کد خبر: 1000355
تاریخ انتشار: ۰۸ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۰۳:۳۰
نظری بر آغاز و انجام شیخ خزعل به مثابه یکی از تحت‌الحمایگان بریتانیا در ایران
زندگی سیاسی شیخ خزعل از جنبه‌های گوناگون درخور مطالعه و تحلیل است. با این همه ما در این مجمل نوشتار، نحوه تعامل وی با دولت انگلستان و به ویژه فرجامی که این امر برای وی رقم زد را مورد بازخوانی قرار داده‌ایم. امید آنکه تاریخ‌پژوهان و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.
سمانه صادقی
سرویس تاریخ جوان آنلاین: شیخ خزعل یکی از پسران شیخ جابرخان حاکم محلی خوزستان بود که با حمایت و همراهی انگلیسی‌ها توانست بر برادرش شیخ مزعل فائق آمده، به حاکمیت خرمشهر و آبادان و طوایف عرب مجاور آن‌ها دست یابد. شیخ خزعل پس از آنکه به حکومت خوزستان رسید آنچنان در انجام دستورات اربابان انگلیسی خود مطیع بود که دو بار از سوی آنان مفتخر به دریافت نشان و فرمان نظامی شد، اما خوش‌خدمتی‌های شیخ برای اربابانش چندان دوام نیاورد چراکه انگلیسی‌ها برای حفظ منافع خود در ایران و تسلط کامل بر منطقه بر آن شدند که سیاست‌هایشان را تغییر داده و شرایط را برای روی کار آوردن یک نیروی مطیع در مرکز (رضاخان) فراهم آورند.

نبرد قدرت و آغاز تحت‌الحمایگی

شیخ خزعل پسر سوم شیخ جابرخان نصرت‌الملک بود. در واقع شیخ جابرخان نصرت‌الملک بنیانگذار مشایخ بنی‌کعبه بود که پس از شکست ایران از انگلیسی‌ها در جنگ خرمشهر در سال ۱۲۷۳ هـ. ق دست از هواخواهی دولت ایران برداشته و با دولت انگلستان روابط دوستانه برقرار کرد. ناگفته نماند شیخ جابرخان با آنکه تحت‌الحمایه انگلیسی‌ها بود، اما نزد دولت مرکزی ایران هم بسیار مورد احترام قرار می‌گرفت به طوری که در سال ۱۲۸۴ هـ. ق از سوی ناصرالدین شاه طی فرمانی از درجه میرپنجی به سرتیپ اولی نائل گردید. شیخ جابرخان چهار پسر داشت: شیخ محمد، شیخ مزعل، شیخ سلیمان و شیخ خزعل که از میان آن‌ها شیخ محمد و شیخ مزعل بر سر جانشینی پدر اختلاف داشتند، ولی نهایتاً شیخ مزعل به عنوان جانشین پدر انتخاب شد. شیخ مزعل ابتدا همچون پدر روابط دوستانه‌ای با دولت انگلستان برقرار کرد، اما دیری نگذشت که این روابط دوستانه در پی رقابت با کمپانی لینچ در امر بازرگانی در رود کارون و مداخله نایب کنسول انگلیس و شکایت شیخ مزعل به دولت مرکزی ایران، رو به تیرگی گذاشت. در این میان شیخ خزعل که با تحریکات انگلیسی‌ها وارد صحنه رقابت با برادرش شیخ مزعل شده بود، توانست با شلیک گلوله او را موقع سوار شدن بر کشتی از پا درآورد و به حاکمیت منطقه برسد. شیخ خزعل برای آنکه پایه‌های حکومت خود را مستحکم‌تر کند به واسطه پیشکار خود حاج محمدعلی بهبهانی معروف به رئیس‌التجار با دولت مرکزی وارد گفتگو شده و توانست از سوی مظفر‌الدین شاه، حکمرانی اهواز را به دست آورد و آبادان، بهمنشیر، رود کارون، هندیجان، ده‌ملا و فلاحیه را به عنوان املاک شخصی تصاحب کند.

ماجرای نفت و شیخ

پس از کشف نفت در منطقه مسجدسلیمان توسط ویلیام ناکس دارسی و با توجه به خرید ۵۱ درصدی سهام دارسی توسط دولت انگلستان، کمپانی نفت انگلیس و ایران تشکیل می‌شود. در این دوران دولت انگلیس برای ساخت ساختمان پالایشگاه، یک مایل مربع از آبادان (محدوده امروزی پالایشگاه نفت) را از شیخ خزعل در برابر سالی ۶۵۰ هزار لیره اجاره کرده و طی دو سال پالایشگاه آبادان را می‌سازد. دولت انگلستان به جای آنکه برای ایجاد امنیت در منطقه از دولت مرکزی ایران کمک بخواهد، طی قراردادی با شیخ خزعل و در ازای پرداخت مبلغی حفاظت ناحیه آبادان را به او سپرده و با آغاز جنگ جهانی اول نیز به بهانه حفاظت از مناطق نفتی جنوب و مقابله با دولت عثمانی، خوزستان را به تصرف خود درمی‌آورد. در این دوران شیخ خزعل با توجه به ارتباطاتی که با دولت انگلستان داشت، خودسرانه با ترکان عثمانی دشمنی می‌کرد و اطلاعاتی را در خصوص عملیات آنان در عراق به انگلیسی‌ها می‌داد. جالب است بدانید شیخ خزعل به عنوان حاکم بخشی از ایران هیچ‌گاه در طول دوران جنگ از دولت مرکزی اطاعت نکرد. خزعل برای حفظ موقعیتش در منطقه سعی می‌کرد تمام دستورات انگلیسی‌ها را اجرا کند. این فرمانبرداری از دولت انگلستان به گونه‌ای بود که خود شیخ در این باره گفته است: «من برای حفظ خود و دارایی که دارم، چون مأیوس از دولتم چاره ندارم جز این که مناسبات خود را با انگلیسی‌ها محکم نماییم». البته در مقابل تمام خوش‌خدمتی‌هایی که شیخ برای انگلیسی‌ها می‌کرد، دولت انگلستان نیز طی قراردادی متعهد شده بود در صورت تجاوز ایران به قلمرو حکومتی شیخ از او پشتیبانی کند. البته شیخ هم متعهد شده بود که بدون موافقت قبلی انگلستان دست به انتخاب جانشین و ولیعهد نزد. هرچند اربابان در زمان نیاز شیخ به کمک، پشتش را خالی کردند و اظهار داشتند که ما هیچ تعهدی نسبت به حفظ جان شیخ خزعل نکرده‌ایم! روابط و همکاری صمیمانه شیخ با انگلیسی‌ها ادامه داشت تا آنکه ۹ تیر ۱۳۰۲ هـ. ش کنسول انگلستان در اهواز طی نامه محرمانه‌ای به مأمور سیاسی انگلستان در بوشهر، برای حفظ حوزه‌های نفتی از وی خواست با شیخ خزعل همکاری کند. نکته جالب اینکه جایگاه شیخ خزعل در میان انگلیسی‌ها به گونه‌ای بود که کنسول انگلیس در تلگرافی برای خزعل او را «اعلیحضرت خزعل» می‌نامد. اما روزگار خوش شیخ چندان دوام نیاورد چراکه انگلیسی‌ها برای تحقق اهدافشان و جلوگیری از نفوذ کمونیسم، در پی ایجاد یک دولت مقتدر و قوی در ایران بودند لذا دست از حمایت‌هایشان از خزعل برداشتند.

سرکوب شیخ با هماهنگی انگلیس

یکی از مهم‌ترین اقدامات رضاخان در دوران نخست‌وزیری‌اش، مبارزه با شیخ خزعل حاکم شورشی خوزستان بود. رضاخان بعد از آنکه به واسطه کودتای ۱۲۹۹ هـ. ش دولت انگستان روی کار آمد برای پاک کردن لکه ننگ حمایت انگلیسی‌ها از دامان خود تلاش کرد با مهار شورش خزعل که عامل انگلستان در منطقه بود، تبلیغات ضدانگلیسی را در برابر مردم به راه بیندازد. البته این حرکت حساب شده از جمله سیاست‌های اربابان انگلیسی برای رهایی عوامل کودتای ۱۲۹۹ هـ. ش از وابستگی به آن‌ها بود؛ لذا زمانی که کلنل مک‌کورمک یکی از مستشاران دارایی ایران اعلام کرد شیخ خزعل ۴ میلیون تومان بدهی مالیاتی دارد و در خصوص پرداخت این بدهی‌های معوقه نامه‌ای به خزعل نوشت، رضاخان به عنوان وزیرجنگ از این حرکت حمایت کرد، اما شیخ نه تنها زیر بار پرداخت مالیات نرفت بلکه در تلگرافی رضاخان را غاصب دانست و اظهار داشت او و مأمورش را به رسمیت نمی‌شناسد. پس از این واقعه شیخ خزعل که موقعیت خود را در خطر می‌دید تلاش کرد با کمک انگلستان، خوزستان را از ایران جدا سازد. غافل از آنکه انگلیسی‌ها برای تسلط کامل بر ایران و عدم راهیابی دیگر کشور‌ها از سوی خوزستان به هندوستان، رضاخان را برگزیده‌اند. شیخ حتی در راستای تحقق هدفش تصمیم گرفت با مخالفان رضاخان و نمایندگان اقلیت مجلس نظیر آیت‌الله مدرس و شکرالله خانی و قوام‌الدوله در تهران ارتباط برقرار کند و از این طریق در انظار ژست طرفداری از آزادی و قانون اساسی به خود بگیرد. مسئله‌ای که تعجب همگان از جمله ملک‌الشعرای بهار و دیگر نمایندگان اقلیت مجلس را هم برانگیخت. پس از آن شیخ خزعل به کمک سران قبایل بختیاری و بویراحمد و قشقایی و عشایر جنوب عرب «قیام سعادت» را با هدف مبارزه با حکومت مرکزی و خلع رضاخان از مناصبش به راه انداخت. این اقدامات خزعل باعث شد چهاردهم آبان ۱۳۰۳ هـ. ش رضاخان برای رویارویی با شورش شیخ خزعل وارد خوزستان شود. سردار سپه گفته بود خزعل را در میدان نبرد ملاقات خواهد کرد. در این میان دولت انگلیس برای حفظ منابع خود در ایران و نه حمایت از شیخ که تحت‌الحمایه‌شان بود، مذاکراتی را با او انجام داد و از شیخ خواست از سردار سپه درخواست عفو کند چراکه شرایط پیش آمده و وقوع هر گونه درگیری برای دولت انگلیس بسیار نگران‌کننده بود به طوری که کنسول انگلیس به دولت ایران متذکر شده بود که مسئولیت مستقیم هرگونه آسیب به لوله‌های شرکت نفت انگلیس- ایران با دولت ایران و شخص رضاخان است!

لذا پس از ارسال تقاضای عفو از سوی خزعل بیست و سوم آبان ماه سردار سپه طی تلگرافی به درخواست عفو خزعل پاسخ داده و اعلام کرد «به شرط تسلیم قطعی، ندامت‌تان را می‌پذیرم». به همین واسطه یازدهم آذرماه یکی از پسران شیخ خزعل در ده‌ملا به حضور سردار سپه می‌رود و نامه‌ای از پدر خود حاکی از شرمساری و ابراز ندامت و طلب عفو تسلیم او می‌کند. در نهایت هم رضاخان سردار سپه سیزدهم آذرماه با همراهان خود و در میان نیرو‌های مسلح شیخ خزعل وارد اهواز شده و به قصر شیخ می‌رود. ناگفته نماند در دیدار خزعل و رضاخان توافقاتی صورت می‌گیرد که بر اساس آن سردارسپه به شیخ اجازه ماندن در خوزستان می‌دهد و قرار می‌شود مالکیت شیخ بر املاک و دارایی‌اش محترم شمرده شده و خانواده‌اش نیز مورد آزار قرار نگیرند، مشروط بر آن که شیخ دستورات خود را از حاکم ایالت بگیرد و پادگانی از قشون ایرانی نیز در ایالت باقی بماند. علاوه بر آن که فضل‌الله زاهدی نیز از سوی سردار سپه به فرماندهی نیرو‌های ارتش در خوزستان منصوب می‌شود، اما پس از مدتی به رضاخان خبر می‌رسد که شیخ قصد تقسیم اموالش میان فرزندان و خروج از کشور را دارد. رضاخان که نگران بود، شیخ پس از رفتن به عراق برای دولت مرکزی ایجاد مزاحمت کند در ملاقاتی با سر پرسی لورین (سفیر انگلستان در ایران)، از وی درخواست کرد خزعل را برای آمدن به تهران و پاسخ به پاره‌ای سؤالات در خصوص املاکش راضی کند. سرانجام با پادرمیانی انگلستان سی‌ام فروردین ۱۳۰۴ هـ. ش شیخ خزعل در حالی که در کشتی تفریحی خود در ساحل خرمشهر نشسته بود، توسط مأموران فضل‌الله‌خان زاهدی بازداشت و اول اردیبهشت ۱۳۰۴ هـ. ش به همراه فرزندانش تحت‌الحفظ به تهران انتقال داده می‌شود.

عدم حمایت از نوکر قدیمی

دولت انگلستان که متعهد شده بود در صورت تجاوز دولت مرکزی ایران به قلمرو حکومتی شیخ از او پشتیبانی کند، برای حفظ منافع خود او را قربانی کرد. تاریخ نشان داده که همواره برای استعمارگران انگلیسی حفظ منافعشان از حفظ نوکران دست‌نشانده خود بیشتر اهمیت دارد. این گوشه‌ای از رفتاری است که انگلیسی‌ها با فرمانفرما‌ها و تیمورتاش‌ها و رضاخان و... داشته‌اند. موری در مورد علت عدم حمایت دولت انگلستان از شیخ خزعل، چنین می‌نویسد: «در ۳ می، با سر پرسی لورین در مورد شیخ و حوادث مربوط به او به گفتگو نشستیم. وی صراحتاً در مورد دولت خود و منافع بریتانیا در خوزستان و حمایت از خزعل اظهارنظر می‌کرد. او گفت هنگامی که به عنوان وزیرمختار دولت شاهنشاهی بریتانیا کار خود را در تهران آغاز کرد، پیش از او سر پرسی کاکس در طول جنگ شرایط بسیار آشفته‌ای را برای شیخ به وجود آورده و موضع او را نسبت به دولت مرکزی بسیار دشوار کرده بود. وی بار‌ها این اوضاع را به مرحوم لرد کرزن، وزیر امور خارجه وقت، گزارش کرد و خواستار اصلاح این اوضاع نابسامان شد تا مگر بدین طریق جایگاه او در تهران تعدیل شود، اما راه به جایی نبرد و موفق نشد. وی حتی، بر خلاف خواسته‌های لرد کرزن، به تدریج حمایت نیرو‌های انگلیسی را از شیخ کاست؛ ورود نیرو‌های دولتی به خوزستان در سال ۱۹۲۲. م که در گزارش فصلی سفارت به تاریخ ۲۰ آوریل ۱۹۲۳. م ذکر شد، سبب این اقدام بود. همچنین ورود هیئت اقتصادی دولت مرکزی به ریاست مک‌کرمک برای وضع مالیات بر اموال شیخ در سال ۱۹۲۳. م، مزید بر علت شد. لرد کرزن اندکی پیش از مرگ به این نتیجه رسید که سیاست‌های او در ایران کهنه و پوسیده شده و باید تغییری در رفتار سیاسی خود نسبت به این کشور ایجاد کند. از بین رفتن یکی از حامیان قدیمی و بی‌تفاوتی انگلیسی‌ها دلیلی بر این مدعاست که بریتانیا برای حفاظت از منافع قانونی خود در ایران، سیاست‌های خود را تغییر داده و بیش از این به فرماندهان مزدور جزئی نیازی ندارد. به نظر من، سر پرسی کاکس دولت خود را از اوضاعی بسیار دشوار در ایران رهایی بخشید و به همین دلیل مستحق همه این سپاسگزاری‌ها می‌باشد. با این حال، با مرگ او (شیخ خزعل) یکی از شاخص‌ترین چهره‌های تاریخ امروز ایران، از میان رفت. پس از اینکه بریتانیا بر خلیج فارس و جنوب ایران تسلط یافت، وی موقعیت را مهیا دیده و با استفاده از آن، قدرت و ثروت انبوهی به چنگ آورد و به جایگاهی استواری دست یافت و تا زمانی که دولت مرکزی ضعیف و ناکارآمد بود، خللی بر این جایگاه وارد نشد... وی نماد برتر اجرای سیاست «تفرقه بینداز، حکومت کن» بود؛ سیاستی که به ابتکار لرد کرزن به وجود آمد و در ایران پیگیری می‌شد؛ کسی که به گفته سر پرسی «دو نشان، از نشان‌های عالی شاهنشاهی به او ارزانی شد.» او (شیخ خزعل) در دوران شکوفایی خود، ارتشی کاملاً مسلح و آماده از مزدوران عرب و تعدادی قایق توپ‌دار و مسلح در اختیار داشت؛ جدا از این، خرید و فروش تمام خرمای خوزستان در اختیار وی بود که سالانه ۲۵۰ هزار پوند برای او درآمد داشت. از آنجا که وی به کمک بریتانیا به چنین جایگاهی دست یافت، به نظر من سیاست کنونی و سیاست‌های ایشان در قبال حامی پیشین خود، دلیل دیگری است بر عظمت نبوغ آنگلو ساکسونی: سازش. سیاستی که خزعل در قبال دولت ایران در پیش گرفت و به خوبی و صادقانه به انجام رساند، به همراه تمام آثار مهلک متصدی آن، مارکوس کرزن از کدلستون، به خاک سپرده شد. کسی به اندازه سر پرسی لورین از این قضیه خبر نداشت؛ کسی که به نظر من مسیری را مهیا کرد که دولت بریتانیا بتواند از طریق آن الزامات پیشین خود به شیخ را ملغی کرده و از آن‌ها بازگردد. وی همچنین پیش از این که این مسیر را به وجود آورد، جایگاهی را برای عقب‌نشینی معین و آماده کرد: رضاخان. اینکه وی در تحقق این مورد اخیر موفق بوده یا خیر، جای سؤال است، اما شکی نیست که وی توانست به خوبی بر دیکتاتور ایران فائق آمده و او را تحت کنترل خود درآورد.»

و سرانجام...

شیخ خزعل که بدون کوچک‌ترین درگیری توسط مأموران رضاخان دستگیر و به تهران منتقل شده بود، در بدو ورود به تهران به خانه آصف‌الدوله رفت، اما از آنجا که با خانواده قاجار هم وصلتی داشت، به باغ فخرالسلطنه (دختر حسین‌قلی خان نظام‌السلطنه) همسرش، که واقع در امامزاده قاسم شمیران بود، رفت و به مدت ۱۱ سال در آنجا تحت نظر مأموران قرار گرفت. موری نحوه مواجهه خزعل و رضاخان در تهران را چنین توصیف کرده است: «با اینکه شیخ زندانی محسوب نمی‌شود، از روزی که وارد تهران شده، تحت نظارت شدید قرار گرفته و تا آنجا که بنده اطلاع دارم، تنها کسی که اجازه او را دارد، سر پرسی لورین، وزیرمختار بریتانیا می‌باشد. شیخ عطوفت و مهربانی که از جانب دولت ایران شامل حال او شده بود، برای سر پرسی لورین توضیح داد». موری ملاقات شیخ خزعل و رضاخان را نیز چنین توصیف می‌کند: «خبر رسید یکی از روحانیون شهر به نام شیخ اسدالله خرقانی که از نفوذ زیادی در میان مردم برخوردار است و همچنین بر قوانین اسلامی اشراف کامل دارد، اخیراً رژیم فعلی را تقبیح کرده و مدعی شده از زمانی که رضاخان قدرت را در ایران به دست گرفته، این مملکت روی آرامش و نظم را به خود ندیده است. از این رو، رئیس‌الوزرا دستور داد فوراً او را دستگیر کنند. بر حسب اتفاق و به احتمال زیاد طی یک برنامه از پیش تعیین شده، شیخ مذکور هنگامی که رضا با شیخ شکست خورده محمره گفتگو می‌کرد، کَت بسته وارد شد. این صحنه، صحنه‌ای بسیار عالی برای هنرنمایی رضاخان بود و او نیز خود را مهیای بهره‌برداری از چنین فرصتی کرده بود. پس از اینکه چند فحش و ناسزا نثار شیخ کرد، مشت محکمی به صورت او زد و او را نقش بر زمین کرد و به مأموران دستور داد که او را از خانه خارج کنند. ژنرال مرتضی‌خان، فرماندار نظامی تهران، موظف شد او را تحت پیگرد قرار داده و بدون معطلی هر مجازاتی که متوجه وی می‌باشد، اجرا کند حتی اگر مجازات وی مرگ باشد! رفتاری اینچنین و تعیین مجازات‌هایی اینچنینی برای کسانی که نارضایتی رضاخان را برانگیزند، چیزی نبود مگر رویدادی برای تحقیر کردن و اهانت کردن به شیخ سالخورده... اقبال‌السلطنه، خان شورشی ماکو، پس از اینکه اموالش توسط ارتش مصادره شد، در زندان به هلاکت رسید؛ شیخ با مدنظر قرار دادن سرنوشتی اینچنینی، احتمالاً خود را خوش اقبال و پیروز می‌بیند».

بالاخره شیخ خزعل چهاردهم خرداد ۱۳۱۵ هـ. ش در سن ۷۵ سالگی و در منزل شخصی خود که همان باغ فخرالسلطنه بود به فرمان رضاخان و توسط مأموران رکن‌الدین مختاری رئیس نظمیه خفه شد! جسد شیخ در امامزاده عبدالله شهر ری به صورت امانت به خاک سپرده و در حدود سال ۱۹۵۶. م به نجف اشرف منتقل شد. محبوبیت شیخ خزعل در میان مردم منطقه به قدری بود که هیچ کس به خونخواهی از وی اقدامی علیه رضاخان و حکومت مرکزی نکرد، تنها همسر و فرزندان شیخ پس از خروج رضاخان از کشور اموالش را از دولت طلب کردند.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار