خاطراتش میتواند دنیا را تکان دهد، خطبهخط داستان جوانهایی که نه در خاکریزها بلکه در مستطیل سبز تکهتکه شدند. مردمی که اینبار خونشان را نه خاک که چمن زمین فوتبال به جان خرید، اما سالهاست داستان بازی که تا ابد در دقیقه ۵۵ متوقف شد و داغ آتش آنکه هنوز هم بعد از ۳۰ سال در دل مردمی که خون جوانهایشان اینبار چمن فوتبال را آبیاری کرده بود زبانه میکشد در لابهلای هیاهوها، مهجور مانده است!
حرف از چوار است؛ زمین چمن فوتبالی که در ۳۲ بهمن ۵۶ در بحبوحه جنگ، درست در روزهایی که دشمن متجاوز میکوشید با صدای مهیب توپهای بدقواره خود و مانور جنگندههایش طنینانداز ترس در دل و جان مردم باشد، بهانهای بود برای به تصویر کشیدن روح زندگی در شریانهای ایلام و رگهای مردمی که جنگ برایشان نقطه پایان نبود و زندگی برای آنها با وجود رسیدن اخبار متعدد شهادت مردم در گوشه و کنار شهر همچنان ادامه داشت. این مهمترین ایستادگی و مبارزه برابر دشمنی بود که مقاومت و ایستادگی مردم چنان پشت او را به لرزه درآورده بود که از انجام سخیفترین کارها برای سلطه بر مردم ایران و به رخ کشیدن رذالتهایش کوتاهی نکرد!
دشمن متجاوز و سخیفی که بدون تردید حادثه تلخ و خونین چوار، شرمآورترین سند جنایت اوست که باید مدام در گوش بشریت زمزمه شود، اما ... سالهاست که در دل مردم داغدیده چوار و ایلام محصور شده و صدای ضجههای تلخ جوانهای تکه و پاره شدهاش را کمتر کسی شنیده است!
تصورش هم تلخ و دردناک است، تصور به خاک و خون کشیده شدن ۱۵ بازیکن، مربی، داور و تماشاگرانی که رفته بودند برای تماشای فوتبال، اما طعمه شکارچیان فرومایهای شدند که هیچ بویی از انسانیت نبرده بودند که اگر غیر از این بود قدرت جنگندههایشان را به رخ همتایان خود در آسمان میکشیدند، نه مردم بیدفاع و بیگناهی که حتی سرپناهی نداشتند برای فرار از بمبهای سوزانی که، چون نقل و نبات بر سرشان فرود میآمد.
دنیا باید هم چشمانش را بر این تلخی جانسوز ببندد. انتظار زیادی نمیتوان داشت از مدعیان حقوق بشر در دنیا برای یادآوری به خاک و خون کشیدن فوتبالیستها و مردم بیگناه چوار، اما چه توجیهی میتوان داشت از بیتفاوتیهای خودمان برابر این حقیقت تلخ که هرگز داغ آن از چمن چوار پاک نمیشود؟!
تلخ و دردناک بودن واقعیت چوار نمیتواند بهانه خوبی برای پنهان کردن آن در گنجینه دردمند مردم ایلام باشد. این وقاحت و این فرومایگی خیلی قبلتر باید فریاد زده میشد تا چشمان کور دنیا واقعیت تلخ به خاک و خون کشیده شدن زمین فوتبال ایران را ببیند و لمس کند، اما قبل از آنکه چشمهای بسته دنیا این تلخی را ببیند، دلهای خودمان است که باید این درد را درک کند و این داغ جانسوز را به جان بخرد. مسئله حائز اهمیتی که در طول ۳۳ سال گذشته کمتر به آن توجه شده و گاهی هم اگر گامی برای به تصویر کشیدن آن برداشته شده، دادن چند عکس از عزیزان پرپر شده مردم در چمن چوار به دست تعدادی سیاهیلشکر بوده و بس. اما چوار، داستان ورزشی است که سیاست و وقاحت دشمن آن را به خاک و خون کشید. ورزشی که داستانش باید نقل محافلی باشد که عدهای در آن شعار جدایی ورزش از سیاست را میدهند، در حالی که چشمهای خود را بر واقعیتهای تلخ آن میبندند. هرچند که مسئولیت این مهم قبل از آنکه بر دوش مدعیان جهانی باشد، بر دوش خودمان است. همین ما که همانند همتایان خود در بسیاری از نقاط جهان، سالیان سال است که اسیر شعارزدگی شدهایم و به جای پرداخت اصولی به واقعیتهای تلخی، چون داستان چوار با اقداماتی پیش پا افتاده سعی در شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت داریم. حال آنکه چوار نه فقط سند جنایتی تاریخی است که فرهنگی تلخ و ابدی است که باید خط به خط آن را برای ورزشکاران روایت کرد تا بدانند چه خونهایی برای لرزاندن پشت دشمن، خاک ایران را گلگون کرده است. بدون تردید، اما مسئولیت این وظیفه خطیر بر دوش آنهایی است که مدعی فرهنگسازی در ورزش و اخلاقمداری هستند، اما هنوز بعد از ۳۳ سال نتوانستند به وظایف خود در قبال جنایت تاریخی که در زمین فوتبال چوار رخ داد و حقارت دشمن فرومایه را به تصویر کشید، عمل کنند و چوار، همچنان مظلومیت پرپر شدهای است که داستان دردناک آن را مردم ایلام سینه به سینه نقل میکنند.