اموال و داراییهای امام (ره)
مختصر اثاثی در قم و تهران
مطابق لیست ارسالی به دیوان عالی کشور، داراییهای غیرمنقول عبارتند از: یک باب منزل در محله باغ قلعه قم و قطعه زمینی ارث پدری که مشاع است بین اینجانب، آقای پسندیده و ورثه مرحوم اخوی که اجاره سهمیه اینجانب از قرار اطلاع آقای اخوی، سالی ۴ هزار ریال است که داده نمیشود. دارایی منقول عبارتند از: وجه مختصری که نذورات و هدایای شخصی. اثاث منزل ندارم، مختصر اثاثی است در قم و تهران، مِلک همسرم میباشد و همچنین دو قطعه قالی دادهاند که اگر خواستم بابت خمس حساب کنم و مال اینجانب و ورثه نیست باید به سادات فقیر بدهند. چند جلد کتاب، بقیه کتبی است که در زمان شاه مخلوع به غارت رفت و نمیدانم چقدر است و چند جلد کتاب که از طرف مؤلفان هدیه شده است که قیمت تقریبی آن را نمیدانم، ولی قدر قابلی نیست. اثاثی که در منزل مسکونی فعلی در تهران است مِلک صاحبان منزل است، احمد اطلاع دارد. تمامی وجوهی که در بانکها یا در منزل یا نزد اشخاص است که آقای پسندیده مطلع هستند، به استثنای وجه مختصری که اشاره شد، وجوه شرعیه میباشد و مِلک اینجانب نیست. (۸)
ازدواج امام (ره)
آقا اجازه استفاده از ظروف نقره را نداد
خانم فاطمه طباطبایی، عروس حضرت امام خمینی (ره) درباره ازدواج امام در خاطرات خود به نقل از همسر ایشان آوردهاند: «عقد ما در سال ۱۳۰۸ در حرم حضرت عبدالعظیم (ع) خوانده شد. مهریه مبلغ هزار تومان بود... خرید عقد، دو قواره پارچه یکی مخمل و دیگری حریر، یک انگشتر و یک جفت گوشواره طلا با یاقوت قرمز و مقداری وسایل دیگر بود که آنها را یکی از دوستان آقا از بازار شاهعبدالعظیم (ع) خریداری کرده بود... آقا خانهای در نزدیکی پامنار اجاره کرد و چند روز پس از عقد، جهیزیه من آماده و چیده شد... جهیزیه عبارت بود از: چهار دست پشتی ترمه، دو دست رختخواب، کرسی و لحاف کرسی ترمه، مقداری ظروف قدیمی عتیقه، چراغهای قدیمی، دو تخته قالیچه و یک تخته فرش ۱۲ متری، دو یا سه سرویس چینی، سرویس نقره شامل قاشق و چنگال، کارد و چنگال، شیرینیخوری، آجیلخوری، شربتخوری، چایخوری و قندان که البته آقا اجازه استفاده از ظروف نقره را نداد، بعد از چند سال آنها را با ظروف دیگری تعویض کردم... دو سماور زغالی برنجی بزرگ و متوسط که تا زمان تبعید آقا از ایران در دفتر امام از آن استفاده میشد. پرده اطلس راهراه قرمز برای دو اتاق، چهار عدد صندوق (دو عدد مخمل و دو عدد چرمی)، سرویس مخصوص حمام شامل لگن بزرگ و کوچک، سینی بزرگ و کوچک مسی و بقچههای ترمه و حوله... عروسی ما در ماه مبارک رمضان بود، چون امام مقید بودند که درسها تعطیل باشد... شب پانزدهم یا شانزدهم ماه مبارک رمضان دوستان و فامیل را دعوت کردند و لباس سفید و شیکی را که دختر عمهام با سلیقه روی آن گل نقاشی کرده بود، دوختند و من پوشیدم.» (۹)
ساده مثل امام (ره)
بین جان من و جان پاسدارها تفاوت نیست!
آیتالله امام جمارانی: «امام به هیچ وجه حاضر نشد پناهگاهی برایش بسازند. احمدآقا یک روز با کمک ارتشیها با جرثقیل از این پناهگاههایی آورده بودند که بتونی بود. امام ظهر که آمدند گفتند احمد این چیه؟ چه کسی اینها را آورده؟ گفتند از ارتش است و اینها را برای حفاظت شما آوردند. امام خیلی عصبانی شدند و فرمودند: مگر همه مردم پناهگاه دارند که ما پناهگاه داشته باشیم. احمد والله من بین جان خودم و آن پاسداری که توی کوچه میگردد و حفاظت میکند سر سوزنی تفاوت قائل نیستم. اگر آنها پناهگاه دارند ما هم باید داشته باشیم، همه را بده جمع کنند.» (۱۰)
تو و مصطفی آخرش ما را جهنمی میکنید!
آیتالله طباطبایینژاد: «به خاطر شدت گرمی هوای نجف [بعد از کلی اصرار]قرار شد جایی که آقا مینشیند کرسی درست کنند و در داخل آن پنکه بگذارند. مرحوم قرهی نقل کرد که امام (ره) فرمودند تخته از آنهایی که در زیر زمین هست بردارید و کرسی درست کنید. آقای قرهی به حاجآقا مصطفی گفته بود با اینها نمیشود و باید با نئوپان درست کرد. خلاصه کرسی را با نئوپان درست کردند. وقتی امام میبینند عصبانی شده و میگویند: مگر نگفتم با تختههای زیرزمین درست کنید، چرا نئوپان گرفتید؟ مرحوم قرهی میگفت ما ترسیدیم و گفتیم آقامصطفی به ما گفته و انداختیم گردن حاجآقا مصطفی. امام با عصبانیت فرمودند: تو و مصطفی آخرش ما را جهنمی میکنید.» (۱۱)
مگر منزل صدر اعظم است؟
خانم فریده مصطفوی: «فرشهای بیرونی منزل امام ناقص بود. من عرض کردم اجازه بدهید برای این قسمت خالی فرش تهیه کنم. امام فرمود آن طرف (یعنی در اندرون) فرش هست. عرض کردم آنها گلیم است و برای بیرونی خوب نیست. فرمود مگر منزل صدراعظم است؟ گفتم فوق منزل صدراعظم است؛ منزل امام زمان است! فرمود در منزل خود امام زمان هم معلوم نیست چه فرشی افتاده است؟» وضع ساده منزل امام (ره) در طول زندگی، حاکی از قناعت ایشان بود. معروف است که آجرهای پلههای حیاط ایشان ساییده شده بود. بنّا میگوید تعدادی آجر تهیه شود تا آجرهای ساییده شده را عوض کند، حضرت امام میفرمایند: «همان آجرهای ساییده شده را پشت و رو کنید و کار بگذارید.» (۱۲)
من کاخنشین نیستم!
آیتالله امام جمارانی: «از امام خواستم اجازه بدهند دیوارهای حسینیه را گچ و خاک کنم. چراکه از سوراخهای آجر حسینیه تا انتهای منزل امام پیدا بود. گچ و خاک که تمام شد خواستیم آنجا را سفید کنیم. گوشهای از سقف آنجا را که سفید کردند امام متوجه شدند و دستور توقف کار را دادند و فرمودند: «دارید برای من کاخ میسازید؟ من که کاخنشین نیستم؛ این کار را انجام ندهید. اگر میخواهید اینجا را تزئینات بکنید بگذارید بعد از من. تا من هستم دیگر کاری نکنید.» (۱۳)
هزینه اندک زندگی
سیدرحیم میریان، از محافظان امام (ره): «سقف هزینهای که امام (ره) برای منزل تعیین کرده بودند ۲۰هزار تومان بود. تصور کنید اگر ما میخواستیم به هرکدام از مهمانان فقط یک چای و میوه ساده بدهیم این مبلغ کفاف نمیداد، از طرفی هم اجازه نداشتیم بیشتر از این سقف هزینه کنیم. امام خادمی به نام سیدمرتضی داشت. این بنده خدا یک روز رفت یک کیلو سبزی خوردن برای منزل امام گرفت. وقتی برگشت، برنامه قدم زدن امام بود. ایشان گفت:سیدمرتضی مگر نمیدانی ما دو، سه نفر بیشتر نیستیم، مگر چقدر سبزی میخواهیم بخوریم؟ برای ما نیم کیلو بس است. شما الان بروید نصفش را به دفتر بدهید تا مصرف کنند. بعد از این هم برای ما نیم کیلو سبزی به اندازه مصرفمان بگیرید.» (۱۴)
اکتفا به حداقلها در وسایل شخصی
حجتالاسلام حسن رحیمیان: «هدایایی از قبیل پارچههای لباس، نعلین، گیوه و عرقچین را که به عنوان هدیه به خدمتشان تقدیم میشد [با وجود اینکه خانم فریده مصطفوی گفتهاند که شاید سالها و سالها تنها یک قبا و لباده داشتند و آنقدر همان را میپوشیدند که همه به صدا درمیآمدند که فلانی چقدر این قبا را میپوشد]فقط بر حسب نیاز برمیداشتند و اگر از چیزی، چند عدد بود، میفرمودند من این همه را میخواهم چه کنم؟! و مازاد بر نیازشان را میفرمودند بدهید به افرادی که نیاز دارند. در مواردی هم که برمیداشتند و تصور میشد برای خودشان قبول کردهاند، گاهی بعداً معلوم میشد که اینطور نبوده است و میخواستند خودشان به شخصی مورد نظر بدهند. [به عنوان نمونه]یکی از مؤمنان کویتی یک قواره پارچه قبا آورده بود که خدمت امام (ره) تقدیم شد. چند روز بعد، در حالی که میخواستم از محضرشان مرخص شوم، در آستانه در اتاق، امام (ره) فرمودندآن چیز (اشاره به پشت پرده اتاق کردند) مال شماست، بردارید. [دیدم]همان پارچه قبا بود.» (۱۵)