کد خبر: 976794
تاریخ انتشار: ۲۰ آبان ۱۳۹۸ - ۰۶:۱۸
روایت‌هایی از زندگی ۳ شهید که از خانواده‌ای متمول پا به جبهه‌ها گذاشتند
وقتی سیدرضا در سال ۱۳۶۳ به خانواده گفت قصد رفتن به جبهه را دارد، پدرش گفت تمام ثروتم را به نامت می‌کنم فقط به جبهه نرو، ولی او قبول نکرد و راهی منطقه شد. ثروت‌های دنیوی برای شهید امیری‌مهر ارزشی نداشت. او همچون دیگر شهدا با خدا معامله کرده بود
احمد محمدتبریزی
سرويس ايثار و مقاومت جوان آنلاين: عبارت شهیدی که از خانواده‌ای متمول و پولدار پا به جبهه گذاشت، برای عموم مردم خیلی آشنا نیست. معمولاً شهدا را از طبقات میانی و پایینی جامعه به یاد می‌آوریم، ولی تمام اقشار جامعه در دفاع مقدس نقش داشتند و شهدای زیادی از خانواده‌هایی متمول پا به جبهه گذاشتند. این شهدا به لحاظ مادی کم و کسری در زندگی‌شان نداشتند، اما تمام دارایی‌شان را در طبق اخلاص گذاشتند و جان و مال‌شان را تقدیم اسلام و انقلاب کردند.

همه چیز در زندگی برای رزمندگانی که از خانواده‌ای ثروتمند پا به جبهه می‌گذاشتند مهیا بود. گاهی خانواده این رزمندگان با رفتن فرزندشان به جبهه مخالفت می‌کردند و فکر می‌کردند با وعده‌های مادی می‌توانند آن‌ها را از رفتن منصرف کنند، اما در چشم و ذهن این رزمندگان پول و ثروت ارزش و جایگاهی نداشت و آن‌ها دلداده مسائل معنوی بودند. قرب الهی و جهاد در راه خدا برای این رزمندگان در اولویت قرار داشت و بسیاری از آن‌ها پول و ثروت‌شان را در راه کمک به نیازمندان و جبهه خرج می‌کردند.

شهید یونس نورآذر بچه تبریز بود. در خانواده‌ای ثروتمند و پولدار بزرگ شده و پدرش آرزو‌های زیادی برایش در سر داشت. پدر شهید یکی از بازار‌ی‌های تبریز بود و به دنبال اقناع فرزندش از طریق کار و پول بود. پدر شهید درباره اصرارهایش به شهید می‌گوید: «هر چه به یونس گفتم بمان تا برایت یک مغازه بزرگ کبابی در بازار بخرم تا آن‌قدر پول دربیاوری که ظهر‌ها نتوانی کشوی دَخلت را ببندی، نپذیرفت و گفت اگر به جبهه نروم، شرف و آبرویمان می‌رود. به یونس گفتم هر دختری را که بپسندی برایت به خواستگاری می‌روم، اما او گفت من فقط با دختری ازدواج می‌کنم که قبول کند من جبهه باشم.»

شهید نورآذر از اولین سال جنگ وارد جبهه شد و خودش را وقف جبهه کرده بود. از آنجایی که شهید نیاز مالی چندانی نداشت، حقوقش را به نیازمندان و کسانی که مشکل مالی داشتند، می‌بخشید. در جبهه مسئول تدارکات بود و با این حال، حاضر نبود برای خودش دو دست لباس بردارد. همیشه همان یک لباس را می‌شست و می‌پوشید.
شهید مجید صنعتی، بچه تهران و از فرزندان یکی از تجار بنام پارچه در دوران اوایل انقلاب بود که دست از تمامی ثروت‌های پدر کشید و عازم جبهه‌های جنگ شد. پدر شهید جهت رفاه و آسایش فرزندش ماشینی برای او خرید، تا به راحتی در شهر تردد کند، اما مجید حاضر نشد سوار ماشین شود، آن را فروخت و هزینه‌اش را خرج جبهه کرد.

شهید صنعتی، پسر خاله حاج‌حسین یکتا بود، ایشان در خاطره‌ای از پسرخاله‌اش می‌گوید: «وقتی در زمان جنگ در کانالی که آب سردی هم داشت در اطراف نهر خین آموزش می‌دیدیم به شهید مجید گفتم در این کانال بیشتر به تو خوش می‌گذرد یا در تهران؟ در جوابم گفت اینجا بیشتر خوش می‌گذراند و این نشان‌دهنده تحول عجیب در بین شهدا بود. البته شهید مجید در جمع خانوادگی ما و در میان همه شهدای خانواده‌مان از همه مظلوم‌تر و معصوم‌تر بود و شهدا، نان همین مظلومیت و معصومیت و بی‌توجهی به دنیا را خورده‌اند.»
شهید مجید صنعتی در بخشی از وصیتنامه‌اش می‌نویسد: «خدایا تو شاهد باش که من دست از تمامی مظاهر دنیا کشیدم». این شهید بزرگوار در عملیات کربلای ۴ به شهادت می‌رسد و پیکر پاکش در تاریخ ۳ خرداد ۱۳۸۰ تفحص می‌شود.

شهید سیدرضا امیری‌مهر نیز از خانواده‌ای پولدار در ۱۷ سالگی راهی جبهه شد. خانواده امیری‌مهر جزو معدود خانواده‌هایی بودند که ماشین شخصی داشتند. وقتی سیدرضا در سال ۱۳۶۳ به خانواده گفت قصد رفتن به جبهه را دارد، پدرش گفت تمام ثروتم را به نامت می‌کنم فقط به جبهه نرو، ولی او قبول نکرد و راهی منطقه شد. ثروت‌های دنیوی برای شهید امیری‌مهر ارزشی نداشت. او همچون دیگر شهدا با خدا معامله کرده بود و می‌دانست مسائل مادی برایش ماندگاری نخواهند داشت و باعث سعادتش نمی‌شوند. دو، سه ماه بیشتر از اعزام سیدرضا نگذشته بود که خبر شهادتش در محل پیچید. خبر شهادت او تأثیر زیادی روی هم‌سن و سالانش داشت، فضای دبیرستانی که در آن درس می‌خواند را تغییر داد و باعث شد بیشتر همکلاسی‌هایش راهی جبهه شوند.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار