سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: اگر حکیم نظامی در مخزن الاسرار میگوید «بسماللهالرحمنالرحیم/ هست کلید در گنج حکیم» آیا دچار تعارف شده است؟ ما میدانیم حکیم کسی است که در درون خود به توازن عقلی و روحی رسیده است، بنابراین سخن حکیم هم متوازن و متعادل است. بسماللهالرحمنالرحیم از زبان یک حکیم در و دروازه گنجهای خداوند معرفی میشود، پس معلوم میشود ما با موضوع بسیار کلیدی و مهمی روبهرو هستیم.
به ما گفته شده است که پیش از آغاز هر کاری، بسماللهالرحمنالرحیم بگویید. ما به طور معمول قبل از اینکه غذایمان را آغاز یا در مغازهمان را باز کنیم یا وارد اداره یا سوار ماشین شویم و به مسافرت برویم بسماللهالرحمنالرحیم میگوییم و به این واسطه میخواهیم توکل، امنیت و آرامش را به زندگیمان ببریم. از طرف دیگر توجه کنیم بسماللهالرحمنالرحیم نوعی خطکش برای ارزیابی اعمال ما هم است؛ یعنی بسمالله الرحمنالرحیم با برخی از کارها سازگار نیست، مثلاً کسی که دزدی میکند عملاً نمیتواند دزدی را با بسمالله برای خود مبارک کند، یا مثلاً کسی که میخواهد به همسرش خیانت کند، نمیتواند بگوید بسماللهالرحمنالرحیم برویم و به همسرمان خیانت کنیم؛ یعنی اساساً جنس بسمالله با امور تاریک و ظلمانی که گاه انسان مرتکب آن میشود سازگار نیست.
اما اگر بخواهیم کمی عمیقتر به فلسفه بسماللهالرحمنالرحیم توجه کنیم چه نکاتی برجسته خواهد بود. به نظر میرسد مهمترین نقش بسمالله در زندگی مسلمانان این است که همیشه به مسلمان یادآوری میکند که آنچه در حال انجام دادن آن است صرفاً یک نقش است، بنابراین بسمالله به ما میگوید چه کسی هستیم. مثال بازیگر و کارگردان و «کات» معروفی که کارگردانها به بازیگران و عوامل صحنه میگویند شاید تا حدودی بتواند این موضوع را به ذهن نزدیکتر کند. وقتی کارگردان کات میدهد بازیگر از نقش جدا میشود و نفسی تازه میکند. کات بهعبارت دیگر یعنی از قالب نقش بیا بیرون و بازیگر دوباره خودش میشود. فرض کنید بازیگر نقش یک فروشنده را بازی میکند، کات باعث میشود که بازیگر از آن نقش فروشندگی فاصله بگیرد. حالا اگر از یک طرف بازیگر به قدری در نقش خود فرو میرفت که فرق و فاصله میان خود و نقش را از یاد میبرد و از طرف دیگر کارگردان هم کات نمیداد، چه اتفاقی میافتاد؟ در این صورت صحنه فیلم به هم میریخت و اساساً امکان تهیه آن فیلم وجود نداشت، چون بازیگر، وهم و خیال بازی را با واقعیت یکی میگرفت.
مسلمان در واقع با بسماللهالرحمنالرحیم بین آنچه میکند با خود فاصله میگذارد. در واقع بسماللهالرحمنالرحیم فرمان جدا شدن از نقش از سوی کارگردان این عالم است. مسلمان در حقیقت فقط تسلیم حق است. ما در نماز آیه معروف «ایاک نعبد و ایاک نستعین» را بر زبان میرانیم و در این آیات هم دچار تعارف نشدهایم. حقیقتاً به خداوند میگوییم ما فقط تو را پرستش میکنیم و فقط از تو یاری میجوییم، بنابراین معنای آیه این است که ما جز به تو به کسی امید نمیبندیم. مثلاً اگر دارویی میخوریم به آن دارو امید نمیبندیم، امید ما به توست بنابراین دارو را با بسماللهالرحمنالرحیم میخوریم، چون میدانیم که همه تأثیرها از توست و اگر خاصیتی هم در آن دارو باشد آن خاصیت را تو به آن دارو بخشیدهای، وگرنه هر لحظه ممکن است آن خاصیت را از آن دارو بگیری. در واقع اینجا بسماللهالرحمنالرحیم ما را از خواب نقش و خواب امید بستن به دیگری- این دیگری حتی خودمان هم میتوانیم باشیم- بیدار میکند و ما دوباره به آن زندگی توحیدی برمیگردیم.
فرض کنید میخواهید بروید سر جلسه آزمون، رفتن و نشستن سر جلسه را با بسماللهالرحمنالرحیم آغاز میکنید، بسماللهالرحمنالرحیمی که در شما جریان دارد. چرا؟ به خاطر اینکه در حقیقت میگویید من به حافظه و مهارت خود امیدی نبستهام، چون وقتی به حافظه و مهارت خود امید ببندم در حقیقت تسلیم حق نیستم، چون من در نماز بارها و بارها اعلام کردهام که ایاک نستعین فقط از خداوند کمک میگیرم، بنابراین اولاً امیدی به مهارت و حافظهام نمیبندم و در ثانی نگاهم به حافظه و مهارتم هم چنین نیست که این حافظه و مهارت قدرتی به موازات قدرت پروردگار است، یعنی انگار خداوندی در جایی وجود دارد و حافظه و مهارتی هم در جایی دیگر، بلکه به این بینش میرسم که حافظه و مهارت من هم عملاً جلوهای از قدرت و علم خداوند است، بنابراین اینجا هم من از آن خواب فروغلتیدن در نقش بیدار میشوم.
در همه صحنههای زندگی، از یک غذا خوردن ساده تا انتخاب همسر یا شغل یا قرارداد بستن ما در معرض فرو غلطیدن در نقش و اشتباه فرض گرفتن خود و دل سپردن به دیگری هستیم و بسماللهالرحمنالرحیم در واقع میخواهد با ایجاد فاصله میان ما و آن کار، به ما یادآوری کند که ما چه کسی هستیم و به چه چیزی میخواهیم دل ببندیم و از آن توقع داریم. به غذا خوردنمان نگاه کنیم. واقعاً بین غذایی که با بسماللهالرحمنالرحیم شروع میشود و غذایی که اینگونه نباشد فرق و فاصله وجود دارد و هر چقدر این بسماللهالرحمنالرحیم از عمق وجود ما برآید آن فاصلهگذاری بیشتر خواهد بود، یعنی من وقتی غذا میخورم با بسمالله متوجه هستم که سر سفره چه کسی نشستهام و تأثیر این غذا در من به واسطه لطف چه کسی است، بنابراین این غذا خوردن در آرامش و طمأنینه خواهد بود، انگار من بین خود و غذا خوردن یک فاصلهای ایجاد میکنم و در این فاصله من از اینکه خود را صرفاً یک تن و جسم ببینم و مثلاً دست به پرخوری بزنم نجات مییابم. فرق است بین غذا خوردن کسی که بسمالله نمیگوید و تصور او این است که یک جسم است با کسی که بسمالله میگوید و آن جریان بسمالله را در طول غذا خوردن حفظ میکند. در این صورت کسی که بسمالله میگوید حس او این نیست که غذا میخورد، بلکه حس او این است که به جسمش غذا میدهد. در اینجا جسم با فاصلهگذاریای که بسمالله ایجاد میکند به یک دیگری تبدیل میشود، بنابراین فرد میتواند با آرامش کار غذا خوردن یا بهتر بگوییم غذا دادن به جسم را انجام دهد. حال در همه رفتارهایی که ما در طول روز انجام میدهیم، این جریان میتواند ساری و جاری باشد. مطلبی که میخواهد نوشته شود، دید و بازدیدی که میخواهد انجام شود، تقاضایی که میخواهد مطرح شود، در همه این صحنهها حضور یا عدم حضور بسم الله رنگ کار و عمل ما را تغییر میدهد. من میخواهم از کسی تقاضایی کنم، اما تقاضای من با بسماللهالرحمنالرحیم آغاز میشود و در طول زمان تقاضا این بسمالله در تقاضای من جریان دارد، در این صورت تقاضای من یک تقاضای ذلیلانه و زبون نخواهد بود. اولاً تقاضای من با آرامش خواهد بود، در ثانی اگر تقاضای من رد شود دچار ناامیدی و یأس نخواهم شد، چون امیدم را به آن فرد نبستهام و از سوی دیگر متوجه خواهم بود که حتی اگر این خواسته من اجابت میشود، این اجابت به واسطه جایگاه بالاتری است، انگار من از «پایین دست» آب برمیدارم، اما این آب از «بالادست» جوشیده و اکنون به من رسیده است.