در واقع تفکر دینی و مذهبی) در انقلاب اسلامی نیز قوام و پایه خود و در نتیجه قدرت پویایی خود را از دست میدهد. انقلاب بدون وجود عدالت دچار فساد سیستمی میشود و از درون اجزا شروع به از بین کردن خود میکنند. در این میان فسادهای سیاسی و اقتصادی در صدر قرار میگیرند. ظلم و فساد درونی حتی نیاز به تهدید بیرونی نخواهد داشت و در این میان تهدید یا همان دشمن در گوشهای نشسته و تنها نظارهگر از هم پاشیده شدن سیستم انقلاب خواهد بود.