سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: علیرضا رئیسیان پس از «۴۰ سالگی» و «دوران عاشقی»، «مردی بدون سایه» را ساخته است. او سعی کرده سهگانهای درباره مشکلات خانوادگی بسازد، اما این سه فیلم به هیچ وجه نمیتوانند آثاری در جهت آسیبشناسی این مشکلات باشند. «مردی بدون سایه» مثل دو اثر قبلی جزوِ آن تعداد فیلمهایی است که تنها طرح موضوع میکنند و قادر به پاسخگویی و حل ماجرا نیستند. نگاه و نگرش فیلمساز به این موضوع بغرنج، سطحی و البته سادهانگارانه است. ما با فیلمی بلاتکلیف طرف هستیم که هدف فیلمساز را مشخص نمیکند. «مردی بدون سایه» از نقطه شروع وارد خردهروایتهایی میشود که اصل ماجرا دستنخورده میماند و تمهیدات فیلمساز برای به راه افتادن چرخه درام هیچ اثری ندارد، چیدمان قصه و شکلِ روایت آنقدر الکن و ضعیف است که مخاطب نمیداند باید با کدام قسمت فیلم همراه شود؛ موضوع مهمی که در فیلمهای زیاد دیگری هم به آن پرداخته شده است، اما در «مردی بدون سایه» هم شاهد تغییر جایگاه زن و مرد هستیم، اینکه چرا فیلمساز فکر میکند باید نقش زن را در خانواده پررنگ و مرد را مفلوک نشان بدهد، جای سؤال دارد. در این فیلم مرد بیکار میشود و زن سر کار میرود، مرد خانهداری و بچهداری میکند و زن، شوهر را به رستوران دعوت میکند، این تعویضِ جنسیتی فارغ از کارکردِ دراماتیک در فیلم رئیسیان دیده میشود، حالا فیلمساز تصمیم میگیرد مرد را شکاک نشان بدهد، دقیقاً همان اِلمانهای زنانگی در وجود مرد رؤیت میشود، فیلمساز شک و سوءظن را به زور در مردِ فیلم جا داده است، آیا این نشانی از یک مرد مثلاً روشنفکر ایرانی است؟ برای مرد ایرانی میتوان صفت غیرت را پررنگ کرد و آن را ستود، اما ماهان به عنوان یک مرد در این فیلم به شدت شکاک به تصویر درآمده است. شک او نسبت به سایه غیرمنطقی است، هیچ فرآیند قابل باور در رفتارهای او دیده نمیشود، مخاطب از شخصیت ماهان انتظار روشنگری دارد زیرا ماهان یک هنرمند است که البته از هنرش چیزی نمیبینیم جز یک نما از مستندی که ساخته (البته از نظر ساختاری فاجعه است)، اما ماهان کاری را انجام میدهد که انتظار نداریم مثل رفتن او به مهمانی، حرف زدن با آن دختر اغواگر که هیچ نتیجهای ندارد به جز اینکه فیلمساز میخواهد بگوید که ماهان اهل خیانت نیست، اما این نشانهها برای شخصیتسازی مناسب یا کافی نیست، به طور مثال در یک سکانس بیربط میبینیم ماهان به دوست یا فامیلش از گذشته و نحوه آشناییاش با سایه میگوید، این بدترین نوع معرفی شخصیت است. فیلم چند پهلوست، معلوم نمیشود علت مرگ سایه چیست، فرهاد اصلانی پلیس منفعلی است که به فیلم منگنه شده و فقط ادای پلیسها را درمیآورد، برادر آن خواهر که ماهان را تهدید میکرد چه شد؟ فیلم حفرههای بزرگ دارد که فیلمساز نتوانسته این حفرهها را مهار کند، زیرا بدیهیترین و مهمترین وظیفهاش را یعنی پرداخت به روابط زن و شوهر انجام نداده و اساساً تغییر و تحول یک باره مرد نمیتواند برای مخاطب متقاعدکننده باشد. علی مصفا و لیلا حاتمی میتوانند تنها دلیل جذب مخاطب باشند که البته بدترین بازیهایشان را در این فیلم شاهد هستیم. حضور این زوج در فیلمهای این شکلی به شدت کلیشهای شده است؛ علی مصفا مثل همیشه شخصیتی درونگرا و منفعل دارد و نمیداند در برابر یک بحران باید چه واکنش مناسبی داشته باشد، حتی نوع دیالوگ گفتن یا نحوه نگاهِ او تکرار مکررات است، چند فیلم از مصفا دیدهایم که در زندگی خانوادگیاش ناکام مانده؟ آیا کافی نیست؟ رئیسیان با انتخاب مصفا و حاتمی سعی کرده ارتباط این دو کاراکتر را طبیعی نشان بدهد، اما اگر به جای حاتمی یا مصفا بازیگر دیگری جایگزین میشد شاید شرایط کمی متفاوتتر بود. در حال حاضر بازی خاصی در فیلم شاهد نیستیم که البته بخش عمده این ضعف به فیلمنامه و عدمشخصیتپردازی استاندارد مربوط میشود. «مردی بدون سایه» حتی نمیتواند فیلمِ متوسطی برای مخاطب باشد چراکه این فیلم به لحاظ مضمونی ضعفهای اساسی دارد که فیلمساز اهمیتی به آنها نداده است. ساختن یک اثر روانشناختی با محوریت خانواده قالب و چارچوبهای خاصی را میطلبد و این گونه از فیلمها به دلیل شخصیتمحوربودنشان باید با تمرکزِ بیشتری نوشته و ساخته شوند تا مخاطب بتواند با شخصیتهای فیلم همذاتپنداری کند. قطعاً فیلم «مردی بدون سایه» برای علیرضا رئیسیان گامی رو به جلو محسوب نمیشود. این فیلم به دلیل ضعف محتوایی و ساختاری به خصوص در سکانس آخر و نامفهوم بودن گرهافکنی، یک اثر پیشپاافتاده و فراموششدنی است.