سرویس اندیشه جوان آنلاین: دل را با حرم از ازل گره زدهاند. حرم کوی یار است. حرم از بیتاللهالحرام و کعبه دلها شروع شده و در سیر حرکت تشریع در عالم تکوین به حرم ائمه اطهار (ع) میرسد. اوج دلدادگی را در بین ائمه اطهار (ع) باید در سیره امام حسین (ع) دید. این دلدادگی در سیر تاریخ بشری زمان و زمین نمیشناسد و همه دلها را گرفتار خود میکند. سیره امام حسین (ع) سیره عشاق واقعی عالم هستی است. اصلاً عشق؛ یعنی حسین (ع). او با خدای خود دلبری کرد و هر چه داشت، بیمنّت داد. حسین (ع) با عقل مؤدب و معصوم از خیال گناه و مصون از وهم باطل، دل را برگزید و در مسیر جانان هر چه از تعلّقات بود در طَبَق اخلاص گذاشت و عطا نمود. اگر سر را نماد عقل حسابگر و قیاسپیشه بدانیم، امام شهیدان، عقل را بر سر نیزه کرد و حرم دل را برگزید. اصلاً در سیر عشقبازی باید سر داد.
با گذر زمان، حرارت عشق که در نظام هستی در شدنی دائمی است، آرام آرام در عصر حاضر و در سیر پیادهروی اربعین حسینی (ع) دوباره شعلهور میشود. این حرارت هر چند در سیر تاریخ بر اثر شرایط در زیر خاکستر دلهای انسانها اندکی کم سو شده است، اما هیچگاه از بین نرفته و میل به سردی نیافته است. عشق به حسین (ع) مرز مکانی، جغرافیایی و سیاسی نمیشناسد، اینجا صحبت از ذوب شدن دلهای عاشق در یک امر واحد به نام حسین (ع) است. در مسیر عشقبازی با یار باید سختیها کشید. لذت وصل را باید هر لحظه در درون خود مانند شعلهای پر التهاب روشن نگه داشت تا اجاق قلب میل به سردی نیابد. کوی یار هر چه دورتر باشد و دسترسی به آن سختتر، دل انسان پر آشوبتر خواهد بود. دل انسان عاشق که بُعد مسیر را تا کوی یار میبیند، تنگتر بوده و برای رسیدن به آن شوق بیشتری دارد. عشق و عاشقی با ادعا همخوان نیست. اصلاً مدعی را در این وادی راه نمیدهند. عشق؛ عین خلوص است و هیچ رنگی در آن راه ندارد. اینجا؛ راه نور است و راهیان آن به سوی منبع نور در سیر و سلوک هستند. در سیر عشقبازی با حسین (ع) بُعد مکان و سیر زمان، بیابان و خار مغیلان هیچ اثری بر عزم عاشق ندارد. اینجا برای یکرنگ شدن باید مانند امام عاشقان از همه تعلّقات دل کند و بیرنگ شد. درد همیشه با عاشق بوده و گویی مشکل و ابتلا در جان او سرشته شده و فلسفه وجودی درد ساختن و تأدیب نفس عاشق است.
هرچه کُویت دورتر، دلتنگتر، مشتاقتر
در طـریق عشقبازان مشکــلِ آسان کجا
عاشق دائماً در بین قبض هجران و بسط وصل قرار داشته و در حال قبض و بسط، قلب مورد هدف قرار میگیرد. دل عاشق در هجران یار منقبض شده و خون در قلب صنوبری او فشرده میشود. هجران یار، اقیانوس دل عاشق را متلاطم میکند و بر پیکره او ضربه زده و سکینه و وقار را از او میستاند. حرارت عشق حسین (ع) بر دریای دل عشاق تابیدن میگیرد و به آرامی بخار کرده و تبدیل به ابر شده و بر چشمان او سایه میافکند و در اثر برخورد با سرمای سر که نماد عقلانیت است، باریدن میگیرد. باران اشک بر خاک جسمانی انسان میبارد و عطر باران و خاک؛ گِل سرشت او را به خلقت ازلی آدم که با گِل بهشت سرشته شده بود، میکشاند. خاک کربلا عطر نابی همچون سیب بهشتی دارد. انسان عاشق هم در اثر بارش اشک در مصیبت امام عشّاق (ع) بر خاک جسم خویش معطر به عطر سیب میشود.
قلب با قطرات اشک صیقل میخورد و قابل و لایق انعکاس نور بر خاک تاریک جسمانی انسان میشود. در سیر حرکت به سوی کوی یار نیز شاهد دل دل زدن عشّاق هستیم و حکمت این رسم نیز چیزی جز تذکر دائمی بر محمل و منزل عشق که همان قلب است، نبوده و نیست، لذا این سینهزنیها را بیدلیل نبینید.
من کجا، باران کجا و راه بىپایان کـجا
آه این دل دل زدن تا منزل جانان کجا
اى حریر از شانههایت ریخته تا راه مـن
عطر خوبت را بگو آخِر کنم پنهان کجا
یا حسین (ع) خاک جسم من؛ با آب دیدگانم در هم آمیخته و از جرگه جاماندگان راهیان کوی تو در اربعینت شدم. حال که خاک به ماندن میخواند و پای آمدن ندارم، دل را به سوی تو و در هجر کوی تو خیالم را روانه میکنم و با قلبی فشرده و چشمانی اشکبار سلامی از روی عشق میکنم که: اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَینِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَینِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَینِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَینِ.
بى قرار دیدنت این خاک باران خورده است
خواب چشـمان مرا امشب خیالت برده است
* پژوهشگر و استاد دانشگاه