سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: به مناسبت چهلویکمین سالگرد پیروزی خون بر شمشیر سیدبیژن ناپلئونیشیرازی نثری سروده و در اختیار «جوان» قرار داده که از این قرار است:
من به سجده و به هنگام نماز، میشنیدم همه شب، هاتفی نغمهزنان چنگ به دست میسرودش شعری:
مژدهای دل که مسیحا نفسی میآید
که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید
بعد از آن من به دعا و به ثنا میسرودم شعری:
که خدایا به سلامتدار صاحب این نفس گرم و توانا
آمد از راه همان چلچله عاطفهپرور، و بها داد، جلا داد آن سینه پر خون وطن، و رها کرد ز اغیار و اجانب، مطربا ساز بزن، نغمه بخوان، به تدارک بنشین، قطعهای در مایه عشق، تا که من رقص کنم از سبب شور و نشاط، از خوشی هیچ نفهمم که چه سان میگذرد احوالم، آری آری به لذایذ بنشینم!
باغبانا: در گلخانه خود باز کن، بر من درویش نگر، و اجازت فرما که به باغت آیم و دختر رز را به زنی عقد کنم تا که از خوشه پاکش مینابی بچشم، تا شوم مست از این لذت دیدار بهاران! صنما،ای وطنم: وه که زیبا و مطهر شدهای، راز شدی، کعبه آمال شدی، و زدی تیشه بر این ریشه بتهای نگونبخت و خودت قبله حاجات شدی، مست اگر از میبدنام جهالت بودیم، در پیاش از نفس روح خدا عالم و فرزانه شدیم، وصل به شیرینی معشوق شدیم، ظرف دوران خجالت به سرآمد، همگی شهره آفاق شدیم، اما یادمان نرود که ترنم فرمود: من چه باشم چه نباشم، مگذارید بیفتد به ید نااهلان، این همه خون شهیدان، این همه عشق به الله، تو برو راحت و آسوده بر درگه حق، که لباس رهبری نباید به تن هرکس و ناکس، که برازنده لباسیت بر تن خامنهای، این علی عاشق دوران که دقیقاً پیرو و مخلص توست، و فقط اوست که باشد رهبر و قائد و مولای من و ما، به عزیزی که تنم در ید اوست، به ندایی که محمد فهمید، به دعایی که علی میداند، به حسین ثار خدا، تا که جان در بدنم هست به فدایت خواهم کرد، وطنم ایران، رهبرم آقا.