سرویس سیاسی جوان آنلاین: مقام معظم رهبری در بیانیه گام دوم انقلاب آوردهاند: «در جمهوری اسلامی کسب ثروت نهتنها جرم نیست که مورد تشویق نیز هست» از سوی دیگر معظمله از همان ابتدای پذیرش امر رهبری، تأکیدات فراوانی بر سادهزیستی به ویژه سادهزیستی مسئولان دارند. برای واکاوی این دوگانه به ظاهر متناقض به سراغ حجتالاسلام دکتر عبدالکریم عابدینی، امام جمعه و نماینده، ولی فقیه در استان قزوین و عضو هیئت علمی دانشگاه بینالمللی امام خمینی (ره)، رفتهایم. او که از جمله مسئولانی است که در زندگی شخصی و اجتماعی خود سادهزیستی را پیشه کرده، منطق سبک زندگی زاهدانه را بیشترین تولید و حکیمانهترین مصرف میداند و معتقد است نگاه مسئول زاهد به مردم باید نگاهی کریمانه باشد و این تنها وقتی محقق خواهد شد که مردم از صمیم قلب عدالت را دوست بدارند و نسبت به آن حساس باشند. حاصل این گفتگو در ادامه از نظر میگذرد.
برخی از مسئولان ثروتهای بسیاری دارند که از راه مشروع هم کسب کردهاند، به نظرتان نسبت این افراد با زهد و سادهزیستی چگونه است؟
منطق زهد این است که تا میتوانی تولید داشته باشی، اما در مصرف، حکیمانه رفتار کنی. فرض کنید این آدمی که ثروت دارد میخواهد خانهای برای زندگی بگیرد. ما در روایات هم داریم خانه شما اگر وسیع باشد خوب است. در روایات ما نیامده که خانههای قوطی کبریتیای را انتخاب کنید که بچهها جای کوچکترین مانوری ندارند. البته ممکن است اضطرار ما را به اینجا بکشد که در خانه کوچک و آپارتمانی زندگی کنیم. این ناگزیر است، اما قرار اسلام به این نیست که تا میتوانی در دخمه زندگی کن؛ دستور اسلام این است که خانهات وسیع باشد، مرکبت (که حالا ماشین است) مرکب راهوار باشد. اما باید دقت کرد که ماشین، خانه و منش زندگی بهویژه مسئولان قطعاتی از پازلی هستند که در کنار قطعات فراوان دیگر شاکله اجتماعی ما را میسازند. این قطعات اگر با دیگر قطعات همخوانی نداشته باشند، شاکله اجتماعی را کاریکاتوری میکنند و اگر جامعه کاریکاتوری شد، ثروتِ ثروتمندان آزاردهنده خواهد بود و فقرِ فقرا غیر قابل تحمل و این با نظامات معنوی و دینی ما همخوانی ندارد. به عبارت دیگر وقتی آدمی میخواهد ماشین یا خانه میلیاردی و حقوق نجومی بگیرد این درآمد، چون با سایر بخشهای جامعه همخوانی ندارد پس روا نیست. متأسفانه الان در درآمدهای میلیاردی عمدتاً دقتهای لازم شرعی نمیشود؛ البته معنای حرفم این نیست که هر کس ثروت داشت حتماً از راه حرام به دست آورده است؛ من این را منکر نیستم که یک نفر میتواند با در نظر گرفتن همه دقتهای شرعی، ولی با هوش اقتصادی (صنعتی یا تاجر) به ثروت زیادی دست پیدا کند، ولی خیلی از اوقات ثروتها منبع نامشروع دارد. مرز زهد و غیرزهد، رعایت حلال و حرام است. منظور من هم بیشتر کسانی است که یکشبه با یک رانت یا فساد یا دزدی یا پایمال کردن حق دیگران به ثروت چند صد میلیونی رسیدهاند. این دیگر نمیتواند بگوید من زاهد هستم این اساسش با زهد منافات دارد. این که مثال میزنید خانه کذا اگر از راه نامشروع باشد اساساً ضد زهد است.
اصلاً مسئول زاهد یعنی چی؟ آیا مصداقی میتوانید معرفی کنید؟
من میگویم این که امام یک روز برای مرجعیت جهان اسلام وقت نگذاشت یعنی زهد. آمدند به امام گفتند میخواهیم رساله شما را چاپ کنیم، مبلغی از بیتالمال را برای این کار اختصاص دهید. امام فرمودند من مقلد دارم یا نه؟ اگر مقلد ندارم برای چی میخواهید رساله چاپ کنید؟ اگر هم دارم بیزحمت دست کنند در جیبشان و رساله من را بخرند؛ نیاز به بیتالمال نیست! این یعنی زهد. شیخ انصاری اتاقی در خانهشان داشتند که مراجعهکنندگان را در آن ملاقات میکردند؛ گوشه این اتاق، همسرشان لحاف و تشک و بالشهای اهل خانه را میچید. یکبار خانمشان میگوید اجازه دهید پارچهای بخریم و روی این لحافها که اینجا تا میکنیم، بکشیم؛ زشت است مردم میآیند اینها همینطور نمایان باشند. شیخ انصاری مثل من نبود که حقوق داشته باشد از همین شهریهها استفاده میکرد لذا فرمودند نه، این پارچه ضروری نیست و من نمیتوانم بیتالمال را برای آن صرف کنم، لحاف و تشک ضروری است، اما روکشش نیاز نیست. خانمشان هم مجاب شد و رفت. مدتها گذشت و شیخ انصاری یک موقعی دید پارچهای روی لحافها انداختهاند. پرسید این از کجا آمد؟ همسرشان گفت شما گفته بودید مثلاً هفتهای سه سیر گوشت مجاز هستید بخرید. ما آمدیم آن گوشت را کردیم دو سیر و پولش را ذخیره کردیم و حالا این پارچه را خریدیم. شیخ گفت عجب! پس با دو سیر گوشت هم زندگی ما میچرخید و ما سه سیر میخریدیم! خیلی به حال خودش افسوس خورد که به میزان دقیق نیازش آگاه نبوده و بیش از نیاز خرید میکرده است! این میشود زهد؛ یعنی طرف دائم به فکر است و محاسبه میکند که به میزان نیاز مصرف کند.
این در زندگی شخصی است، در زندگی سیاسی و اجتماعی چطور؟
بله زهد محدود به مسائل شخصی و معیشتی نیست و در مسائل سیاسی و اجتماعی هم نمود دارد. مصداق این نوع زهد را هم میتوانیم در جلسه انتخاب آیتالله خامنهای (حفظهالله) به رهبری انقلاب دید. در این جلسه عمده اعضای مجلس خبرگان مصرّ هستند که آیتالله خامنهای رهبری را بپذیرند، ولی خود ایشان مخالف است و به عنوان جدیترین مخالف صحبت میکند. این یعنی زهد. زهد که فقط برای اقتصاد نیست در همه عرصهها هست. زهد یعنی من برای اینکه به جایی و مقامی برسم، دست و پا نزنم؛ بدانم اگر قرار است به جایی برسم، خدا کارش را بلد است. این نگاه را داشته باشید و بعد مقایسه کنید با همین انتخابات مجلس که گذشت؛ در بعضی از مناطق میتوانستید مانور زهد را ببینید! البته بعضیها هم از آن ور میافتند؛ طرف تمام لیاقتها را دارد، اما به صحنه نمیآید و هر چه میگویند و اصرارش میکنند، نمیآید. این هم خوب نیست، چون باعث میشود صحنه از آدمهای مصلح خالی شود. من یک وقت کاندیداهای انتخاباتی را جمع کردم و گفتم شماها که آدمهای متدینی هستید چرا خودتان، خودتان را میزنید و آبروی هم را پیش ملت میبرید؟ دیدم آن زاهدترینهایشان فوراً انصراف دادند و رفتند! بعد پشیمان شدم و دیدم با این تذکرم خوبها را تصفیه کردم و میدان از خوبها خالی شد! امیرالمؤمنین (ع) فرمودند اگر این نبود که مردم هجوم آوردند و حجت را بر من تمام کردند و بهانهای برای من باقی نمانده بود، من افسار شتر خلافت را به گردنش میانداختم و رهایش میکردم، ولی چون مطالبه عمومی شده است من نمیتوانم در برابر خدا پاسخگو باشم و تسلیم میشوم و به خاطر این حکومت را پذیرفت. نگاه حضرت به حکومت اینگونه بود. روایت شده است که ابنعباس یک وقتی دید خلیفه مسلمین نشسته و کفشش را وصله میزند؛ نگاه معناداری به حضرت کرد که مثلاً امیر پراید سوار میشود! حضرت نگاهش را خواند و فهمید که در دلش چه خبر است. از او پرسید ابنعباس این کفش چقدر میارزد؟ گفت شرمنده هیچی! حضرت فرمود حکومت اگر باعث احیای حق و از بین رفتن باطل نشود به اندازه این کفش هم پیش من ارزش ندارد. این یعنی زهد. فرمود: خدا با همه عظمت در جان اهل زهد تجلی کرد و دنیا به نظر آنها کوچک شد. ما چرا حریص به دنیا هستیم؟ چون دنیا را بزرگ و خودمان را کوچک میدانیم و در برابر دنیا احساس حقارت میکنیم و میخواهیم با اتصال به دنیا و اموالش، با ماشین و مقام و پول بزرگ شویم و اینگونه میشویم بنده دنیا. اما اگر دنیا را همانطور که از اسمش مشخص است دری یعنی پست و کوچک شمردیم آن وقت چیز دیگری میشود. خدا وقتی از دنیا صحبت میکند میگوید «مطاع دنیا» گاهی هم «مطاع قلیل» یعنی کم اندر کم. خدا اینطور دنیا را تحقیر میکند آن وقت ما دنیا را تعظیم میکنیم؛ این اختلاف نظر بین ما و خداست!
از امیرالمؤمنین (ع) اسم بردید. ما چطور چگونه میتوانیم رفتار و کردار حضرت در آن زمان را با زندگی امام صادق (ع) بسنجیم؟ وقتی با بسیاری از افراد و مسئولان که عمدتاً هم اهل تجمل و ثروت هستند صحبت میکنیم با استناد به سطح زندگی امام صادق (ع) کار خودشان را توجیه میکنند. مثلاً میگویند امام صادق (ع) انبارهای پر از آردی داشتند که وقتی قحطی آرد شد دستور دادند آردها را در شهر پخش کنند.
منطق زندگی این دو امام معصوم (ع) منافاتی با یکدیگر ندارد. عین آنچه حضرت علی (ع) بودند، امام صادق (ع) هم بودند. الان هم شما مدینه مشرف شوید در یکی از تابلوهای ورودی شهر نوشته است «آباد علی» یعنی چاهای علی. اینها همان چاههایی هستند که حضرت علی (ع) حفر کردند. من نرفتم، اما شنیدم از کسانی که رفتهاند اطراف آن چاهها همه آبها شور است، اما حضرت علی (ع) با زمینشناسی خاصی که داشتند، در مکانی چاهها را حفر کردند که هنوز آب شیرین است. این نشان میدهد امیرالمؤمنین (ع) در تولید ید بالایی داشتند. یکبار داشتند از محلی گذر میکردند، شخصی پرسید بار مَرکبتان چیست؟ حضرت فرمود نخلستان! طرف تعجب کرد که یعنی چی؟! حضرت فرمودند در کیسههای بار شتر، هسته خرماست و من میروم تا این هستهها را تبدیل به نخلستان کنم. این همان است که شما از امام صادق (ع) نقل کردید. امام صادق (ع) هم اگر در تولید آنطور است که آرد انبار میکند برای این نیست که وقتی گران شد، بفروشد و سود کند بلکه نگه داشته تا در قحطی به مردم برساند. امیرالمؤمنین (ع) هم همین کار را میکردند لذا تفاوتی در سیره آن دو نیست الا اینکه فضای جامعه در زمان حضرت صادق (ع) متفاوت شده بود وگرنه سیره هر دو یکی است. اصلاً به همین خاطر است وقتی خداوند درباره ماجرای بخشش انگشتری حضرت علی (ع) آیه نازل کرد فرمود «إنما ولیکم الله و رسوله والذین آمنواْ الذین یقیمون الصلاة ویوتون الزکاة و هم راکعون» جمع بسته است یعنی علی (ع) بهانه است که ائمه معصومین تا امام زمان (عج) در این آیه بگنجند. این آیه به ما میفهماند هر کدام از معصومین اگر جای علی (ع) بودند همین کار را میکردند و علی هم جای هر کدام بود همان کاری را میکرد که آنها کردند.
پس اینکه رهبری در بیانیه گام دوم فرمودند جمهوری اسلامی با تولید ثروت مخالفتی ندارد از همین جا میآید.
بله دقیقاً. انسان متأسفانه گاهی زهد را به خودش تحمیل میکند، به عنوان مثال این مخالف زهد است که ما بنشینیم و نفتمان را امریکا و انگلیس غارت کنند بعد که به فقر افتادیم به مردم بگوییم قناعت پیشه کنید، زاهد باشید و خدا را شکر کنید! این زهد نیست، این فقری است که ممکن است سر از کفر دربیاورد. باید مثل امام خمینی (ره)، مثل مرحوم مدرس و مثل رهبر فرزانه انقلاب بگوییم ما نباید خامفروشی کنیم، باید تا میتوانیم تولید کنیم و ارزش افزوده به وجود بیاوریم. همانطور که گفتم زاهد کسی است که بیشترین تولید را و معقولانهترین و حکیمانهترین مصرف را دارد. زاهد کسی نیست که اگر زمینی دارد بگوید همین که این زمین ۲، ۳ هزار کیلو گندم به من بدهد و خودم و اقوام را کفایت کند بس است، زاهد آن است که میگوید من از این زمین باید ۱۰ تن گندم برداشت کنم، ولی قرار نیست همه را خودم و اقوامم بخوریم. جملهای دارد امیرالمؤمنین (ع) در خطبه متقین که ویژگیهای اهل تقوا را توصیف میکند. آنجا میفرمایند متقین کسانی هستند که «ملبسهم الاقتصاد» یعنی اینها همه چیزشان تحت پوشش قصد است. در ترجمهها این را گرفتهاند به معنای میانهرو، یعنی متقین میانهرو هستند، اما من نتوانستم با این معانی توجیه شوم. «ملبس» یعنی پوشش، یعنی متقین در پوشش اقتصاد هستند، از هر زاویهای که اینها را نگاه میکنی قصد در کارشان است. مثلاً وقتی از اینها میپرسی چرا این رشته علمی را انتخاب کردهای میگویند، چون این رشته علمی فلان نیاز را از کشورم برطرف میکند، آیندهاش چنین است، وضعیتش در جهان چنان است و... یعنی یک رشته علمی را با ادلههای فراوان و همهجانبه میسنجد. این یعنی با هوشمندی انتخاب کرده، قصد در کارش است. قصد هم همیشه با مقصد همراهی دارد، یعنی کارهایی که انسان را به مقاصد عالی میرساند. پس اگر بخواهیم زهد را در این کلام فهم کنیم زاهد کسی است که هر کاری که میکند و هر آنچه را که تولید یا مصرف میکند از روی قصد و مقصد باشد. برای انتخاب لباسش مثلاً میگوید پارچهاش ایرانی باشد، خیاطش ایرانی باشد تا با این خرید من چند نفر در چرخه اقتصاد منتفع شوند. از طرفی آنقدر فاخر هم نباشد که اگر کسی لباس من را دید اذیت شود. ماشین و خانهاش هم بر همین منوال؛ لذا اینکه ما به خاطر عدم استفاده از تکنولوژی و دانش یا از سر تنبلی و خانهنشینی و کار نکردن و فعال نبودن به فقر بیفتیم و بعد بخواهیم به اسم زهد و سادهزیستی به خودمان این فقر را تحمیل کنیم، با منطق اسلام در تضاد است. زاهد یک آدم فعال و اهل تولید ثروت است.
در یکی از خطبههای نماز جمعه فرموده بودید مسئول کاخنشین نمیتواند اقامهکننده نماز باشد. منظور از «اقامه نماز» و ارتباط آن با کاخنشینی چیست؟
اقامهکننده نماز جدا از نماز خواندن است. در اسلام چیزی به اسم نمازخوان نداریم. «نماز خواندن» در ادبیات ما مشهور است، در ادبیات دینی «اقامهکننده نماز» داریم. کسی که نمازخوان است ممکن است از او دروغ هم سر بزند! نمونه بارز این حرف منافقین هستند. مگر منافقین نماز نمیخواندند؟ فرمود «و اذا قاموا الی اصلاة قاموا کسالی» یعنی نماز را میخوانند، اما با کسالت و بیرمقی. این میشود «خواندن نماز»، اما قرآن میگوید نماز را باید «اقامه» کرد. اگر نماز اقامه شد میشود آنکه «ان الصلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر». اگر نماز اقامه شود، آن وقت فحشا و منکری اتفاق نمیافتد. محال است که نماز اقامه شود و بدی هم کنارش باشد. حالا همین را بسط دهید. اگر کسی با حقوق نامشروع و درآمدهای نجومی نادرست به ثروت برسد این اصلاً همه چیزش با نماز منافات دارد. کسی که نماز را اقامه میکند یعنی کسی که عدالت و ارزشهای انسانی را اقامه میکند و با ظلم میستیزد. حالا فقط در زندگی شخصی و عبادات هم نیست. مثلاً اینکه حضرت آقا فرمودند اگر اسرائیل غلطی بکند ما تلآویو و حیفا را با خاک یکسان میکنیم، مصداق بارز «اقامه نماز» است و یا به عنوان نمونهای دیگر اینکه سیدحسن نصرالله به صهیونیستها میگوید به زودی در بیتالمقدس نماز برپا میکنیم، مصداق «اقامه نماز» است. به همین جهت در خطبههای نماز جمعه، خطاب به سیدحسن نصرالله گفتم «سید عجلوا بصلاه». پس اقامه نماز این است فلذا اگر کسی غرق در رفاه، دنیاپرستی و مالاندوزی باشد و بگوید من میخواهم نماز «اقامه» کنم، اساساً خندهدار است. کمااینکه الان بعضیها پیدا میشوند که با پول کلان مسجد میسازند بعد میفهمی آقا اصلاً خمس هم نمیدهد، حالا مسجدساز شده است! بگو این پول از کجا آمده است؟ تو اگر واقعاً متشرع هستی خمست را بده، این که خیلی واجبتر از مسجدسازی است! من به خیلی از کسانی که دنبال خیّر برای ساخت مسجد هستند، میگویم اگر کسی آمد و گفت من ۱۰۰ میلیارد میدهم شما فلان مسجد را بسازید اول بپرسید خمس میدهی یا نه؟ اگر خمسش را نمیداد به او بگویید پولت مال خودت، چون با ۱۰۰ میلیارد بدون خمس مسجد ساخته نمیشود سالن ساخته میشود و بعد میبینید در این مسجد حال و معنویتی وجود ندارد. این است که ثروتمندان نامشروع نمیتوانند اقامه نماز کنند.
به نظر شما وقتی میگوییم مردمی بودن مسئولان یعنی چی؟ مثلاً اگر مسئولی بخواهد مردمی باشد اینکه شخصاً برود از بازار خرید کند یا محافظ نداشته باشد، به مقصد میرسیم؟
البته که نه. مردمی بودن در اصل یعنی برای مردم احترام قائل شویم. خداوند فرمود «و لقد کرمنا بنی آدم» یعنی انسان را کرامت دادیم. پس مسئولان هم باید مردم را کریمانه بنگرند. این نگاه باید در مسئولان نهادینه شود که هر کدام از مردم آیهای از آیات الهی هستند و شخصیت محترمی دارند که خدا احترامشان را بر همه واجب کرده است. اگر مردم را اینطور دیدیم به دنبالش همه چیز روشن و تنظیم میشود. اگر مردم را کریمانه دیدیم دیگر نیاز نیست بازی دربیاوریم تا ثابت کنیم ما مردمی هستیم. نیاز نیست عکاس در بازار استخدام کنیم که عکسمان را حین خرید در کنار مردم پخش کند، اتفاقاً شاید ترجیح بر این باشد آن مسئول شخصاً برای خرید بازار نرود و این کار را به کس دیگری بسپارد تا وقت بیشتری برای خدمت به مردم و رسیدگی به مشکلاتشان داشته باشد. اگر در دلسوزی برای مردم و احترام به آنها صداقت داشتیم و این رفتار ما حقیقی بود، خداوند خودش رابطه ما با مردم را درست میکند. من صدتا کار منافقانه بکنم ذرهای در مردم تأثیر نخواهد گذاشت، اما اگر خدا توفیق داد و مؤمنانه کار کردیم، خداوند خودش ما را در نظر خلق محبوب میگرداند کمااینکه در آیه ۹۶ سوره مریم فرمود: «ان الذین آمنو و عملوا الصالحات سیجعل الرحمان ودا» امام (ره) نه آمد در بازار خریدی کند و نه عکسش رسانهای شد، اما در تمام دلها نفوذ کرد؛ این کار خداست. کار من و شما نیست که بکنیم یا نکنیم. ما باید به وظیفه خودمان که احترام صمیمانه و صادقانه به مردم است عمل کنیم؛ خدا باقیاش را درست میکند.
برای مبارزه با اشرافیت مسئولان جز پند و اندرزهای اخلاقی چه پیشنهادی دارید؟
این سؤال خیلی مهمی است. ذهنم به آیهای رفت که بارها در خطبههایم به آن اشاره کردهام. خداوند در آیه ۲۵ سوره حدید میفرماید «لقد أَرسلنا رسلنا بالبینات» ما پیغمبرانمان را با دلایل و براهین محکم فرستادیم. «وأَنزلنا معهم الکتاب والمیزان» میزانی مثل حضرت علی (ع) و فاطمه زهرا (س) را هم قرار دادیم. برای چی؟ جواب میدهد «لیقوم الناس بالقسط» برای اینکه مردم به قسط قیام کنند. نگفت که پیامبران و میزان به قسط قیام کنند یا مردم را به قسط وادارند. در واقع ناس در این آیه مفعول نیستند، فاعلند. ناس هم یعنی همه مردم. یعنی باید فضایی درست شود که عدالت مطالبه آحاد مردم باشد. باید کاری کنیم که همه مردم خودشان برای قسط قیام کنند. یعنی از قسط لذت ببرند نه از ظلم. قرآن نمیگوید رسولان باید مردم را با زور شمشیر وادار به قسط کنند. مردم باید از صمیم دل و با اشتیاق پای قسط بیایند که این با فرهنگسازی ممکن است. اگر اینطور شد وقتی انسان میخواهد لقمهای بخورد که میداند حق فقیر در آن است، ناخودآگاه بدون اینکه کسی بگوید کوفتش میشود. این انسان فرهنگش متعالی میشود؛ با این فرهنگ دیگر کسی نمیتواند ظلم کند و حق دیگران را بخورند. مردم باید اینطور باشند که اگر دیدند کسی حقشان را میخورد، ساکت ننشینند، تصور نکنند قسمتشان است و حقشان این است که تحت ظلم قرار بگیرند. من شنیدهام مثلاً در هند اینطور است که در کنار کارتنخوابی که در پیادهرو شبش را صبح میکند، ماشینهای چند میلیاردی میآیند و میروند و آن کارتنخواب تصورش این است که کارتنخوابی حق اوست و آن ماشین چند میلیاردی حق ثروتمندان است! این در اسلام یک پدیده نامیمون است. در جامعه دینی ما این را نداریم.