سرویس جامعه جوان آنلاین: کسی نگران اینکه دوران مدرسه چقدر فرد را میتواند برای زندگی آماده کند، نیست. نگران کیفیت ورودیهای دانشگاه و عدالت ورود به دانشگاه هستند. دغدغه این نیست که محصل پس از این ۱۲ سال میتواند شغل بسازد یا نه، دغدغه این است که میتواند بیشتر درس بخواند یا نه!
اگر قرار بود هدف مدرسه آمادهسازی محصل برای کارآفرینی و تولید ثروت در یک کشور باشد چند مبحث وجود دارد که باید در این دوره ۱۲ ساله آموزش داده شود که در مباحث کنونی درسی نیست:
۱- روش استدلال منطقی: روی این مسئله توافق است که کودک با ورود به مدرسه باید یاد بگیرد با جیغ و گریه نمیتواند به اهدافش برسد، چون دنیای واقعی اینطور عمل نمیکند، اما راهکار مدرسه برای ترک دادن کودکی که به جیغ و گریه معتاد است، وسیلهای بدتر است: حرف زور! یعنی اجبار کودک به نشستن تا ترک گریه.
در حالی که اعمال زور و دیسیپلین را پدرش هم میتوانست انجام دهد. چیزی که کودک در دنیای واقعی نیاز دارد، مهارت استدلال کردن است؛ هم در مجادلههایی که با نفس خودش دارد و هم با مجادلههایی که با دیگران خواهد داشت. کسی که از این مهارت محروم باشد راحت فریب میخورد.
حتی در امریکا وقتی برنی سندرز چپگرا میگوید باید بدهی شهریه دانشجویان را ببخشیم، دانشجویان هورا میکشند!
این یعنی این دانشجویان هیچوقت در مباحثات منطقی آبدیده نشدهاند، وگرنه برای چنین شعار توخالی و غیرمنطقی هورا نمیکشیدند.
۲- فن بیان: اگر شخصی استاد استدلال و تحلیل هم باشد، اما نتواند درست و شیوا منظورش را بیان کند؛ بیفایده است. بیشتر درگیریهای اجتماعی و حتی پروندههای قضایی از این معضل ناشی میشود که مردم بلد نیستند درست حرفشان را به یکدیگر بفهمانند. علاوه بر این، فن بیان برای هر فعالیتی چه اداری و چه تجاری جزو ضروریات است.
در حالی در مدارس روی انشا تأکید دارند که هرچند مفید است، اما در دنیای واقعی از جذب مخاطب گرفته تا جذب مشتری، سخنوری به مراتب مهمتر از نویسندگی است.
۳- قانون و بروکراسی: همه ما زمانی به وکیل مراجعه میکنیم که به دندانپزشک مراجعه میکنیم، یعنی وقتی که به مشکل برخوردهایم. اطلاع از قوانین، چه در زندگی شخصی و چه در کار، جلوی ارتکاب اشتباهات را میگیرد. دانشآموز باید بداند امورات اداری چطور پیش میرود. باید بداند چطور میشود یک ملک را اجاره، سند تنظیم کرد، قرارداد نوشت، وام گرفت و چطور باید چک نوشت و از این قبیل. کسی که دیپلم دارد نباید با یک چک نوشتن اشتباه زندگیاش به باد برود.
۴- حسابداری: علومی که کاربردی ندارند، به شکل پلکانی به دانشآموزها آموزش داده میشوند. مثلاً یکسری مطالب در مورد شیمی را مقطع به مقطع آموزش میدهند، بعد میگویند برای کسب اطلاعات بیشتر به دانشگاه مراجعه کنید، اما حسابداری که یک نیاز روزمره است به صورت صفر یا صدی آموزش داده میشود، یعنی تا قبل از دانشگاه مطلقاً چیزی از آن نمیدانیم، مگر اینکه رشته تخصصیاش را در دانشگاه انتخاب کند و ناگهان انبوهی از اطلاعات روی سر انتخابکننده آوار شود.
در حالی که باید برعکس میبود، سطحی از ملزومات حسابداری برای اداره یک بنگاه کوچک را باید یاد میگرفتیم، بعد اگر میخواستیم حسابداری یک شرکت بزرگ را انجام دهیم به دانشگاه میرفتیم. بدون دانش حسابداری هر نوع کسب درآمدی در معرض نابودی است.
۵- دانش عمومی بازار: کسی که قرار است ۱۲ سال از عمر باارزش خود را صرف تحصیل کند، در انتها باید بداند بازار به طور کلی چطور کار میکند. از بازار املاک و کالا گرفته تا بازار سهام. البته ین اطلاعات بیشتر با تجربه به دست میآید، اما داشتن اطلاعات پایه هم سکوی اول تجربه را بالاتر قرار میدهد.
کسی که در طول ۱۲ سال این پنج مبحث را آموزش دیده باشد، انسانی است که سرمایهاش را در مؤسسات اعتباری به باد نمیدهد تا پس از مشقت فراوان از جیب بیتالمال پس بگیرد.