سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: درد را از هر طرف بخوانی درد است. یکی از این دردهای بیدرمان که تیشه به ریشه زندگی آدمها میزند و یک جامعه را در منجلاب فساد و تباهی میکشاند، درد اعتیاد است؛ واژهای ساده، اما پرمعنی با توان ویرانگری بالا که قادر است یک جامعه را از پا دربیاورد؛ یک درد که هرقدر هم درمانهای مختلف کشف بشود و بخواهد آن را عقیم کند نمیتواند. علاجش فقط اراده است. مبتلا نشدنش اراده میخواهد و خلاص شدنش هم همت والا. بدن انسان به هر چیز تکرار شوندهای که عادت کند یعنی دچار اعتیاد شده است. هرکسی در زندگی به چیزهای مختلفی وابستگی شدید پیدا میکند که گاهی میتواند مشکلساز شود و مسیر مستقیم زندگی را منحرف کند، اما خلاص شدن از اعتیاد به این راحتیها نیست. از آن دردهاست که یک شبه میآید، اما سالها عوارضش به جا میماند. کمی قبلتر اعتیاد خلاصه میشد در مصرف مواد سنتی. هرکس تریاک میکشید میگفتند: «یارو شیرهایه.» یا اگر توی خانهاش بوی تریاک میآمد، میگفتند: «اینجا شیرهکشخانه است.» معتادها شبیه هم بودند. پولدارها توی مهمانیهایشان میکشیدند و بعد هم خودشان را با مواد مغذی تقویت میکردند. ولی بیچارهها هر روز بیچارهتر میشدند. تا پول داشتند اوضاع خوب بود ولی کمکم همهچیز تغییر میکرد. پولها ته میکشید و تق اعتیاد به شیره درمیآمد. کمکم کار به بدبختی و ورشکستگی و طلاق و... میکشید.
اعتیاد پولدارها و فقیرها
اعتیاد آدم پولدارها با فقیرها فرق دارد. فقیرها اگر معتاد شوند بعدش سر از خیابان درمیآورند و کارتنخواب میشوند. آنها اگر معتاد شوند توی ویلا و پارتیهای شبانه مواد مصرف نمیکنند. مونسشان میشود چند تا بدتر از خودشان که حال و روزشان خیلی فرق ندارد. همه کاشانه از دست دادهاند و حالا از دار زندگی فقط لذت نشئگی را میشناسند. حالا اینکه نشئگی چند تومان برایشان تمام شود و به چه قیمتی، بماند! چوب حراج به خانه و کاشانه بزنند بماند. اینکه دخترانشان را در سنین پایین با پول معامله کنند بماند. یا کودک دلبندشان را در ازای تهیه پول مواد بفروشند آن هم بماند. اعتیاد و فقر با هم رابطه مستقیم دارند.
صنعتی پرطرفدارتر از سنتی
اما کمکم شکل مواد فرق کرد. مدلهای صنعتی به بازار آمد. کوچک و بزرگ را درگیر خودش کرد. مصرفش آسان بود و نیاز به امکانات خاص در مکانی خاص نداشت. جوانها دلشان هیجان میخواست. به همین دلیل برای مهمانیهایشان قرص اکس میخریدند و با خوردنش به فضا میرفتند و حسابی میترکاندند و خوش بودند، اما سندروم تنوع آنها را رها نکرد. بعد از مدتی دلشان را زد و دنبال جایگزین بهتر و به قول خودشان خفنتر رفتند. سازندگان مواد صنعتی وقتی با اشتیاق بازار مواجه شدند عرضه را بیشتر کردند. کمکم قرصهای توهمزا بیشتر شد و هر بار با یک تغییر جزئی و قیمتی بالاتر مخاطب را راضی نگه داشتند. آنها که آشپزخانه داشتند کار و بارشان سکه شده بود، زیرا دیگر خبری از سفارشهای عمده تریاک و هروئین نبود. همه از این جدیدها میخواستند که کمی حالشان را خوب کند و به خیال خودشان با مصرف در مهمانیها معتادشان نکند، اما سخت در اشتباه بودند. مگر میشود در دام اعتیاد افتاد و از تکرار گریزی داشت؟ اعتیاد یعنی تکرار تجربههای شخصی. تکرار تمام اولینهایی که فکر میکنیم برای دیگران است و ما از آن مبرا هستیم. مرغ همسایه را غاز میدانیم.
چه میشود که آدمها معتاد میشوند؟
یکی اولین بار توی مهمانی لب به مواد میزند، یکی در شرایط سخت روحی به پیشنهاد دوستش رو به مواد میآورد. یکی برای فراموش کردن اندوه فراق عزیزش استعمال مواد را تجربه میکند. بعضیها اعتمادبهنفس بالایی دارند. با شعار تفریحی میزنیم سرشان را شیره میمالند و رو به مواد میروند. بعضیها خود را مبرا از اشتباه میدانند، درحالیکه چشم باز میکنند و شاهد افتادن توی گرداب هستند. دنیا پر از آدمهایی است که اعتیاد را برای دیگران زشت دانستهاند.
بعضیها اعتمادبهنفسشان پایین است، آنقدر کم که در مقابل هر تعارفی سر تعظیم فرود میآورند. قدرت «نه» گفتن ندارند. نمیتوانند قاطعانه درخواست مهمانی یا مصرف مواد را رد کنند. خیلی از نوجوانها همینگونه به دام میافتند. در جمع دوستانشان مقابل یک تعارف قرار میگیرند و رودربایستی باعث میشود هرگز حرف دلشان را نزنند. این «نه» نگفتن بلای بزرگی است. باید از کودکی به بچهها یاد داد هرجا اتفاقی خلاف میلشان رخ داد «نه» بگویند. حالا اگر یک دوست برای تولدش همه را دعوت کرد او سینه صاف میکند و با غرور و بیتعارف میگوید نمیآیم. ولی بسیارند بچههایی که با همین تعارفها و مهمان شدنها بند را آب میدهند.
حکایت همیشگی رفیق ناباب
بعضیها دوست و همراهشان را اشتباه انتخاب میکنند. حضرت سعدی علیهالرحمه یک بیت معروف دارد که میگوید: «تو اول بگو با کیان زیستی/ من آنگه بگویم که تو کیستی.»
همین یک بیت بهخوبی نشان میدهد که انتخاب دوست در تعیین مسیر زندگی بسیار مهم است. یک نوجوان با دوست درسخوانش میچرخد. پس باید منتظر یک رقابت جذاب و نزدیک بودن هدفها بود. یکی با دوست ورزشکار دمخور میشود. عجیب نیست اگر رشته ورزشی او را دنبال کند تا بیشتر کنار هم باشند. حالا اگر دوست ِ یکی اهل شیطنت و هنجارها باشد، اگر یکی تفننی و یواشکی دور از چشم پدرش مواد مصرف میکند، دوستش هم مانند خودش معتاد و بزهکار از آب در میآید. از شوخیهای خطرناک و گاهی دم دستی در مدرسه شروع میشود. کمکم دایره خلافها و اشتباهاتشان به کوچه و خیابان میرسد. خیلی طول نمیکشد که آنها را به نام لات محله میشناسند. میتوان حدس زد دوستان لات چه ارمغانی برای رفاقت هم میآورند. پس کنار همه آموزههای اخلاقی و رفتاری لازم است مراقب دوستیها و همنشینیها باشیم. مراقب باشیم نوجوانمان به جای کافیشاپ و تولد دوستش سر از کوچههای خلوت و کشیدن سیگار درنیاورد. همه چیز از آن نخهای سیگار شروع میشود که نوجوان با لذت از دور زدن والدینش در خفا دود میکند و مثل قهرمانها این را به حسابی زرنگیاش میگذارد. تحقیقات نشان داده اکثر آنهایی که رو به مصرف مواد آوردهاند آن را با دوست، فامیل یا یکی از اعضای خانواده تجربه کردهاند و کمتر کسی برای اولین بار خودش در تنهایی مصرف میکند. مخصوصاً مواد صنعتی توهمزا که اغلب در مهمانیها یا در جمعهای دوستانه مصرف میشود و به قول خودشان تنهایی فاز نمیدهد و حتماً باید یکی پایه باشد.
بعضیها حتی در سنین بزرگسالی رفیقباز هستند. رفاقت از خانواده هم برایشان مهمتر است و گاهی مصالح خانواده را فدای دوستیشان میکنند. بیرون ماندن طولانی با دوستان در بیرون از خانه آنها را بیشتر در معرض مصرف مواد قرار میدهد. بهویژه مردانی که متأهل هستند و این بیرون ماندنهای مکرر، نظام خانواده را فرو میپاشد و آنها سلامتی و خانواده را توأمان از دست میدهند.
آنها که تنوعطلبند
بعضیها تنوعطلبند. دوست دارند تمام حسها را تجربه کنند. کافی است توی خط استعمال بیفتند آن وقت دیگر دلشان راضی نمیشود به یک جور مواد بسنده کنند. مدام دنبال تجربه مواد ناشناخته و جدید هستند که وارد بازار میشود. دوست دارند جزو اولینها باشند که مواد تازه وارد شده را مصرف کنند و اصلاً این اولین بودن جزئی از کلاس شخصیتیشان حساب میشود. شیشه، گل، علف، ناس و... هرچه دم دستشان باشد و ساقی معرفی کند نه نمیگویند. بعضی هم اهل مفت خوردن هستند. میگویند مفت باشد کوفت باشد. پس هرکسی مواد با هر نوع کیفیتی تعارفشان کرد نه نمیگویند. ساقیها چیزی دارند به نام سینی مزه! مشتریهای جدید را مواد جذاب غافلگیر میکند. مثل یک مشتری که برای جنسش بازاریابی میکند و طبیعی است که نیتش جلب مشتری برای جیب خودش باشد. اینجا هرچه بیشتر پول بدهی بیشتر آش میخوری. پولدار باشی و مشکل تزریق پول نداشته باشی جنس باکیفیت نصیبت میشود. اگرهم کارت گیر یک نخود باشد و بدنت از درد به خود بپیچد و به التماس بیفتی به قدر نجات از خماری دستت را میگیرد. باز هم اینجا قربانی کسی است که با هزار بدبختی پول جور کرده و حالا هم جنس باکیفیت نصیبش نمیشود.
آنها که مهر و محبت والدین را کم دارند بعضیها از دوستی والدین محرومند. بعضیها خانواده درست و درمانی ندارند. خبری از محبت پدرانه و نوازشهای مادرانه نیست. هرکس پی زندگی خودش است. برایشان مهم نیست فرزند نوجوانشان کی میآید و کی میرود. همین که شب توی رختخواب سر به بالین بگذارد برای اهلی بودنش کافی است. بعضی والدین اسماً پدر و مادر هستند و از وظایف خود فقط سیر کردن شکم و دادن پول توجیبی را میشناسند. حتی نمیدانند فرزندانشان با پولهای توجیبی چه کار میکنند، با چه کسی میروند و تمام ساعتهای بیرون از خانه را چگونه میگذرانند. بعضیها فقط میدانند فرزندشان با دوستانش توی پارک است، اما نمیدانند دورهمی آنها برای ورزش و درس خواندن نیست. بلکه میان کتابهایشان یک سیگار است که بهراحتی میتوانند با آن گل بکشند. نه خانی آمده نه خانی رفته است. به همین راحتی!
یک مدت که گذشت تق اعتیادش درمیآید. افت تحصیلی پیدا میکند. بیخواب و بیاشتها میشود و هر روز تمایلش به تنهایی و دوری از والدین بیشتر میشود. آن وقت تازه میفهمند که تمام مدت بیخبریشان چه خطری در کمین فرزندشان بوده، حتی بیخ گوششان در پارک نزدیک خانه.
بعضی والدین از خدایشان است که فرزندشان یک دوست صمیمی داشته باشد تا کمتر تنها باشد و کمتر بهانهجویی کند. بعضیها جنگ و ستیزهای نوجوان با والدین را دفع میکنند آن هم به بدترین شیوه ممکن؛ یعنی بیرون راندن نوجوان از خانه و او را گذاشتن به حال خودش. معلوم است کسی که نظارت درستی ندارد، کسی که با سختگیری پدر و مادر مواجه نمیشود، کسی که کارها و رفتارهایش زیر ذرهبین کسی نباشد، آزادانه تن به هر خطایی میدهد و کمکم همان دوستان پارک و خیابان را جایگزین خانواده میکند.
آنهایی که محل سکونتشان اعتیادآور است
بعضیها محل سکونتشان مستعد معتاد شدن است. با آدمهایی حشر و نشر دارند که یا مصرفکنندهاند یا حداقل توزیعکنندههای خردهپا. این اتفاق معمولاً در حاشیه شهرها رخ میدهد. نوع فرهنگ و سبک زندگی افراد آنها را سمت مواد سوق میدهد. کودکان خیلی زود با حس و حال اینگونه زیستن آشنا میشوند و حتی گاهی ناخواسته وارد بازی بزرگترها شده و برایشان کار جابهجایی هم انجام میدهند. خانهشان همیشه بساط منقل و جمع دوستانه به راه است. اینگونه افراد مستعد رفتن سمت اعتیاد هستند. حتی آنهایی که پدر یا مادر معتاد دارند به نسبت آنهایی که از قبل زمینه آشنایی با این مقوله را ندارند بیشتر در معرض خطر هستند.
آنها که ایمانشان کافی نیست
بعضیها ایمان سستی دارند. در مقابل مشکلات زود از پا درمیآیند و برای تسکین خود دنبال یک راهحل آسان هستند. بعضیها معتاد میشوند تا با خماری کشیدن و لذت نشئگی بیپولی و دردهای خود را از یاد ببرند. ورشکستگی، طلاق، مرگ یک عزیز، یک اتفاق ناگوار و دهها مورد دیگر که آنها را مجاز میکند سمت مواد مخدر بروند و، چون برای تسکین روحشان است خود را مجاز میدانند. بعضیها یاد نگرفتهاند هیجانات مثبت و منفی خود را کنترل کنند. این عدم کنترل کار دستشان میدهد و هر موج سینوسی در زندگیشان آنها را سمت یک همنشین خطرناک سوق میدهد.
یک دست صدا ندارد، درمان اعتیاد همت همگانی میخواهد
شاید دستههای دیگری از این بعضیها باقی ماندند که اسمشان در این مقاله جا افتاده است، اما هیچکدام از اینها به این معنا نیست که آدمها اجازه دارند با توجه به شرایط معتاد شوند. تمام این بعضیها قبل از آنکه تحت تأثیر محیط و شرایط قرار بگیرند از قدرت و سلامت عقل برخوردار هستند. آنچه مهم است تکریم نفس و آموزش مهارتهای درست در مواجهه با رفتارهای پرخطر است. اینکه نوجوانها بهراحتی در معرض اعتیاد قرار میگیرند یک فاجعه است که باید بهخوبی تحلیل کارشناسانه کرد. اینکه دسترسی به مواد بسیار آسان است مقوله دیگری است که جای بحث دارد. فقط آنچه عیان است اینکه اعتیاد را نمیشود با نسخههای تکبعدی درمان کرد. وسعت این خطر در حد یک کشور است و اگر قرار است مبارزهای صورت بگیرد باید همهجانبه باشد و همه نهادها اعم از خانواده، سیستم آموزشی و... آستین همت بالا بزنند و تا از این دیرتر نشده راهی برای این درد بیدرمان بیابند.