سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: «دسترسپذیری، بهصرفگی، تبلیغ، گمنامی و بیهنجاری؛ اینها پنج سیلندر موتور اعتیاد دستهجمعیاند.» این را دیوید کورترایت در کتاب جدیدش مینویسد که میشود گفت وسواس خواندنش را به جان مخاطب میاندازد. موضوع کتاب «عصر اعتیاد» عادتهای بدیاند که به کسبوکارهای بزرگ تبدیل شدهاند.
مطلبی که خلاصهاش را در این ستون میخوانید «میکا میدوکرافت» دستیار سردبیر سایت خبری واشنگتن فری بیکن بر اساس کتاب فوقالذکر نوشته و وبسایت ترجمان آن را با ترجمه محمد معماریان منتشر کرده است.
همه ما، همیشه، دست به کارهایی میزنیم تا خُلقمان را تعدیل کنیم و یک ذره دوپامین جایزه بگیریم تا بتوانیم کنار بیاییم. همان دومین فنجان قهوه یا موسیقیای که همیشه، چه در ماشین یا خانه یا هدفون، مشغول پخش است؛ یک بستنی یا یک وعده غذا؛ جوابدادن در توییتر یا پستگذاشتن در اینستاگرام: اینها که کارهای تیم رذلها نیست بلکه حس خوبی به ما میدهند یا اگر هم خوب نه، حداقل طبیعیاند. وقتی کافی باشد که فقط یک دکمه را فشار بدهی تا حس واقعاً خوبی پیدا کنی، چه میشود؟ چرا نباید آنقدر پشت سر هم دکمه را فشار بدهی که در عیش و عشرت جان بدهی یا در خلسه بمیری؟ بعضی آدمها هم این کار را میکنند، طوری که چارچوب شیمیایی مغزشان منهدم میشود و مسیرهای دوپامین شبیه درههایی تنگ و عمیق میشوند ولی خُب میدانیم که نباید این کار را بکنیم ولی چرا نباید این کار را بکنیم؟
خوشبختانه هنوز در زبان ما نشانههای کوچکی برای پاسخ دادن به جا مانده است. بالاتر به «رذیلت» اشارهای کردم. رذیلت را به محض آنکه ببینیم میشناسیم. سیگار یکجور رذیلت است، بیچون و چرا. سیگار الکترونیک آنقدرها جدی به نظر نمیآید که برچسب رذیلت بخورد، ولی، چون از همان جنس سیگار است باید بخورد و رذیلت یک متضاد هم دارد: فضیلت. گویا گمشدهمان همین است: پاسخ سؤالِ «چرا؟»؛ دلیل اینکه فکر میکنیم چیزهایی بهتر از لذت مُدام و چیزهایی بدتر از احساس درد هست. ایده «فضیلت» به تلویح میگوید یا شاید تصدیق میکند که ما ظرفیتی برای درد و لذت داریم پس لابد راه بهینهای برای تجربه هر دو هست، یعنی یک شیوه عالی بودن. مردمی که ما باشیم فراموش کردهایم که حتی پیش از آنکه علم به ما بگوید چقدر شکنندهایم خودمان میدانستیم که ارادهها چقدر ضعیفند و دستپرورده عادتند و باید به دنبال میانههای طلایی باشیم. از وجود جسمانی هیچ روایت مقبول همگانیای وجود ندارد، جز آزادیهای فردی آدم در قبال شخص خویش در وضع طبیعی. متعاقباً خرید انواع و اقسام لذت را با آغوش باز پذیرفتهایم. از اعتیادهای دیگران هم سوءاستفاده کردهایم. کورترایت این وضع را سرمایهداری کنارهای مینامد: «سرمایهداری کنارهای یعنی آن نظام کسبوکاری که از حیث فناورانه پیشرفته است، اما از لحاظ اجتماعی پسرفت دارد و در این نظام، صنایع جهانی (اغلب با یاری حکومتهای همدست و سازمانهای مجرمانه) مشوّق مصرف اضافه و اعتیادند.»
کتاب کورترایت، داستان بشریت را میگوید که «در یک تعارض زیربنایی میان اصل هورمسیس (کم خوب است، زیاد بد است) و منطق سرمایهداری بازار آزاد» گرفتار شده است. اینکه آدمها میخواهند چه بفروشند و چه بخرند و چقدر، اساساً بر عهده خودشان است. به رغم تحولات انقلاب صنعتی، پیش از طوفان جنگ جهانی دوم مقاومت اندکی در برابر رهاکردن اخلاقیات عمومی وجود داشت ولی آن اخلاقیات بر اساس توجیهات روزبهروز سکولارتر و سودگرایانهتر بنا شده بودند و این توجیهات جز ریلگذاری چیز چندانی عرضه نمیکرد. جان استوارت میلهای دنیا جان راسکینها را لگدمال کرده بودند. پس از جنگ که بساط نظمهای سابق برچیده شد و تولید انبوه برای جامعه انبوه قوام یافت، نظم لیبرال به هژمون جهانی تبدیل شد و سرمایهداری کنارهای هم جهانی شد. به اواخر قرن بیستم که میرسیم، نهضت جهانی ضدرذیلت، توسط پدیدهای که منصفانه میتوان اسمش را نهضتِ جهانی رذیلتخواه گذاشت، در جبهههای گستردهای وادار به عقبنشینی شد. نهضت رذیلتخواه ماشینهای چندملیتی بازاریابی و توزیعی ساخته بود که گرداگردِ محمولهای از محصولات که خطر جدی عادتپروری و آسیب به همراه داشتند، داربستهای محافظی از اقناع به پا کرده و با انبوهی از ممانعتهای عمومی راهبردی، استتارشان کرده بود.
کورترایت میگوید که واژه اعتیاد، محل مناقشه است و تفسیرهای مختلف دارد. با این حال، «این کلمه یک ابزار مختصر و مفید و همهفهم است برای اشاره به روندهای رفتاری اجبارگر، شرطیشده، بیبرگشت و آسیبزا.» اعتیاد در یک ماتریس ارزیابی تعریف میشود که تجربه فردی را با واقعیتهای دنیای شیمیایی و انتظارات اجتماعی ترکیب میکند. در عصر امروزی اعتیاد، مواد و رفتارهای بالقوه اعتیادآور چند برابر شدهاند. بهعلاوه، ادعای اعتیادهای دیگری هم هست، از قبیل اعتیاد به رسانههای اجتماعی که در نتیجه اعتیاد را به «چیزهایی که دوست دارم زیاد انجامشان بدهم» میکاهد. مشخصه این عصر آن است که تعریف رذیلت هم رقیق شده است.
در جریان قرن بیستم، فصلمشترک فناوری، رذیلت و اعتیاد به چشمگیرترین صورت خودنمایی کرده است. ارتباطات جمعی، ظرفیت ابرازِ هر فرد و مصرف شخصی را به صورت مجزا از اجتماع گسترش داده است. به همین منوال، پورنوگرافی را به چیزی تبدیل کرد که همهجا در هر زمان روی دستگاههای متصل به شبکه موجود است، همان دستگاههایی که تقریباً همه ما تمام روز با خودمان این سو و آن سو میبریم. گمنامی، دسترسپذیری و بهصرفگی هرگز چنین سهل و آسان نبودهاند.
درسهای زیادی میتوان از دو کتاب «عصر اعتیاد» و «معتاد شهوت» (ساموئل پِری) گرفت، ولی یکی از این درسها خاصتر و برجستهتر است. مفهوم هورمسیس که پیشتر مطرح شد، میگوید مقدار ماده است که آن را تبدیل به سم میکند. مشکل آنجاست که در وضع فعلی فناوری، کنترل مقدار تقریباً محال است. هرچیز که صراحتاً در قالب نظامِ «ورود- اختیاری» تولید یا تنظیم نشده باشد، فراگیر شده و لذا در قالب سیستم «خروج- اختیاری» درمیآید. کورترایت مینویسد: «اینترنت ضربه کاری را وارد آورد که کنشِ ضدرذیلت را از صحنه بیرون کرد و به ردیف سوم صندلیهای تماشاچیان انداخت. در برابر فناوریای که در بُعد پنجم مجازی در یک محیط جهانی به هم متصل و پسا فضایی عمل میکرد، استراتژیهای محدودکنندهای که مبتنی بر گلوگاههای فیزیکی عرضه و تأمین (صندوقعقب را باز کن)، گلوگاههای انسانی (کارت شناساییات را نشان بده) و تنظیم و مدیریت فضا و زمان (ممنوعیت تبلیغ نزدیک مدارس یا فروش پس از ساعات مقرر) بود شانسی نداشت. کنشهای ضدرذیلت توان رایانشی نداشتند.
تا زمانی که سیستم ورود- اختیاری برای این چیزها تعبیه شود، هرکس که واقعاً میخواهد زندگی فضیلتمندی داشته باشد باید سراغ وسیلهها و روشهای تند و تیزی برود تا از آن ساختارهایی خارج شود که جنگی علیالدوام برای جلب توجه ما، مشارکت ما و بازگشت وسواسی- اجباری ما به راه میاندازند. نظم و انضباط لازم برای فضیلتمداری محتاج زمان و فضایی است تا در آن تمرین شده و به عادت مبدل شوند. وقتی میخواهیم نیروهایمان را جمع کنیم تا برنده جنگ شویم، عقبنشینی استراتژیک به معنای ضعف نیست. مسیح چه گفت؟ «اگر چشم راستت تو را به گناه وامیدارد، آن را درآور و دور بینداز. چون بهتر است یکی از اندامهایت را از دست بدهی تا اینکه کل بدنت به جهنم بیفتد.»