سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: همایون غنیزاده بعد از چند تجربه کارگردانی در تئاتر با آموختههای نمایشی سراغ فیلمسازی آمده است؛ فیلمسازی که در وهله نخست میشود از آن به عنوانِ یک تجربهگرایی یاد کرد در دو قطب مثبت و منفی قرار دارد، به طوری که گاه پیش میآید کارگردان به موازاتِ مفاهیم نمایشی با تسلط به نگرش سینمایی فیلمِ اولش را میسازد یا اینکه کارگردان هیچ نگاه تکنیکی از سینما ندارد و میخواهد با طرح و ساختار نمایشی به سینما برسد که این مسئله از اساس اشتباه است. غنیزاده در ساخت مسخرهباز وارد سینما نشده، او با انگیزههای نمایشی قصد داشته تجربه سینمایی داشته باشد که البته این قصد باید در فیلمهای کوتاه و شخصی اتفاق بیفتد تا فیلمساز بتواند با نگاه و نگرش کامل و تسلط کافی فیلم بلند (سینمایی) بسازد. اگر چه مسخرهباز در نمای کلی میتواند فیلم خوشساختی باشد، اما این تزئینی که فیلمساز برای فیلمش انجام داده کاملاً مقطعی است و البته متکی به موقعیتسازیهای کوچک؛ فیلمی که متشکل از ایجاد موقعیتهای پیدرپی گاهی کمیک، گاهی مدرن و گاهی پست مدرن است، اما نکته حائز اهمیت در مسخرهباز لکنت سینمایی و بیزبانی در ایجاد یک فیلم مستقل و خط روایی استاندارد است. آنچه از سروشکل این فیلم پیداست انگار فیلمساز قصد شیطنت داشته و سعی کرده از عناصر ساختاری نمایش در سینما بهره بگیرد. اگر دوربین و تدوین را از فیلم حذف کنیم مسخرهباز صرفاً یک نمایش محسوب میشود، اما غنیزاده با شیطنتهای فراوان که میتوانیم نام آن را تمرین سینما بگذاریم نتوانسته به یک وحدت کامل سینمایی برسد، اساساً بازی با قواعد غیرمرسوم مرزبندی میان واقعیت و خیال و استفاده از ویژوال افکت، کند و تند کردن ریتم و نوستالژیکگرایی فیلمساز نکته قابل اهمیتی برای یک فیلم سینمایی محسوب نمیشود.
فیلمساز با ساخت اولین فیلم سینماییاش میخواهد تمرین سینما کند، تلاشش برای خلق پستمدرن جواب نداده بلکه فیلم را تبدیل به نماهای کارت پستالی کرده، مشخص است غنیزاده برای ساخت مسخرهباز ذوق فراوان داشته، اما همه چیز در حدِ همان ذوق باقی مانده، چگالی موقعیتهای کمدی در فیلم گسترده است ولی موضوع اصلی جدی گرفته نمیشود. فیلم شروع درستی دارد، نریشن به خوبی قصه و شخصیتها را توضیح میدهد، اما فیلمساز چرا میخواهد پُزِ دانستگی بدهد؟ چرا قصهگویی را ادامه نمیدهد؟ غنیزاده میتوانست با همان موقعیتسازیها فیلمش را جلو ببرد، ولی در بعضی از مقاطع فکر میکند باید بیشتر به پستمدرن نزدیک شود، اما خیالپردازی و خلق فضای غیرمرسوم ربطی به پستمدرن ندارد، فضا و شخصیتهای فیلم میتوانستند بیشتر به مخاطب نزدیک شوند، اما غنیزاده اجازه نمیدهد، او مسخرهباز را بر اساس شکل و قواعد نمایش ساخته، فیلمش تک لوکیشن است و جرئت نمیکند از لوکیشن بیرون برود و راه رفتنها نقطهای است.
اگر چه میتوانیم از ایجاد همین موقعیتهای کوتاه با موسیقی انتخاب شده لذت ببریم، اما این لذت بردن کاملاً در موقعیت آبزورد قرار گرفته و انتهایش به هیچ میرسد، سه شخصیت اصلی کارکرد لحظهای در فیلم دارند، دیالوگها و واکنشهای کمدی این سه شخصیت فیلم را جذاب کرده است، اما فیلمساز جلوی این جذابیت را میگیرد و وارد فاز دیگری میشود.
قطعاً پایانبندی فیلم نکته منفی آن است، به طوری که ۱۵ دقیقه انتهای فیلم بیمصرف است. ورود فیلمساز به دنیای ذهنی دانش از غلو میگذرد و فیلم میتوانست سه یا چهار پایان داشته باشد، بازی سه بازیگر اصلی همراه با طراحی صحنه و تدوین البته در بعضی از مقاطع نکته مثبت مسخرهباز است.
اگر غنیزاده قصد ادامه فیلمسازی را دارد باید از عِرقی که به نمایش و عناصر آن دارد کوتاه بیاید و بتواند وارد جهانِ فیلم و سینما شود، فیلم روی پرده نمایش داده میشود و اگر مخاطب قصد داشته باشد فیلمی با محتوا یا میزانسن نمایشی ببیند حتماً یا به دیدن تئاتر میرود یا تلهتئاتر تماشا میکند.