کد خبر: 969777
تاریخ انتشار: ۲۸ شهريور ۱۳۹۸ - ۰۰:۵۶
نگاهی به سریال‌های شاخص تلویزیون در حوزه دفاع مقدس
مگر می‌شود واقعه بزرگ و تاریخ‌سازی همچون هشت سال دفاع مقدس در آثار نمایشی تلویزیون انعکاس و نمودی نداشته باشد؟ جنگ تحمیلی این رسانه فراگیر تصویری را نیز متأثر از خود کرده است
محسن محمدی
سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: مگر می‌شود واقعه بزرگ و تاریخ‌سازی همچون هشت سال دفاع مقدس در آثار نمایشی تلویزیون انعکاس و نمودی نداشته باشد؟ جنگ تحمیلی این رسانه فراگیر تصویری را نیز متأثر از خود کرده است؛ چه در آن هشت سال و چه پس از آن تا به امروز. فارغ از کیفیت، ساختار و فرم سریال‌های تلویزیونی بر مبنا یا نگاهی به دفاع مقدس، نوعی اراده و جهد عمومی در سازمان صدا و سیما برای پرداختن به این موضوع مشاهده می‌شود که البته در ۳۰ سالی که از پایان جنگ می‌گذرد با نوساناتی همراه بوده است. هر چه هست، دست تلویزیون از مجموعه‌های نمایشی دفاع مقدسی خالی نیست و می‌تواند آبروداری کند. به طور طبیعی برخی از این آثار همچنان در یاد و خاطره مخاطبان خود مانده اند و گذشت زمان غبار نسیان را بر چهره‌شان ننشانده و بعضی دیگر هم فقط دیده شده‌اند و بعد، به تاریخ پیوسته‌اند. بررسی آماری از تعداد سریال‌های ساخته شده در ژانر دفاع مقدس ما را به یک عدد به نسبت قابل قبولی می‌رساند، با اغماض البته. آثار پرشمار هستند؛ گل پامچال، شکوه یک زندگی، پرواز در ارتفاع صفر، عشق سال‌های جنگ، خاک سرخ، بازگشت پرستوها، رقص پرواز، سفر به چزابه، نبردی دیگر، سیمرغ، کیمیا، بهترین تابستان من، لانه شیطان، خوش‌رکاب و.... با این حال جای کوچک‌ترین تردیدی نیست که بعضی از ظرفیت‌های نمایشی و دراماتیک دفاع مقدس در آثار نمایشی تلویزیون مهجور و مغفول مانده است. به مناسبت در پیش رو بودن هفته دفاع مقدس نگاهی داشته‌ایم به هشت سریال شاخص و ماندگار تلویزیون در این حوزه.

گل پامچال (۱۳۷۰) لیلا یا باشو؟!
لیلای کوچک «گل پامچال» از خانه و کاشانه رانده می‌شود، همانند باشو، غریبه کوچک؛ لیلای کوچک از پس اتفاقاتی سر از شمال درمی‌آورد، همانند باشو، غریبه کوچک. لیلای کوچک به خانه‌ای پناه می‌برد و اعضایش را همچون خانواده خود می‌پندارد، همانند باشو، غریبه کوچک. لیلای کوچک که دیگر می‌داند خانواده‌ای ندارد در شمال و نزد خانواده جدیدش ماندگار می‌شود، همانند باشو، غریبه کوچک. محمدعلی طالبی یک سال پس از اکران فیلم «باشو غریبه کوچک» با نگاهی به اثر ماندگار بهرام بیضایی، مجموعه‌ای تلویزیونی را از طریق امواج به خانه‌ها می‌برد که اتفاقاً می‌شود محبوب‌ترین سریال سال. گل پامچال به لحاظ داستان و محتوا به شدت وامدار باشو غریبه کوچک است، با این تفاوت که قهرمان کودکش از پسربچه‌ای جنوبی به دختربچه‌ای باز هم جنوبی تغییر پیدا کرده است. سوسن تسلیمی جایش را به فاطمه معتمدآریا داده، رضا بابک جای پرویز پورحسینی را گرفته و عدنان عفراویان (باشو) شده است ستاره جعفری (لیلا). با این حال، سریال هم داشته‌هایی از خویش دارد که می‌تواند مخاطب را تا به آخر با خود همراه سازد، از جمله داستانک‌های جذابش، بازی خوب بازیگرانش و دوبله‌های مناسب نشسته روی کاراکترهایش. گل پامچال همچنان یکی از آثار خواستنی و محبوب بسیاری از وفاداران جعبه جادویی است.

سیمرغ (۱۳۷۱)
کبری و تانک
شاید جلوه‌های ویژه این سریال، امروز کمی ابتدایی و سطحی به نظر برسد، اما در زمان پخش و برای روزگار خودش، قریب به ۲۶ سال پیش، دستاوردی به شمار می‌رود. «سیمرغ» راوی زندگی خلبان شهید احمد کشوری و علی‌اکبر شیرودی است، از زمان تحصیل تا لحظه شهادت. منهدم کردن تانک‌های عراقی با هلی‌کوپتر‌های کبری توسط این دو خلبان شهید و بزرگوار از جمله سکانس‌های به یاد ماندنی و خاطره‌انگیز سریال سیمرغ است. همچنان پس از گذشت نزدیک به سه دهه سیدجواد هاشمی و محمد جوزانی به ترتیب ایفاگر نقش‌های شهیدان کشوری و شیرودی هستند. سریال سیمرغ در زمره آثار نمایشی ارزشی تلویزیون است که در مختصات و مقتضیات سال‌های ابتدایی پس از پذیرش قطعنامه ساخته می‌شود و نمی‌توان ایراد چندانی بر لحن شعارزده و کلیشه‌ای فیلم وارد دانست. در آن سال‌ها همچنان این نوع ادبیات نمایشی مخاطبان خود را داشت و بسان امروز مهجور نبود. سیمرغ هم سریالی است برای همان سال‌ها، با شخصیت‌های سیاه و سفید، دیالوگ‌های بعضاً شعاری و دوبله‌های کلیشه‌ای.

بهترین تابستان من (۱۳۷۵)
تابستان گرم و طولانی
یک نگاه طنز ساده و بی‌پیراهه به مقوله جنگ؛ حکایت پسر نوجوانی که می‌خواهد در تعطیلات تابستانی مدرسه به جبهه برود، اما کار به آسانی‌ای که او می‌پندارد نیست. رضایت گرفتن از پدر خود ماجرا‌هایی دارد، همچنان که فرستادن یک نوجوان به خط مقدم. سعید را ابتدا در بخش تدارکات مستقر می‌کنند، اما ماجرا‌هایی پای او را به خط مقدم باز می‌کند. علی بهادر در مقام کارگردان بهترین تابستان من، با طراحی لهجه یزدی برای نوجوان سریالش، از این ظرفیت و پتانسیل نهایت استفاده را می‌برد و دست بر قضا بخش عمده‌ای از ملاحت شخصیت سعید روی همین مقوله لهجه سوار می‌شود. سکانس آخر سریال هم در نوع خود جالب توجه و به یادمادنی است؛ آنجا که مخاطب سعید را می‌بیند که بزرگ شده و درس خوانده و مهندس شده و البته یک پایش را هم در جبهه جا گذاشته؛ تقدیمی به وطن.
در مجموع، بهترین تابستان من یک سریال بی‌ادعاست که اتفاقاً از پس سرگرم‌سازی مخاطب به خوبی برمی‌آید. نقش نوجوان اول سریال را علی صادقی بازی می‌کند و افشین ذی‌نوری دوبلور شخصیت است با آن لهجه غلیظ یزدی.

خاک سرخ (۱۳۸۱)
ورود حاتمی‌کیا به خرمشهر
باز هم یک لیلای دیگر؛ این مرتبه، اما با یک طراحی هوشمندانه‌تر و شخصیت‌پردازی کامل‌تر. ابراهیم حاتمی‌کیا در اولین تجربه تلویزیونی‌اش، طرحی نو درباره محاصره خرمشهر درمی‌اندازد. ایرج، یک زندانی رژیم سابق، پس از آزادی راهی شهرش، خرمشهر می‌شود تا همسرش لیالی و دخترش لعیا را بیابد. ورود او به خرمشهر همزمان می‌شود با محاصره این شهر توسط نیرو‌های عراقی. از سوی دیگر، دختر دیگرش لیلا که ساکن تهران است به همراه نامزدش به خرمشهر می‌رود تا در کنار خانواده بازیافته و تازه شکل گرفته‌اش باشد. حاتمی‌کیا در کنشی هوشمندانه و از پیش طراحی شده، این پدر و دختر را در شهر می‌چرخاند تا به این واسطه بخشی از ویرانی‌ها، سردرگمی‌ها و مظلومیت مردم خرمشهر را به تصویر بکشد. در نهایت، خانواده درست در خط مرزی نیرو‌های ایرانی و عراقی یکدیگر را می‌بینند و ایرج برای نجات جان همسر و فرزندانش، خود را سپر بلا می‌کند تا عزیزانش از خطر برهند. مرد خانواده اسیر می‌شود و همسرش لیالی، بر لب جاده چشم انتظار می‌نشیند تا او برگردد. حضور بازیگران قهاری همچون پرویز پرستویی، حبیب رضایی، امیر آقایی، لاله اسکندری و مهتاب کرامتی در کنار کاریزمای حاتمی‌کیا، خاک سرخ را بر یکی از جدی‌ترین و قابل اعتناترین آثار دفاع مقدس تلویزیون تبدیل می‌کند.

خوش‌رکاب (۱۳۸۱)
عشق آتشین آتقی به غول آهنی
باز شدن پای داش مشتی‌ها به آثار دفاع مقدسی تلویزیون؛ در کنشی ظریف و محتاطانه البته. حکایت عشق بیمارگونه یک مرد جاافتاده و لوطی‌مسلک به کامیونش؛ علاقه قدمت‌دار انسان به ماشین. علی شاه حاتمی، کارگردان خوش‌رکاب قهرمان سریالش، آتقی را در موقعیتی سخت و جانکاه قرار می‌دهد؛ بردن تجهیزات به جبهه آن هم با دردانه به جان بسته‌اش، خوش رکاب. آتقی راضی و ناراضی به همراه شاگرد سر به هوا و بلندپروازش، عزت، راهی جبهه می‌شوند و ماجرا پشت ماجرا و داستان از پس داستان. یک طرح جذاب که دست‌کم در تلویزیون به نسبت بکر و بدیع است. خوش‌رکاب البته در پایان به سرنوشت محتومی که قابل انتظار است، دچار می‌شود. آتقی و عزت سخت تحت تأثیر اتمسفر جبهه و رفتار رزمندگان قرار می‌گیرند و به نوعی متحول می‌شوند و از این رو به آن رو. کار به جایی می‌رسد که عزت مجروح می‌شود و آتقی هم حاضر و مایل به گذشتن از کامیون محبوبش که حالا به «خوش غیرت» تغییر نام داده است. کاراکتر‌های آتقی و عزت همچنان در زمره نقش‌آفرینی‌های خاطره‌انگیز محمد کاسبی و مجید صالحی به شمار می‌رود.

در چشم باد (۱۳۸۸)
از قلعه مرغی تا خرمشهر
تصویر یک حماسه از پادگان قلعه مرغی تا مسجد جامع خرمشهر. مسعود جعفری‌جوزانی در پروژه‌ای بزرگ و پر دردسر و از ورای روایت زندگی اعضای خانواده‌ای با فامیل سمبلیک «ایرانی» یک دوره تاریخی از نهضت جنگل تا آزادسازی خرمشهر را برای مخاطب به تصویر می‌کشد. بیژن ایرانی که در جریان قیام خلبانان پادگان قلعه مرغی علیه انفعال ارتش رضاخانی در برابر هجوم نیرو‌های متفقین مجبور به زندگی پنهانی شده است، با تصور اینکه همسرش، لیلی توسط نیرو‌های ارتش سرخ در ایران اعدام شده به ینگه دنیا می‌گریزد. سال‌ها بعد و با دریافت نامه‌ای درمی‌یابد که عشق قدیمی‌اش نه تنها زنده است که حتی پسری از او به یادگار دارد. بیژن در پی زن و فرزند راهی ایران می‌شود، همزمان با شروع جنگ تحمیلی. پس از کندوکاو‌های فراوان لیلی را می‌یابد، اما تنها فرزندشان راهی جبهه شده است. دست تقدیر بیژن و پسرش را برای اولین بار درست در جلوی مسجد جامع خرمشهر پس از آزادسازی این شهر با هم روبه‌رو می‌کند؛ دیداری برای اولین و آخرین بار.
بیژن، یگانه فرزندش را در آغوش می‌گیرد و در همان حال ترکش یک خمپاره به او اصابت می‌کند تا ماجرا، پایانی دراماتیک به خود بگیرد؛ یک ملودرام تاریخی استاندارد. جعفری‌جوزانی گلیم سریالش را از آب بیرون می‌کشد و اثری ماندگار از خود به یادگار می‌گذارد. شخصیت‌پردازی مناسب، شناخت و احاطه کارگردان بر مقطع تاریخی مورد بحث، استفاده از بازیگران توانا و حرفه‌ای، طراحی اتفاقات جذاب در بستر فیلمنامه و... همه و همه دست به دست هم می‌دهند تا در چشم باد به سریال جذاب و واجد کیفیت تبدیل شود. پارسا پیروزفر در نقش بیژن ایرانی بازی ماندگاری از خود بروز می‌دهد؛ همچنان که سعید نیکپور، کامبیز دیرباز، اکبر عبدی و به خصوص رضا شفیعی‌جم.

شوق پرواز (۱۳۹۰)
یک اثر دوپاره
موج البته نه چندان مرتفع و دامنه‌داری که از «سیمرغ» آغاز شده است به «شوق پرواز» می‌رسد. یدالله صمدی، کارگردان نام‌آشنای سینما به سفارش بنیاد شهید و امور ایثارگران سریالی را بر مبنای زندگی خلبان شهید عباس بابایی تدارک می‌بیند. خانواده معزز شهید بابایی پیشنهاد می‌کنند که نقش او را با توجه به قرابت ظاهری شهاب حسینی بازی کند. خواسته‌ای که اجابت می‌شود و شهاب حسینی در قالب شخصیت شهید عباس بابایی جلوی دوربین می‌رود. الهام حمیدی، شهرام حقیقت‌دوست، کوروش تهامی و... دیگر بازیگران سریال هستند. مشکل سریال صمدی، دو پارگی مشهود آن است؛ داستان تا آنجا که در پیش از وقوع انقلاب می‌گذرد و نحوه تحصیل و آشنایی شهید بابایی با همسرش را روایت می‌کند به شدت بار دراماتیک دارد و حتی شبیه سریال‌های مرحوم علی حاتمی و حسن فتحی است، اما در شق دوم، یعنی قسمت‌های مربوط به آغاز جنگ تحمیلی، به یک اثر خشک و جدی جنگی تبدیل می‌شود. همین تناقض و نامتجانس بودن است که سریال را آنچنان که باید و شاید در چشم و دل مخاطب عزیز نمی‌دارد و شوق پرواز نه آنی می‌شود که انتظار می‌رود.

کیمیا (۱۳۹۴)
پرهزینه، اما ناامیدکننده
همچنان عنوان طولانی‌ترین سریال ایران را یدک می‌کشد با ۱۱۰ قسمت. یک پروژه بزرگ که قرار بود عظیم و ماندگار هم باشد که درباره قسمت دومش حرف و حدیث‌هایی وجود دارد. یک سریال پربازیگر و البته پرخرج که یا هواداران سینه چاک دارد یا منتقدان شمشیر از رو بسته. در مجموع از این خیل بازیگران و این همه هزینه، انتظار بیشتری می‌رود. جواد افشار به بهانه روایت زندگی دختری به نام کیمیا، از نوجوانی تا میانسالی، نگاهی به تاریخ معاصر دارد که بالطبع بخش عمده‌ای از آن در دوران دفاع مقدس می‌گذرد. تمرکز عمده سریال به مقطع محاصره، سقوط و سپس آزاد‌سازی خرمشهر است. «کیمیا» مجموعه‌ای از بازیگران صاحبنام را دستچین کرده است؛ از استخوان خردکرده‌هایی، چون حسن پورشیرازی، آزیتا حاجیان، محمدرضا شریفی‌نیا، رضا کیانیان و مهدی سلطانی گرفته تا جوان‌ترین‌هایی مانند مهراوه شریفی‌نیا، پوریا پورسرخ، مهدی پاکدل، امیرحسین آرمان و حامد بهداد. نتیجه، اما چنان نمی‌شود که انتظار می‌رود. اصرار کارگردان بر نقش‌آفرینی تمام دوران زندگی کیمیا توسط یک بازیگر ضربه اصلی را به سریال می‌زند؛ خاصه آن که مهراوه شریفی‌نیا نیز به نشستن گریم سنگین بر چهره‌اش سختگیری می‌کند و وسواس نشان می‌دهد و در نتیجه، کیمیا در میانسالی کاراکتری طنزآلود و مضحک پیدا می‌کند.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار