کارویژه اصلی هنرهای نمایشی در کشورهایی که داعیه تمدنسازی دارند صرفاً سرگرمیسازی نیست. سرگرمی ابزار و روشی برای انتقال محتواست. برای همین هم است که هالیوود در غالب آثارش نه تنها به جامعه خود که به جامعه جهانی الگو ارائه میدهد، اما الگوی زن مسلمان ایرانی کجای آثار نمایشی است؟ سینما که راه خود را میرود و مدیریت منفعل آن تقریباً محتوا را رها کرده و میانگارد همین که دستگاه نظارت و ممیزی به راه باشد کافی است. در واقع به یک سیستم که حداقلها را کنترل کند رضایت داده و بماند که گاه همین حداقلها هم رعایت نمیشود. سینمای ایران را تا حدودی میتوان به لحاظ محتوا از دست رفته تلقی کرد؛ سینمایی که غیر از برخی استثناها در آن نه از قهرمان خبری است نه از آرمان و حماسه.
در سویی دیگر، اما رسانه ملی قرار دارد که انتظار از آن قاعدتاً باید بیشتر باشد. یک جامعه پویا و رو به تعالی نیاز به الگو دارد و هنرهای نمایشی که وجه رسانه در آن پررنگ است نمیتواند نسبت به این نیازسنجی و پاسخ به آن بیاعتنا باشد. سؤال مهمی که درباره عمده آثار نمایشی سیمای جمهوری اسلامی قابل طرح است این است که الگوی زن مسلمان، جوان مسلمان، مرد مسلمان و به طور کلی الگوی انسان مسلمان دقیقاً چه سهمی را در این آثار که با پول بیتالمال هم ساخته میشوند به خود اختصاص داده است؟ آیا صرف چادری بودن برخی کاراکترهای اصلی و فرعی برای ارائه الگوی زن مسلمان واقعی کافی است یا جنس شخصیتپردازی و داستانگویی و دراماتیزهکردن آثار هم اهمیتی بنیادی دارد؟ چه بسیار کاراکترهای چادری که بازیگران آن پس از پخش سریال از سبک زندگی واقعی خود رونمایی و ماحصل پیام اثر را به طور کامل خنثی کردهاند. این، اما تنها یک بعد ماجراست و حقیقت تلخ ماجرا به این شکل رقم میخورد که اساساً شخصیتهای نمایشی یا آنقدر ضعیف و دم دستی ارائه میشوند که ظرفیتی برای الگوگیری ندارند یا آنقدر دچار تناقضات شخصیتی هستند که در صورت الگوگیری عایدی برای جامعه نخواهند داشت. این در حالی رقم میخورد که تاریخ ۴۰ ساله انقلاب اسلامی مشحون از زنان قهرمانی است که در گوشه و کنار جامعه حماسه آفریدهاند و اتفاقاً این حماسهآفرینیها طی یک دهه اخیر به صورت مکتوب درآمده و در ادبیات داستانی نیز بازتاب فراوانی پیدا کرده است، اما عجیب این است که چرا بر پایه چنین حجمی از داشتهها سریالهای تلویزیونی ما همچنان زنانی را ترسیم میکنند که نسبتی با آن حماسهها و قهرمانیها ندارند و اتفاقا! برعکس علیه جامعهای مردسالار و عقبمانده در حال چالش هستند.
آیا این قلب حقیقت از سوی رسانهای که باید با نگاهی عمیق و ژرفاندیش برای جامعه خوراک فکری مناسب ارائه بدهد قابل قبول است؟ آیا نوبت آن نرسیده که رسانه ملی طرحی نودراندازد و دستکم در تحریر فیلمنامهها از فیلمنامهنویسان بخواهد تا لیستی از مطالبات مفهومی را که منجر به تحول محتوایی آثار میشود نصبالعین کار قرار دهند؟ اخیراً رقم دستمزدی که برای فیلمنامهنویسی سریالهای تلویزیونی پرداخت میشود، رسانهای شد و از این حکایت داشت که دست کم برای هر قسمت ۱۵ میلیون به فیلمنامهنویسان پرداخت میشود و این رقم تا چندبرابر هم قابل افزایش است، اما خروجی کار چه نسبتی با این دستمزدها دارد؟ کدام سریال تلویزیونی توانسته کسری از حماسهآفرینیهای زنان قهرمان ایرانی را در عرصههای گوناگون به تصویر بکشد.
از زمانی که سریال تلویزیونی «سالهای دور از خانه» یا همان اوشین در دهه ۶۰ از تلویزیون ایران پخش شد و زنی در رادیو از شخصیت این سریال به عنوان الگو یاد کرد، نزدیک ۳۵ سال میگذرد و رسانه ملی خوب است پاسخگوی این مسئله باشد که چند زن مسلمان قهرمان را در آثار نمایشی پربینندهاش به جامعه معرفی کرده که قابلیت الگوسازی داشته باشند و اساساً تا کی قرار است در بر همان پاشنه سابق بچرخد؟