کد خبر: 984898
تاریخ انتشار: ۱۶ دی ۱۳۹۸ - ۰۵:۰۹
رضاخان، مجالس چهارم و پنجم و حرکت تدریجی به سوی قبضه قدرت
پس از استعفای مشیرالدوله، دیگر کسی توان مقاومت در برابر رضاخان را نداشت و سرانجام احمدشاه زیر فشار‌های همه‌جانبه، به ناچار حکم نخست‌وزیری او را امضا کرد. پس از مشورت‌های پنهان و آشکار با سفارتخانه‌های انگلیس و روسیه و رجال سیاسی، بالاخره احمدشاه و رضاخان وارد یک معامله شدند. احمدشاه می‌خواست به اروپا برود و رضاخان قول داد موجبات سفر او را مهیا و او را تا مرز بدرقه کند و احمدشاه هم در برابر این خدمت، حکم رئیس‌الوزرایی او را امضا کند
احمدرضا صدری
 سرویس تاریخ جوان آنلاین:‌ بی‌تردید بازخوانی کارنامه مجلس چهارم در فرآیند تاریخی صعودِ مرحله به مرحله رضاخان، از اهمیتی بسزا برخوردار است. مقالی که پیش روی دارید سعی دارد که نحوه مواجهه این مجلس با «قزاق سوادکوهی» را مورد بازخوانی قرار دهد. امید آنکه تاریخ‌پژوهان و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

بازگشت احمدشاه قاجار از سفر به فرنگ و احتیاط رضاخان در مواجهه با او
این نکته بی‌نیاز از اثبات است که مجلس چهارم شورای ملی، یکی از کانون‌هایی بود که در برابر زیاده‌خواهی‌های رضاخان مقاومت کرد. مقارن با عمر این مجلس، احمدشاه قاجار پس از چندی از سفر اروپا برگشت. رضاخان سعی کرد در مسیر شهر‌های بوشهر، شیراز، اصفهان و تهران شاه را همراهی کند و به‌شدت تحت تأثیر نفوذ او قرار گرفت و در نتیجه سعی کرد برنامه‌های جاه‌طلبانه خود را در چارچوب قانون دنبال کند. به همین دلیل به طیف‌های مختلف نمایندگان مجلس، مخصوصاً سوسیالیست‌ها نزدیک شد و سعی کرد با انجام سان و رژه و مانور‌های نظامی در حضور شاه، مدیریت خود در وزارت جنگ را به رخ او بکشد. سوسیالیست‌های طرفدار رضاخان در مجلس که در ایجاد تشنج در محافل سیاسی و در فتنه‌انگیزی ید طولایی داشتند، پنهانی با رضاخان عهد بستند که دامنه انتقادات علیه قوام گسترش بدهند. همزمان رضاخان به کارشکنی‌های خود در امور کابینه افزود تا جایی که قوام، خسته از تلاش‌های بی‌حاصل سیاسی در ۵ بهمن ۱۳۰۱ استعفا داد. با کناره‌گیری قوام به عنوان مقتدرترین شخصیت سیاسی باقی‌مانده از دوره مشروطه، مجلس در ۸ بهمن ۱۳۰۱ به نخست‌وزیری مستوفی‌الممالک ابراز تمایل کرد.

قزاق، فعالیت فشرده پنهان به‌رغم بی‌طرفی ظاهری
دولت مستوفی درواقع نتیجه تلاش حزب سوسیالیست برای فراهم آوردن زمینه‌های ریاست وزرایی رضاخان و مداخله در روند انتخابات مجلس پنجم بود و لذا از همان ابتدا با مخالفت گسترده نمایندگان اقلیت مجلس به رهبری شهید مدرس روبه‌رو شد. تعلل‌های فراوان و عدم اقتدار در برگزاری انتخابات‌ها فضایی را پدید آورده بود که رضاخان و عوامل نظامی او به‌راحتی مسیر انتخابات‌ها را در جهت دلخواه خود هدایت می‌کردند. مخالفت علیه دولت در مطبوعات و محافل سیاسی و مجلس بالا گرفت، اما مستوفی‌الممالک همچنان مقاومت می‌کرد تا سرانجام با استیضاح مدرس و اقلیت مجلس ناچار به کناره‌گیری شد. رضاخان در تمام این جریانات تظاهر به بی‌طرفی می‌کرد. او چشم امیدش را به انتخابات مجلس آینده دوخته بود و جابه‌جایی کابینه‌ها تأثیر چندانی در موقعیت مستحکم سیاسی او نداشت، زیرا جایگاه او در وزارت جنگ کاملاً نشان می‌داد که حتی مقتدرترین رئیس‌الوزرا هم قادر نیست او را مهار کند و سقوط پی‌درپی کابینه‌ها فقط او را به هدف نزدیک‌تر می‌کرد.

پس از استعفای مستوفی‌الممالک، احمدشاه با توجه به تمایل اکثر نمایندگان مجلس در تاریخ ۲۴ خرداد ۱۳۰۲ حکم ریاست وزرایی مشیرالدوله را صادر کرد. انتخاب سریع مشیرالدوله اندکی از نگرانی آزادی‌خواهان که انتخابات آینده مجلس را از دست رفته می‌دیدند، کاست و آنان را امیدوار کرد که عدم وابستگی رئیس‌الوزرا به جناح و گروه سیاسی خاص و نیز کاهش مداخلات قدرت‌های خارجی از سوی دیگر و حمایت گسترده مجلس از او، سلامت و آزادی انتخابات را تضمین خواهد کرد، اما در عمل، نتیجه معکوس بود.

قزاق و کابینه مشیرالدوله
رضاخان فشار‌های خود را بر کابینه مشیرالدوله تشدید کرد و به جای حضور در کابینه، به جای خود امیر اقتدار محمودخان انصاری را به جلسات هیئت دولت فرستاد و به او دستور داد که با مشیرالدوله با خشونت رفتار کند و به او بفهماند که باید به نفع رضاخان کناره‌گیری کند. کابینه مشیرالدوله درواقع یک محلل به حساب می‌آمد و آخرین تلاش برای جلوگیری از ریاست وزرایی رضاخان بود. احمدشاه که متوجه برنامه‌های خطرناک رضاخان شده بود، سعی کرد ولیعهد را به تبریز بفرستد و در آنجا کانون قدرتمندی را علیه او ایجاد کند و ولیعهد در صورت لزوم با کمک رؤسای عشایر عرب و عناصر ناراضی از کار‌های ارتش در آن نواحی، علیه رضاخان شورش کنند. مقدمات سفر ولیعهد به تبریز فراهم شد و قرار بود که او در ۲۵ تیر ۱۳۰۲ حرکت کند، اما رضاخان که از مقصود اصلی احمدشاه مطلع شده بود، این حرکت را عقیم گذاشت و ثابت کرد که برای نیل به مقصود و پیشبرد برنامه‌های خود از هیچ کسی ابایی ندارد.

با تعقیب و دستگیری قوام‌السلطنه، نخست‌وزیر قدرتمند قبلی، ضربه نهایی بر پیکر کابینه مشیرالدوله وارد شد. قوام به جرم ایجاد یک کمیته مخفی و سرّی برای ترور رضاخان دستگیر شد. دستگیری او نه تنها در سقوط مشیرالدوله و ارتقای رضاخان به نخست‌وزیری تأثیر داشت، بلکه سرنوشت مجلس پنجم را نیز به‌کلی تغییر داد و سبب گردید که احمدشاه برای همیشه به اروپا برود و نظام سیاسی ایران دچار تغییر و تحول تعیین‌کننده‌ای بشود.

معامله ناگزیر احمدشاه با قزاق
پس از استعفای مشیرالدوله و خاتمه دوره فعالیت مجلس چهارم، احمدشاه برای تشکیل کابینه جدید با شخصیت‌های سیاسی متعددی مذاکره کرد، اما هیچ‌یک از آن‌ها این منصب را نپذیرفتند. دیگر کسی توان مقاومت در برابر سردار سپه را نداشت و سرانجام احمدشاه زیر فشار‌های همه‌جانبه، به ناچار حکم نخست‌وزیری او را امضا کرد. پس از مشورت‌های پنهان و آشکار با سفارتخانه‌های انگلیس و روسیه و رجال سیاسی، بالاخره احمدشاه و رضاخان وارد یک معامله شدند. احمدشاه می‌خواست به اروپا برود و رضاخان قول داد موجبات سفر او را مهیا و او را تا مرز بدرقه کند و احمدشاه هم در برابر این خدمت، حکم رئیس‌الوزرایی او را امضا کند. احمدشاه که دیگر عملاً قدرتی نداشت و سررشته امور به کلی از دستش در رفته بود، در ۴ آبان ۱۳۰۲ حکم ریاست وزرایی رضاخان را امضا و قصد خود برای عزیمت همیشگی به اروپا را اعلام کرد و پس از دیدار با وزرای مختار دولت‌های خارجی مقیم تهران و علما به سفری بی‌بازگشت تن داد. با شروع ریاست وزرایی رضاخان، مجلس دوران فترتی را آغاز کرد. رضاخان طی بیانیه‌ای رسمی، برنامه‌های خود در عرصه سیاست داخلی و خارجی را اعلام و تأکید کرد که در جهت حفظ حقوق آحاد کشور و اجرای قانون تصمیم گرفته است اصلاحاتی را که در حوزه‌های امنیت و در ارتش انجام داده است به حوزه‌های اقتصادی و معیشتی مردم تسرّی بدهد.

نقش کم‌بدیل مجلس در صعود تدریجی قزاق
صعود رضاخان به سلطنت، محصول حمایت‌های گسترده خارجی، توانایی‌ها و استعداد‌های فردی و فعالیت‌های سیاسی و فکری جناح‌های هوادار او در مجلس، مطبوعات، ارتش و دیگر نهاد‌ها بود. هرچند ارتش مهم‌ترین منبع قدرت داخلی رضاخان بود، او بی‌تردید بدون پشتیبانی گسترده محافل داخلی قادر نبود در چارچوب قوانین و نهاد‌های مستقر راهکاری برای صعود سیاسی خود پیدا کند. در این فرآیند، مجلس بی‌تردید نقش منحصربه‌فردی را ایفا کرد. احزاب و تشکل‌های سیاسی در درون و بیرون از مجلس، بر سرنوشت رضاخان به عنوان اصلی‌ترین بازیگر صحنه سیاسی ایران تأثیر تعیین‌کننده داشتند و رضاخان با تنظیم روابط خود با جناح‌های سیاسی و تأثیرگذاری بر عملکرد آنها، پله‌های ترقی را یکی پس از دیگری بالا رفت. اگر این جناح‌های سیاسی که همواره در برابر او منفعل بودند، از رضاخان حمایت نمی‌کردند، او نهایتاً می‌توانست با کمک نظامیان تحت امر و وفادار خود کودتا کند و با شیوه‌ای قهرآمیز قدرت را در دست بگیرد، اما یک حکومت کودتایی از ثبات و اقتدار چندانی برخوردار نبود، کما اینکه پیش از او محمدعلی شاه هم نتوانسته بود از این طریق به مقصود برسد. رضاخان این توانایی را داشت که تهران را تصرف کند، اما قطعاً قادر به تصرف و اشغال همه کشور نبود. او می‌توانست با امکاناتی که در اختیار داشت، اکثریت نمایندگان مجلس را با خود همراه کند، اما اگر نیرو‌های فعال و سیاسی مهمی که صاحب وجاهت ملی و جایگاه شایسته قانونی بودند از او حمایت نمی‌کردند، قادر نبود جاده ناهموار پر از موانع قانونی و سیاسی را به‌راحتی طی کند.

داد و ستد فراکسیون‌های مجالس چهارم و پنجم مجلس با قزاق
در این فرآیند سیاسی، جناح‌های سیاسی درون مجلس متشکل از حزب محافظه‌کار اصلاح‌طلبان، حزب تندرو سوسیالیست، حزب اصلاح‌طلبان تجدد و انقلابیون فرقه کمونیست نقش بی‌بدیل و برجسته‌ای داشتند. به تعبیری، رضاخان فقط با قلدری و به مدد نیروی نظامی و ترور به قدرت نرسید، بلکه با ائتلاف با گروه‌های سیاسی داخل و بیرون مجلس چهارم و پنجم به سلطنت رسید. جریان اصلاح‌طلب مجلس درواقع ترکیبی از همان نمایندگان دوره وثوق‌الدوله تا کودتای ۱۲۹۹ بود. این گروه در ابتدای امر منسجم و متحد بود، ولی بعد از تصویب اعتبارنامه‌ها پراکنده شد و از درون آن کمیسیونی مرکب از افرادی، چون نصرت‌الدوله فیروز، تیمور تاش، آشتیانی و نصیرالسلطنه اسفندیاری بیرون آمد و درواقع هسته اولیه جمعیت اصلاح‌طلبان را شکل داد که درواقع میراث‌داران حزب اعتدالیون در مجالس دوم و سوم بودند و با مشی‌ای محافظه‌کارانه و سنتی، قائل به تغییرات تدریجی و اصلاحات آرام متناسب با فرهنگ ملی و دینی ملت ایران بودند. قدرت‌یابی و ارتقای سیاسی رضاخان از رهگذر ائتلاف با همین حزب در مجلس چهارم شروع شد. این جریان برخلاف نیرو‌های سیاسی رقیب، هیچ‌وقت ویژگی‌های یک حزب سیاسی را پیدا نکرد، زیرا صرف‌نظر از فقدان مرامنامه و اساسنامه، اعضای آن هم هیچ وقت ترکیب ثابتی نداشتند و به تناسب تغییرات سریع اوضاع سیاسی زمانه به‌سرعت تغییر می‌کردند و همین مسئله باعث آسیب‌پذیری اصلاح‌طلبان می‌شد. این دوره از نظر سیاسی دورانی بسیار ملتهب و درواقع دوره گذار از یک نظم کهن به نظمی جدید بود. نظمی که در یک سوی آن اقتدارگرایان و هواداران دولت مطلقه و متمرکز و در سوی دیگر سنت‌گرایان مدافع نظم مستقر قرار داشتند. اصلاح‌طلبان در فضای پرآشوب و متشتت پس از جنگ جهانی اول و آشفتگی فکری و سیاسی ناشی از یک دوره طولانی فترت و درهم‌ریختگی خط و مرز‌های سیاسی و ظهور فراکسیون‌های متعدد، قادر نبودند هدایت مجلس و جریانات سیاسی را در دست بگیرند و از مشروطیت دفاع کنند و همین ضعف، بیش از پیش زمینه قدرت‌نمایی دولت رضاخان را فراهم آورد و به او امکان استفاده از فرصت‌هایی فراتر از جایگاه قانونی‌اش را داد. رضاخان که درواقع محصول منازعات بی‌نتیجه و بی‌ثمر سیاسی بود، توانست قدرت خود را بر فراز تمام نهاد‌ها و نخبگان سیاسی طرفدار خود تثبیت کند.

تصورات و توهمات «حزب سوسیالیست» درباره قزاق
حزب سوسیالیست به رهبری محمدصادق طباطبایی و سلیمان میرزا اسکندری که از ترکیب جریان‌های تندرو (دموکرات) و محافظه‌کار (اعتدالی) دوره مشروطه به وجود آمده بود، ظاهراً از فراگیر شدن کشمکش‌های حزبی و تفرقه‌های سیاسی و منازعات تمام‌نشدنی اصحاب جراید به تنگ آمده بود و دنبال مرد قدرتمندی می‌گشت تا بتواند ثبات و اقتدار را به عرصه فرهنگ، صنعت و تجارت برگرداند و در آن دوره پرآشوب این مرد قدرتمند کسی جز رضاخان نبود. سوسیالیست‌ها در روابط خارجی مایل به نزدیکی به شوروی بودند و در عرصه داخلی با تدوین مرامنامه حزبی در هیئت اقلیت مجلس چهارم فعالیت می‌کردند. حمله این گروه به نیرو‌های سنتی و مذهبی و طبقات اعیان و اشراف، بار دیگر بازار بحث‌های سیاسی را داغ کرد و گاهی تا مرز اغتشاش و آشوب کشید. این جریان با جریانات مارکسیستی چپ و سوسیالیست‌های واقعی تفاوت‌های آشکاری داشت که در همان دوران هم توسط منتقدان نه چندان جدی آن‌ها مطرح می‌شد. بدیهی است در جامعه‌ای که هنوز در دوران فئودالیته به سر می‌برد و هیچ کارخانه و نیروی کارگر مهمی نداشت، طرح اندیشه سوسیالیستی جایی نداشت. خود گردانندگان حزب سوسیالیست هم این واقعیت را خیلی خوب می‌دانستند و به همین دلیل هم برای بعضی از اعضای خود از اصطلاح پرکنایه سوسیالیست ملاک استفاده می‌کردند. حزب سوسیالیت نهایتاً با بازماندگان فرقه کمونیست گیلان که پس از متلاشی شدن جمهوری شورایی در شهر‌های مختلف، ازجمله تهران پراکنده شده بودند، متحد شد و تقویت دولت مرکزی و نهاد‌های آن را وجهه همت خود قرار داد. انجمن پارلمانی حزب سوسیالیست تلاش کرد به صورت یک جریان ملی و فراگیر عمل کند و غیر از تهران در شهر‌های دیگری، چون تبریز، رشت، قزوین، کرمان، بندر انزلی، مشهد و کرمانشاه هم شعب و دفاتر حزبی دایر کرد و به تأسیس انجمن‌های سیاسی، انتشار مجلات ادبی و برگزاری کلاس‌های تئاتر، سوادآموزی و سازمان‌های زنان پرداخت. این حزب پس از قدرت گرفتن رضاخان و اقدامات او در بازسازی ارتش و ایجاد امنیت ملی، جزو جدی‌ترین حامیان او بود و همواره به دفاع نظری و عملی از وی می‌پرداخت و حتی بین آن‌ها و رضاخان پیمان‌های محرمانه‌ای هم منعقد شده بود. از این زمان به بعد بود که سوسیالیست‌ها با هدف تسلط کامل رضاخان بر قوه مجریه، تلاش در ایجاد تزلزل و براندازی کابینه‌ها را در دستور کار خود قرار دادند و به اقدامات گسترده‌ای ازجمله سرنگونی دولت قوام‌السلطنه، یعنی مقتدرترین و کارآمدترین رجل سیاسی سال‌های پس از کودتا دست زدند. قوام‌السلطنه توانسته بود با حمایت قاطعانه اصلاح‌طلبان، در راه استقرار دیکتاتوری رضاخان و تسلط او بر نظام سیاسی کشور موانع جدی ایجاد کند و حزب سوسیالیست که خطر قوام را در دست نیافتن رضاخان به قدرت مطلقه به‌درستی درک کرده بود، با کارشکنی‌های مستمر، بدنام کردن قوام و هتاکی به او، راه انداختن راهپیمایی‌های خیابانی و اعتصابات پی‌درپی و برانگیختن دشمنی محافل روسی و انگلیسی، موجب سقوط قوام‌السلطنه و صعود رضاخان به کرسی صدارت شد و در ازای این خدمات، اعضای آن در کابینه رضاخان به وزارت و سفارت رسیدند، ازجمله محمد صادق طباطبایی سفیر ایران در ترکیه، عزالممالک اردلان وزیر فواید عامه و سلیمان میرزا وزیر معارف شدند. حزب سوسیالیست با طرح اندیشه جمهوری‌خواهی و با استفاده از کرسی‌های پارلمانی، مطبوعات و محافل سیاسی و فکری، رضاخان را به عنوان یک قهرمان ملی و سخنگوی منافع و خواست‌های اجتماعی- سیاسی تجددگرایان معرفی کرد. این اقدامات و فعالیت‌ها تا خلع احمدشاه از سلطنت و رسیدن رضاخان به این جایگاه ادامه پیدا کرد. سران حزب سوسیالیست، به‌خصوص سلیمان میرزا و محمدصادق طباطبایی روحیات جاه‌طلبانه و مستبدانه رضاخان را خیلی خوب می‌شناختند و می‌دانستند که در پس شعار‌های تجددگرایانه او، چه اهدافی نهفته است و با همه توش و توان و آگاهی خود به رضاخان در راه تحقق مقاصدش کمک می‌کردند.

قزاق و مدافعانی جدید در قامت «حزب دموکرات»
غیر از احزاب و جریانات پیشین، در مجلس پنجم حزب جدیدی به نام دموکرات مستقل که بعد‌ها به حزب تجدد تغییرنام داد، به وجود آمد. اعضای این حزب و جریان سیاسی مدافع آن، از محافل نزدیک به رضاخان و مشخصاً مشاوران فکری و سیاسی او تشکیل می‌شدند. هدف این حزب ایجاد تکیه‌گاهی در بین زمین‌داران و بازرگانان و تشکیل حزبی، چون حزب جمهوری‌خواه ترکیه بود. این حزب تلاش کرد با کمک نیرو‌های نظامی و انتظامی به شکل گسترده‌ای در انتخابات مجلس پنجم دخالت کند و نهایتاً توانست اکثریت مجلس را به خود اختصاص دهد که این امر موجبات حساسیت‌ها و نگرانی‌های سوسیالیست‌ها و اصلاح‌طلبان باقی‌مانده از مجلس چهارم را فراهم کرد. نمایندگان مستقل جناح اقلیت در هنگام بررسی اعتبارنامه‌های نمایندگان حزب تجدد تا جایی که در توان داشتند با آنان به مخالفت برخاستند و تقلب وسیع در انتخابات و دخالت دولت را برملا کردند. در برابر آنها، حزب تجدد پس از رسیدن به حد نصاب نمایندگان مجلس، بلافاصله تلاش کرد تا طرح جمهوری‌خواهی را که در محافل و رسانه‌های دولتی وابسته به دولت، به‌شدت درباره آن تبلیغ می‌شد، به مجلس ارائه و رضاخان را به عنوان رئیس‌جمهور معرفی کند. هسته اولیه این جریان متشکل از اصلاح‌طلبان جوان، تجددگرایان تحصیلکرده غرب و آشنا به علوم جدید بود که قبلاً در زمره حامیان دموکرات‌ها بودند، اما اینک با تغییر فضای سیاسی از نام تجدد به جای دموکرات استفاده می‌کردند.

حزب تجدد و خبط تاریخی «سیلی به مدرس»
حزب تجدد با تمام توان و امکانات خود تلاش کرد رضاخان را به رأس حاکمیت سیاسی ایران برساند و زمینه‌های ریاست جمهوری او را فراهم کند، اما سیلی بهرامی، از سرکردگان این حزب به گوش مدرس، غائله ریاست جمهوری را به شکست کشاند و باعث پیدایش انشعابات پی‌درپی در این حزب و تبدیل آن به فراکسیون‌های کوچک‌تری، چون قیام، ملیون، تکامل، تجدد و آزادی‌خواه شد. با وجود پیدایش شکاف در حزب تجدد، رضاخان همچنان به عنوان رئیس دولت و فرمانده ارتش، قدرت و ثروت را در کنترل مطلق خود داشت و اکثریت محافل سیاسی، مطبوعات و نمایندگان مجلس پنجم از او حمایت می‌کردند و از دست مخالفان او کاری برنمی‌آمد، به‌خصوص که شوروی و انگلستان هم در تحکیم و تثبیت پایه‌های قدرت رضاخانی نقش بسیار مؤثری داشتند. در این میان مطبوعاتی، چون ایرانشهر، کاوه، نامه فرنگستان، آینده و مرد آزاد، با طرح «استبداد منوّر» برای پایان دادن به نابسامانی‌های اقتصادی اجتماعی و بحران سیاسی فراگیر در کشور دفاع می‌کردند و خواهان نظمی نوین بودند.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار