سرویس ایران جوان آنلاین: دکتر فاطمهسادات سلیمانی فارغالتحصیل مقطع پزشکی عمومی در سال ۹۴ است و حالا با چهار سال سابقه حضور در گروههای جهادی و عزیمت به مناطق محروم و نیازمند، یکی از فعالترین پزشکان جهادگر است که به قول خودش، هر سختی و مشقتی را به جان میخرد تا بتواند به نیازمندان و محرومان کمک کند. شاید تمام گفتوگوی خانم دکتر سلیمانی را بتوان در این جملهاش خلاصه کرد که «وقتی دستی را به یاری میگیری، دست دیگرت در دستان خداست.»
خانم دکتر سلیمانی! ابتدا از خودتان بگوئید و اینکه چطور با گروههای جهادی آشنا شدید.
متولد سال ۶۸ در شهرستان بروجن استان چهارمحال و بختیاری هستم. در نوجوانی به تهران آمدیم و با قبولی در کنکور سراسری سال ۸۷ در رشته پزشکی وارد دانشگاه و در سال۹۴ هم در مقطع پزشکی عمومی فارغالتحصیل شدم. خیلی دوست داشتم به مناطق محروم کشور بروم تا بتوانم نیازمندان را درمان کنم. به همین خاطر و با کمک دوستانم با چند گروه جهادی آشنا شدم، اما قبل از آن و در اولین قدم به استان سیستان و بلوچستان رفتم و در منطقه ایرانشهر و فنوج شش ماه داوطلبانه کار کردم. خیلی شرایط متفاوتی بود و بر روی زندگی من تأثیر گذاشت و سبک زندگیام را عوض کرد. آنجا بود که مفهوم محرومیت را حس کردم.
بعد از بازگشت به تهران تصمیم گرفتم با دوستانم در گروههای جهادی به اردو بروم و هر کاری که میتوانم برای نیازمندان انجام دهم. به همین خاطر در چند سفر جهادی حضور یافتم و با جهادگران زیادی آشنا شدم. البته به لبنان و عراق و چند کشور دیگر هم رفتیم و کارهای خیریه و ویزیت مریضهای مناطق محروم آنجا را انجام میدادیم، اما من حس کردم نیازمندان و ساکنان مناطق کمبرخوردار ایران بیش از آنها به کمک من احتیاج دارند و تصمیم گرفتم هدفم روستاهای دورافتاده استانهای مختلف کشور خودم باشد.
گروههای جهادی را چطور انتخاب میکردید؟
چون خودم دوست داشتم به مناطق محروم بروم، در یکی از سفرها با چند خانم دکتر دیگر آشنا شدم که جزو گروه جهادی حضرت زینب کبری (س) بودند. بعد از آن در اردوی لرستان با آنها همراهی کرده و جزو این گروه شدم. گروه را دوست داشتم، چون اعضای گروه دغدغه داشتند که حتماً همه افراد در روستاهای کوچک و مرزی را ببینند و مریضها را خودشان پیدا کنند و این رفتارشان در مناطق محروم خیلی چشمگیر بود و برای من دلنشین.
با اینکه شما سفر خارجی هم میروید، اما حضور در اردوهای جهادی را بیش از کارهای دیگر دوست دارید. در این مورد توضیح دهید.
من سفرهای خارجی را هم به خاطر کمک به نیازمندان دیگر کشورهای همسایه میروم، اما در اردوهای جهادی مختلف داخلی در حوزه سلامت حضور دارم و تصمیم دارم با کمک به آنها کیفیت این اردوها را بالا ببرم. خدا را شکر میکنم که نوع و نحوه خدمات اردوها روز به روز بهتر میشود و جذابیتش این است که میرویم به دورترین مناطق استانها و به گفته بچههای گروه، ناف ما را در دورترین نقاط انداختهاند و باید به داد ساکنان این مناطق برسیم.
فکر میکنید گروههای جهادی چه مشکلاتی در پیش دارند و برای پربارتر شدن عملکرد آنها چه کار باید بکنند؟
به نظر من اولین موردی که کمی بچهها را اذیت میکند هزینههای حملونقل و رفت و آمد در گروههای جهادی است، چون این هزینهها بر عهده خود بچههاست. مسئولان میتوانند در این باره پای کار بیایند و دست جهادگران را بگیرند. موضوع دیگر مدت ماندگاری در مناطق محروم و نحوه اقامت است. یعنی یک بار که قرار بود با هواپیما برویم به یکی از استانها و از فرودگاه به روستاهای اطراف برویم، به خاطر تأخیر چند ساعته هواپیما و دور بودن روستاها از فرودگاه کلاً نصف روز در آنجا بودیم. چون برنامهریزی طوری بود که باید برمیگشتیم. با این هزینه رفت و برگشت فکر میکنم میشد چند روز ماند که مسئولان گفتند جایی برای اسکان ما ندارند. میخواهم بگویم کاش مسئولان هم فقط ۱۰ درصد دغدغه و احساس وظیفه جهادگران را داشتند. وقتی برخی کارهای آنها را میبینیم دلسرد میشویم و این وسط فقط عشق و علاقه و همنوعدوستی است که گروهها را حفظ و برنامه جهادگران را متداوم کرده است. مثلاً دیشموک آخرین نقطه یاسوج است. از یزد باید به شیراز میرفتیم و بعد هم به سمت یاسوج. گفته بودند ۲۴ ساعت راه در پیش داریم. از شیراز با ماشین خطی و شخصی راه افتادیم و گم شدیم. من فقط نمیدانم چرا مسئولی که میداند گروههای جهادی برای کمک به ساکنان حوزه استحفاظیاش به آن منطقه میرود هیچ کاری نمیکند. بیشتر مناطقی که گروههای جهادی میروند اصلاً زیر پوشش اینترنت نیستند. ما به جاهایی میرویم که حتی JPS پاسخگو نیست و واقعاً آنجا آنتن و تلفن نیست. بارها شده که نه آنتن داشتیم که به هم زنگ بزنیم، ببینیم کجا باید بیاییم و نه چیزی که راهنمای مسیرمان باشد. مثلاً دوراهی جاده در نصف شب بوده، هیچ نوری هم نبوده، فردا صبح دیدیم تا چند قدمی دره و لب پرتگاه رفتهایم. شرایط رفتوآمد بچهها واقعاً سخت است.
با این همه مشکلات چرا دوباره پا در این راه میگذارید؟
من خیلی دوست دارم به این مناطق بروم، چون فقط کمک به همنوعانم را میبینم. این همه سختی در برابر لبخند یک پدر، یک مادر و یا کودکی که چند ماه است مریض است و کسی به دادش نرسیده هیچ است. من متوجه شدهام خدمت به نیازمندان بالاترین کاری است که میشود در این دنیا انجام داد و هیچ پاداشی هم بالاتر از آن نیست.
اگر قرار باشد یک تعریف از گروههای جهادی و خدمت آنها داشته باشید، چه میگویید؟
همه درس میخوانیم و کار میکنیم و پول درمیآوریم تا در رفاه و آرامش زندگی کنیم. با این حال افراد زیادی را در فامیل و آشنایان داریم که پیوسته مینالند و به دنبال درآمد و پول بیشتری هستند. باید بگویم وقتی یکبار در این اردوها شرکت میکنیم، تمام دنیا و دیدگاه و خواستههایمان عوض میشود. منظورم این نیست که چیزی نمیخواهیم و دیگر به دنبال رفاه و آرامش نیستیم، بلکه درست زندگی کردن و شکرگزاری و لذت بردن از داشتههایمان را میآموزیم. میفهمیم خدا چقدر به ما لطف دارد و راحتتر میتوانیم از داشتههایمان دل بکنیم و اگر کسی نیاز به کمک و یاری داشت، حتماً دستش را بگیریم. جوانان جهادگر بدون هیچ چشمداشت، توقع و انتظار تشکر و قدردانی از طرف مسئولان، بر این باورند که وقتی دستی را به یاری میگیرند، دست دیگرشان در دستان خداست. وقتی از پیامبر بلندمرتبه اسلام درباره محبوبترین بندگان نزد خداوند سؤال شد، ایشان فرمودند: محبوبترین بندگان نزد خداوند، آن کسی است که سودش بیشتر به مردم برسد.
آیا خانواده هیچ مخالفتی ندارد که دختر خانم دکترشان اکثراً در سفر و راههای دور است؟
اوایل خیلی دوست نداشتند من به این سفرها بروم. حتی بارها مادرم تلفن میکرد و از اوضاع منطقه میپرسید تا خیالش راحت شود من در سختی و مشقت نیستم. آن موقع هم من راستش را نمیگفتم و هر بار میگفتم خیلی وضع خوب است و همه امکانات برای ما مهیاست، اما وقتی در تلویزیون و رسانههای دیگر وضعیت مناطق محروم را دید و فهمید که گروههای جهادی به کجا میروند و چه کارهایی میکنند دیگر زیاد سؤال نمیپرسد و فقط میگوید مواظب خودت باش تا بتوانی به نیازمندان بیشتری کمک کنی.