سرویس حوادث جوان آنلاین: به گزارش جوان، این پرونده ساعت۱۲ روز چهارشنبه ۶مردادسال۹۵ به جریان افتاد. روز حادثه مأموران پلیس پایتخت با تماس شهروندی از کشف پیکر نیمهجان زنجوانی در بیابانهای جنوب تهران با خبر و راهی محل شدند. مأموران پلیس در محل حادثه دریافتند لحظاتی قبل راننده خودروی پرایدی پس از درگیری با این زن پیکر خونین وی را در محل رها کرده و گریخته است. شاهد عینی حادثه که مرد افغانی بود همه ماجرا را به مأموران پلیس و اورژانس خبر داده بود. همچنین مشخص شد پیکر نیمهجان زنجوان برای درمان به بیمارستان منتقل شدهاست.
حرفهای شاهد عینی
مرد افغان به مأموران پلیس گفت: من کارگر کارگاهی در این نزدیکی هستم. لحظه حادثه جلوی در کارگاه ایستاده بودم که دیدم مرد جوانی در حال کتککاری این زن است. به سرعت به کمکش رفتم، اما فاصلهام با آنها زیاد بود که مرد جوان با دیدن من سوار خودرواش شد و از محل گریخت. وقتی به زن جوان رسیدم، دیدم با ضربات متعدد چاقو زخمی شده و به سختی حرف میزند. او فقط شماره تلفن برادرش را به من داد و بعد بیهوش شد.
بدین ترتیب مأموران برای بررسی بیشتر راهی بیمارستان شدند که دریافتند زن جوان نجات یافتهاست، اما به خاطر ضربات چاقو نصف صورتش فلج شده و علاوه بر رسیدن آسیبهای جدی به ناحیه شش و شکمش یکی از کلیههایش را از دست داده است.
شرح ماجرا از زبان شاکی
زن جوان پس از بهبودی نسبی عامل حادثه را خواستگار سابقش به نام پرویز معرفی کرد و از او شکایت کرد. بدین ترتیب مأموران پلیس، پرویز را بازداشت کردند و در ادامه هم پرونده متهم پس از تحقیقات تکمیلی به اتهام اقدام به قتل، آدمربایی و ضرب و جرح برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.
زن جوان درباره این حادثه به خبرنگار ما گفت: از دوران جوانی زندگی سختی را تجربه کردم به طوریکه ۱۵سال قبل مجبور شدم با مرد میانسالی که ۱۲سال از خودم بزرگتر بود ازدواج کنم و در نهایت هم این ازدواج ششماه بیشتر دوام نیاورد و من به خاطر رفتارهای بد همسرم که همیشه عصبانی بود درخواست طلاق دادم و جدا شدم. پس از این در شرکت خصوصی به عنوان منشی شروع به کار کردم و در خانه پدریام زندگی میکردم تا اینکه پس از ۱۲سال تصمیم گرفتم مستقل شوم و به همین خاطر برای خودم خانهای اجاره کردم.
آغاز تنش
وی ادامه داد: زندگی خوبی داشتم، اما از دیسال۹۴ با آمدن مردی به نام پرویز به زندگی همه چیز تغییر کرد. روزی در حال برگشت از خانه برادرم بودم که پرویز با خودرواش جلوی راهم سبز شد و من به عنوان مسافر سوار خودرواش شدم. او گفت که مدتی است مرا از دور و نزدیک زیر نظر دارد و مدعی شد که عاشق من شده است و قصد دارد بامن ازدواج کند. مدتی با هم ارتباط داشتیم، اما به دلایلی ارتباطم را قطع کردم تا اینکه فروردین۹۵ که همراه دوستانم قصد رفتن به شمال را داشتیم خودروی پرویز را کرایه کردیم و همین باعث ارتباط دوباره ما شد. پس از مدتی فهمیدم او قصد سوءاستفاده از من دارد که دوباره ارتباطم را قطع کردم، اما پرویز اصرار داشت و ارتباطش را قطع نمیکرد. مدتی بعد برای مراسم عروسی خواهرم به ناچار ۲۰۰ هزار تومان از پرویز قرض گرفتم و همین بهانهای شد که او مرا تهدید کند تا اینکه یک هفته بعد دوست پرویز تماس گرفت و گفت پرویز قصد خودکشی دارد و از من خواست پیش او بروم و پس از اصرار زیاد به ملاقات پرویز رفتم و او هم از من قول گرفت فردا با هم بیرون برویم.
روز حادثه
زن جوان گفت: روز حادثه سوار خودرواش شدم و سرم پایین بود و به حرفهایش گوش میدادم که ناگهان متوجه شدم مسیرش را به طرف بیابانهای جنوب تهران تغییر داده است. التماس کردم خودرواش را نگهدارد، اما او به سرعت میرفت که در خودرو را باز کردم و پایم را بیرون بردم که مجبور شد خودرو را متوقف کند. پس از توقف اسپری اشک آور به صورتم پاشید و در حالی که کور شده بودم موهایم را از پشت گرفت و ضربات زیادی با چاقو به بدنم وارد کرد و از محل گریخت.
وی در پایان گفت: پرویز به اتهام اقدام به قتل، آدم ربایی، ضرب و جرح برای محاکمه به دادگاه رفت و امیدوارم بودم برای این اتهامات حداقل به ۲۵ سال حبس محکوم شود، اما در کمال ناباوری متهم از همه اتهامها تبرئه شد و فقط به خاطر ضرب و جرح به ۵ سال حبس و پرداخت دیه محکوم شد. رأی دادگاه برای اجرا به شعبه اجرای احکام فرستاده شد و من هم به این رأی اعتراض کردم.