کد خبر: 979132
تاریخ انتشار: ۰۶ آذر ۱۳۹۸ - ۰۲:۰۵
اشاراتی در باب زندگی و زمانه پدر بزرگوارم زنده یاد علامه محمدتقی جعفری
اذعان دارم که این قلم خود را قاصر از آن می‌بیند که بیش از این در باب مرتبت علمی و اخلاقی آن بزرگ به اطاله کلام بپردازد...
علیرضا جعفری
سرویس تاریخ جوان آنلاین: مایلم آنچه را که در این سطور مختصر می‌آید، نه به مثابه نکاتی که بر قلم فرزند علامه محمدتقی جعفری (قدس سره) جاری شده است، که بضاعت مزجات یکی از شاگردان و ارادتمندان او بدانید. من از بیم آنکه پیوستگی و تعلق عاطفی میان پدر و فرزند بر این گفتار سایه نیفکند و ذکر برخی حقایق حیات او حمل بر غلو و زیاده‌گویی نشود، تنها به ذکر شواهد و مصادیقی چند در باب سیره علمی- تربیتی ایشان بسنده می‌کنم، زیرا سخن پیرامون شخصیت آن عزیز راحل نه در این چند سطر می‌گنجد و نه از عهده، چون منی برمی‌آید که در باب مکانت رفیع او برای مردمی سخن بگویم که سالیان دراز محبت پاک و بی‌شائبه خویش را نثارش کردند؛ اما انگیزه استاد در روی آوردن به تحصیل علوم و معارف الهی خود داستانی بس شگفت دارد. بر حسب اظهارات ایشان در سالیان آغازین نوجوانی نسبت به فراگیری دروس دینی و معنوی نوعی شوق و گرایش باطنی احساس می‌کنند. در همان سال‌های اولیه دبستان شبی در خواب می‌بینند که دستی به ایشان کاسه شیری می‌دهد بدون اینکه صاحب دست را ببینند. سؤال می‌کنند این دست چه کسی بود؟ می‌گویند دست امیرالمؤمنین (ع) بود که شیر داد. در سال ۱۳۶۴ استاد طی مصاحبه‌ای با کیهان فرهنگی در باب علاقه وافر خویش به هستی‌شناسی و نیز علوم و معارف اسلامی چنین می‌گویند: «من در همان موقع احساس کردم مقداری از ذهنم به هستی‌شناسی علاقه شدیدتری نشان می‌دهد. علاوه بر آن به فقه و اصول و فلسفه هم علاقه شدیدی داشتم.» ناگفته نماند که استاد در این دوران حدوداً ۱۰ یا ۱۱ سال داشتند. ایشان پس از سپری کردن دوران تحصیل در تبریز در راستای استمرار تحصیلات حوزوی به تهران عزیمت می‌کنند. از جمله اساتید ایشان در تهران عالم نام‌آور مرحوم میرزا مهدی آشتیانی بود. میرزا که در جبین این شاگرد خویش آینده‌ای متعالی را مشاهده می‌کرد مایل بود ایشان برای همیشه در کلاس‌های او شرکت کنند. از این‌رو به استاد پیشنهاد می‌کند که: «شما به نجف نروید و در دروس ما شرکت کنید.»، اما ضمیر عطش‌ناک او به شوق درک حوزه‌های وسیع‌تر علمی مجال ماندن در تهران را از او می‌ستاند و او را به انگیزه خوشه‌چینی بیشتر از خرمن معرفت عالمان بزرگ راهی قم می‌سازد. در آن شهر برای نخستین بار با امام خمینی آشنا می‌شود. استاد تا واپسین روز‌های حیات با بهجت و شیرینی خاصی از دیدار‌های نخستین خویش با آن حضرت یاد می‌کرد و می‌فرمود: «دروس ایشان از نظر عرفانی خیلی اوج داشت و در طلاب و حاضران در جلسه نوعی انقلاب روحی ایجاد می‌کرد. سیمای امام نشان می‌داد از مواهبی برخوردارند که دیگران از آن بی‌بهره‌اند.» پس از لختی درنگ در قم تشرف به حریم علوی را برمی‌گزیند و در راستای تکمیل دروس در سال ۱۳۶۳ﻫ. ق عازم نجف می‌شود. دوران نجف را می‌توان از دوران طلایی و شاخص حیات ایشان به شمار آورد به‌گونه‌ای که تا پایان عمر شیرینی آن را در ذائقه خویش احساس می‌کرد و از گذر آن با حسرت خاصی سخن می‌راند. در نجف با تلاش و مجاهدات سخت و طاقت‌فرسا شخصیت علمی، فلسفی و فقهی ایشان شکل می‌گیرد. او در این برهه با انواع عسرت‌ها دست و پنجه نرم می‌کند. به تصریح خودشان در اغلب اوقات شب‌ها را با مطالعه به صبح می‌رساند و در روز نیز تنها دو ساعت می‌خوابد و علاوه بر آن مضایق سخت و شکننده مالی در این مدت به دفعات بر او رخ می‌نماید. حاصل این تکاپوی حیرت‌انگیز علاوه بر طی مراحل دروس حوزوی و نیل به مدارج عالیه آن مطالعه ۲۵۰۰ جلد کتاب بود که به نگارش کتاب بزرگ و حجیم ارتباط انسان و جهان در سن ۳۱ سالگی منتهی می‌شود. با اتمام دوران تحصیلی در نجف به تدریس عالی‌ترین سطح درسی حوزه، یعنی درس خارج روی می‌آورد. ایشان بار‌ها بر این نکته اذعان داشتند که در نجف برخلاف ایران به فقه و اصول مشهور بودند. از جمله شاخص‌ترین شاگردان استاد در نجف شهید آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر و نیز بزرگوار سیدمجتبی نواب صفوی هستند. جلوه‌ای از خضوع و ارادت شهید صدر نسبت به ایشان را در نامه‌ای که سال‌ها بعد از نجف اشرف برای ایشان ارسال کرد، می‌توان دید. ایشان در نجف به تعلیم فلسفه نیز پرداختند. شیوه تدریس ایشان موجب شد به رغم بدبینی حاکم نسبت به فلسفه در حوزه نجف تدریس ایشان با استقبال مواجه شود. چنانکه استاد می‌گویند: «زمانی مرحوم حاج میرزا جواد آقا تهرانی (علی‌رغم نگرش مخالف به فلسفه مصطلح) به من گفتند من در فلسفه روش شما را قبول دارم، زیرا از یونانی‌ها تقلید نمی‌کنید.»

شایان ذکر است که آن همه پویایی و نشاط استاد در تعلیم علوم در شرایطی صورت می‌پذیرفت که همچنان سختی معیشت ایشان را در تنگنا قرار داده بود، اما نیک روشن است که مردان بزرگ را از این مشقات باکی نیست و بر سلوک ایشان در طریق تعالی تأثیری ندارد. استاد جعفری نخستین اجازه اجتهاد خویش را در سن ۲۴ سالگی از مرحوم آیت‌الله شیخ محمدکاظم شیرازی و دومین آن را در ۲۸ سالگی از مرحوم آیت‌الله میلانی (قدس سرهما) دریافت می‌کند. در باب مرتبت رفیع علمی ایشان ناگفته‌ها و خاطرات بی‌شماری وجود دارد که مجال اندک این نوشتار مانع از ذکر آنهاست، اما امید می‌برم که این نکات و خاطرات که تحت عنوان سیره علامه جعفری در حال جمع‌آوری و تدوین است، در آینده‌ای نه چندان دور در دسترس عموم علاقه‌مندان قرار می‌گیرد.

اذعان دارم که این قلم خود را قاصر از آن می‌بیند که بیش از این در باب مرتبت علمی و اخلاقی آن بزرگ به اطاله کلام بپردازد. چه می‌توان گفت درباره مردی که به شوق آموختن آن‌گونه با سختی‌ها قرین شد و بار‌ها از فرط گرسنگی‌های طولانی در مشهد، قم و نجف به بستری بیماری افتاد؟ با کدام بیان به تصویر سیره تربیتی بزرگی بپردازیم که با وجود احراز عنوان فیلسوف شرق در طول سالیان دراز هماره خویش را طلبه‌ای ساده معرفی می‌کند: «یک لحظه بنده احساس نکردم که چیزی اضافه دارم و خدای بزرگ را شاهد می‌گیرم همین الان که در حضورتان هستم گمان نمی‌کنم توجهم بر خودم بیشتر از آن بود که تازه در کلاس پنجم ابتدایی اشعار سپهری دامغانی را دیکته می‌نوشتیم. الان هیچ چیز اضافی در خودم احساس نمی‌کنم.»

و به‌راستی که چه می‌توان گفت درباره شخصیتی که پس از سال‌ها تلاش و تکاپوی سازنده علمی در واپسین سال حیات خویش هتاکی گستاخان را با سکوت پاسخ گفت؟ این چه موج یا جریانی است که در برخی از نوادر سر می‌کشد و از شخصیت ایشان به قول پروفسور ولفاریس (رئیس دانشکده الهیات آتن): «هرمسی می‌سازد که در خیابان‌های تاریخ معرفت بشری نصب شده است؟!»
روحش شاد و یادش گرامی باد.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار