سرویس تاریخ جوان آنلاین: روزهای اکنون مصادف است با سالروز شهادت روحانی مجاهد آیتالله حاج شیخ مهدی شاهآبادی. هم از این رو و در تکریم تکاپوی مدام و مخلصانه آن بزرگ، مقال پیش رو را به شما تقدیم میداریم. امید آنکه تاریخپژوهان و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
آغاز یک تکاپوی مبارزاتی
«مجاهد شریف» و «خدمتگزار مخلص» شهید آیتالله حاج شیخ مهدی شاهآبادی در خانواده آیتالله العظمی حاج شیخ محمدعلی شاهآبادی رشد یافته و از طفولیت با احکام اسلامی و حمایت از حرکت روحانیت در مواجهه با حکومت ظالمانه شاه آشنا شده بود، لذا هنگامی که نهضت ملی ایران به رهبری آیتالله کاشانی آغاز شد، وی از همان ابتدا به این جریان پیوست، اما اوجگیری مبارزات دینی، اجتماعی و سیاسی آن شهید بزرگوار با نهضت امام خمینی آغاز شد. رهبر نهضت اسلامی تنها راه پیروزی علیه فجایع رژیم منحوس پهلوی را سرنگونی آن رژیم میدانستند و به مبارزه بیامان خود علیه ظلم شاه پرداختند. شهید شاهآبادی که در آن زمان طلبه جوانی بود، با شنیدن ندای امام، مشتاقانه به این ندا لبیک گفت و از آن پس با پشتکاری عجیب و با شیفتگی نسبت به پیام امام، مبارزات خود را قوت بخشید و به ویژه در شناساندن مقام والای مرجع تقلید و رهبری شیعیان جهان، امام خمینی، به تودههای مردمی تلاش فراوان کرد. او در این راه از هیچ کوششی فروگذار نکرد و به همین دلیل هم زندگی پررنج و مشقتی را از سر گذراند، اما لحظهای هراس به دل راه نداد و با صبر و استقامتی مثالزدنی، هدف خود را ادامه داد.
سفرهای تبلیغی و مبارزاتی
شهید آیتالله شاهآبادی چه در دوره طلبگی و چه پس از آن، برای تبلیغ دین و نشر احکام به ویژه معرفی و شناساندن حضرت امام، به نقاط دوردست ایران سفر میکرد و مردم آن مناطق را با شخصیت و اهداف امام آشنا میساخت. او تقریباً تمام تابستانها و ماههای رمضان و محرم و صفر را که حوزههای علمیه تعطیل است، در این راه سپری میکرد و خانه به دوشی و زندگی توأم با رنج و دشواری در راه نیل به آرمان بلندش برای او هیچ اهمیتی نداشت و خود و خانوادهاش همه مشکلات را با جان و دل میپذیرفتند. همسر شهید میگوید: «ایشان برای تبلیغ جاهایی را انتخاب میکرد که نیاز بیشتری داشتند و از نظر شرایط زندگی، دشوارتر بودند. ما غالباً هنگام ورود به روستاها با بیاعتنایی مردم روبهرو میشدیم. حتی گاهی به دلیل تبلیغات سوء رژیم علیه روحانیت، مردم روستا با ما مخالفت و حتی از فروش نان به ما خودداری میکردند، به همین دلیل نان خشک و پنیر با خود میبردیم. اما ایشان با پشتکار عجیبی تلاش میکرد مردم را به اسلام علاقهمند کند و لذا رفتار مردم روستا در روزهای آخر اقامتمان با روز ورود از زمین تا آسمان فرق میکرد و با اصرار و التماس از ما میخواستند برنگردیم و یا قول میگرفتند ماه رمضان یا محرم سال آینده هم به آنجا برگردیم. این کار همیشگی ایشان بود.»
تلاش برای معرفی استاد
فعالیتها و تبلیغات شهید آیتالله شاهآبادی در دورهای انجام میشود که از یکطرف مرجعیت امام مطرح است و از سوی دیگر، رژیم شاه همه عوامل داخلی و خارجی خود را بسیج کرده تا جلوی محبوبیت امام و گسترش آرا و افکار ایشان را که چیزی جز سرنگونی رژیم ستمشاهی نیست بگیرد. شهید شاهآبادی تبلیغ مرجعیت و زعامت امام خمینی را یک تکلیف شرعی تلقی میکرد و به رغم اینکه رژیم شاه سخن گفتن درباره امام را ممنوع اعلام کرده بود، هرگز از موضع خود کوتاه نمیآمد و بدون توجه به خطراتی که وی را تهدید میکرد، با استحکام و استواری خاصی به این کار ادامه میداد.
تبلیغ زعامت امام در روستاها توسط شهید شاهآبادی، بسیار واضح و آشکار انجام میشد. فرزندان خردسال شهید، همیشه در طول راه و در اتوبوس ضمن خواندن اشعار مذهبی، برای سلامتی امام دعا میکردند و به کرات نام ایشان را میبردند. یکبار فرمانده پاسگاه ژاندارمری روستای کیلان در نزدیکی دماوند، ایشان را از ماشین پایین میکشد و به پاسگاه میبرد. در آنجا از ایشان میپرسند: «چرا موقع دعا، اول شخص مملکت را دعا نمیکنید؟» ایشان طوری که عده زیادی بشنوند، پاسخ داد: «من نان امام زمان (عج) را نمیخورم که حلیم مشدی عباس را هم بزنم!» از آنجا که امام خمینی با بیت شاهآبادی ارتباط نزدیک داشتند و شهید شاهآبادی هم سالها از محضر امام کسب فیض کرده بود، لذا شهید نقش مهمی در ایجاد ارتباط با سایر روحانیون مبارز، از جمله مرحوم آیتالله ربانی شیرازی ایفا کرد. وی در ایجاد و حفظ هماهنگی لازم بین امام و سایر مراجع هم بسیار خلاقانه و مؤثر عمل کرد. اعلامیههای امام توسط ایشان و دوستانش معمولاً در میان عدلهای پارچه جاسازی و به شهرستانها حمل میشد. ایشان در پنهانسازی مبارزانی هم که رژیم در تعقیب آنها بود تلاش فراوانی کرد، از جمله شهید محمد منتظری را چندین روز در منزل خود مخفی کرد تا مقدمات خروج او از کشور فراهم شد.
ادامه مبارزات در پی مهاجرت به تهران
شهید آیتالله شاهآبادی در سال ۱۳۵۰، پس از حدود ۲۱ سال اقامت در قم، به تهران آمد و به شکل فعالانهتری مبارزه خود را با رژیم شاه آغاز کرد. ایشان با قبول امامت جماعت مسجد روستای رستمآباد شمیران، آنجا را به پایگاهی برای رشد نیروهای انقلابی تبدیل کرد و با تلاشی شبانهروزی، در آنجا اعلامیهها و نوارهای امام را با کمک انقلابیون تکثیر و به نقاط مختلف کشور ارسال میکرد. ایشان در عین حال برای تجدید بنای مسجد، خود مثل یک کارگر ساده بنایی، آستینها را بالا میزد و کار میکرد. دکتر علیاکبر ولایتی درباره فعالیتهای شهید شاهآبادی در مسجد رستمآباد میگوید: «پس از فوت مرحوم شیخ محمدتقی رستمآبادی امام جماعت مسجد رستمآباد، شهید شاهآبادی در سال ۱۳۵۱ به مسجد آمدند. ما جوانان مسجد رستمآباد مایل بودیم که جانشین مرحوم رستمآبادی اهل مبارزه باشد. به همین دلیل برخی روحانیون مبارز به ما توصیه کردند از حاجآقا مهدی شاهآبادی خواهش کنیم که این مسئولیت را بپذیرند. ایشان که آمدند، در مسجد تحولی ایجاد شد و به همین دلیل گروهی که طرفدار رژیم شاه بودند، علیه ایشان شروع به سمپاشی کردند، اما شهامت ایشان و خلوص عدهای از جوانان و افراد معتقد به اسلام و راه امام، به تدریج آنها را از صحنه بیرون راند. رژیم از طریق اوقاف، مساجد را مجبور کرده بود که هیئت امنا داشته باشند تا به این ترتیب دستنشاندگان خود را به عنوان اعضای هیئت امنا جا بیندازد و به این شکل مسجد را اداره و کنترل کند. ما برای جلوگیری از این کار، پنج نفر از افراد مسنی را که معتقد به خط امام و رژیم شاه بودند، به عنوان هیئت امنای مسجد به اوقاف معرفی کردیم و این سلاح را از دست رژیم گرفتیم. شهید شاهآبادی چه در دورانی که در زندان و تبعید بودند و چه در ایامی که به عنوان امام جماعت در مسجد رستمآباد حضور داشتند، در میان مردم مسلمان از محبوبیت خاصی برخوردار بودند. یکی از خاصیتهای هیئت امنایی که برای مسجد انتخاب شد این بود که وقتی ایشان به زندان یا تبعید میافتند، رژیم نمیتوانست کس دیگری را جانشین ایشان کند. شهید شاهآبادی همیشه آخرین اعلامیهها و نوارهای سخنرانیهای امام را میآوردند و در مسجد تکثیر و توزیع میکردند. ایشان کتابخانهای درست کرده و کتابهای انقلابی و اسلامی را در آنجا گذاشته بود. همچنین ایشان روحانیون مبارز و انقلابی را به عنوان امام جماعت مساجد منطقه شمیران انتخاب میکردند تا جمع روحانیت شمیران تقویت شود. در مجموع مسجد رستمآباد با توجه به حضور و تأثیر شهید شاهآبادی به یکی از پایگاههای مهم انقلاب تبدیل شد».
مسجد رستمآباد کانون آگاهی خدمت
یکی دیگر از فعالیتهای شهید شاهآبادی در رستمآباد، جلسات تفسیر قرآن بود که در شبهای شنبه تشکیل میشد و جمع زیادی از افراد تحصیلکرده و متدین در آن شرکت میکردند. شیوه کار روی آیات قرآن به شکل گروهی و پژوهشی بود. ابتدا شهید شاهآبادی نتیجه تحقیقات و مطالعات تکتک افراد را گوش میداد و نهایتاً به جمعبندی و نتیجهگیری میپرداخت. ایجاد «صندوق ذخیره علوی» نیز یکی دیگر از کارهای ارزشمند شهید شاهآبادی در منطقه شمیران بود. دکتر ولایتی اشاره میکند: «این صندوق در واقع یک ذخیره مالی برای انقلابیون بود و افرادی که به زندان میافتادند، از امکانات این صندوق برای خانواده آنها استفاده میشد. جالب اینجاست که حتی انقلابیونی هم که در شهرستانها زندانی شده بودند و شهید شاهآبادی آنها را میشناخت، از امکانات این صندوق استفاده میکردند.»
ایشان به جوانان متعهد و انقلابیای که قصد دیدن آموزشهای نظامی در خارج کشور یا دیدار با امام را داشتند، تا حد امکان از جهت مالی کمک میکرد و امکانات مورد نیاز را در اختیارشان قرار میداد. دوستان ایشان همواره از اقدام شجاعانه شهید در تهیه محل امنی برای شهید مجید شریفواقفی یاد میکنند. ایشان همچنین با یکی از گروههای مسلمان معتقد به خط مشی مبارزه مسلحانه به نام «حزبالله» در ارتباط بود و در فراری دادن بعضی از زندانیان از سیاهچالهای رژیم نقش فعالی را ایفا کرد.
دستگیری، زندان و شکنجه
فعالیتهای مستمر مبارزاتی ایشان موجب شد که رژیم ایشان را به عنوان یک روحانی برجسته و مبارز شناسایی کند و نسبت به ایشان بسیار حساس شود که حاصلش پنج بار زندانهای طولانی و یکبار تبعید و زندانهای کوتاهمدت مکرر بود. از جمله در سال ۱۳۵۲، در پی بازجویی از کسانی که از ایشان اعلامیه گرفته بودند، ساواک به خانه ایشان یورش برد و تعداد زیادی اعلامیه و کتب انقلابی اسلامی را پیدا کرد. در زندان ایشان را تحت شکنجه شدید قرار دادند، از جمله سیم برق را به بدن ایشان وصل کردند و شوک الکتریکی دادند. شهید شاهآبادی همه شکنجهها را تاب آورد و کوچکترین رازی را فاش نکرد لذا بعد از چهار ماه آزاد شد. در سال ۱۳۵۳ بار دیگر دستگیر و پس از ۲۰ روز آزاد شد. در سال ۵۴ به دنبال تغییر ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق، قلوب مسلمانان مبارز سخت جریحهدار شد. ایشان نیز از این انحراف دردناک به شدت آزار دید و پس از خیانتهای خلیل دزفولی و همکارانش و همکاری آنها با ساواک، بار دیگر مأموران به خانه شهید شاهآبادی یورش بردند و یک دستگاه ماشین پلیکپی و مقدار زیادی اعلامیه و کتاب و نوار را کشف کردند و شهید شاهآبادی را دستگیر و زندانی کردند و تحت شکنجه قرار دادند. ایشان در این نوبت پس از دو ماه آزاد شد.
در تبعیدگاه بانه
در سال ۱۳۵۵ رژیم شاه برای جلوگیری از فعالیتهای ایشان در تهران، ایشان را به بانه که منطقهای دور در کردستان و سنینشین است تبعید کرد، با این امید که اختلافات مذهبی برای ایشان به صورت شکنجه روحی درآید و امکان هرگونه مبارزهای را از ایشان بگیرد، اما شهید شاهآبادی در بانه با زحمات شبانهروزی و روشهای خداپسندانه، نه تنها با اهل تسنن اختلافی پیدا نکرد، بلکه با حضور مستمر در مساجد آنها و مصاحبت با مردم کوچه و بازار، علت تبعید خود و ماهیت خائنانه رژیم شاه را افشا کرد. یکی از علمای بانه درباره منش ایشان در آن دوره میگوید: «به جرئت میتوانم بگویم ایشان در مدت تبعید خود، هیچیک از نمازهای یومیهاش را در خانه نخواند، بلکه ایشان در تمام نماز جماعتهای اهل تسنن شرکت میکرد و منحصر به یک مسجد هم نبود، بلکه به نوبت در هر ۱۴ مسجد شهر حضور پیدا میکرد.»
شهید شاهآبادی در دوره تبعید مرتباً به منزل علمای اهل تسنن میرفت یا آنها را به خانه خود دعوت میکرد. ایشان به خصوص با شهید ملاعبدالکریم، انس بیشتری داشت. شهید ملاعبدالکریم در سال ۱۳۶۳ در اثر حمله هواپیماهای دشمن بعثی به راهپیمایی مردم بانه در ۱۵ خرداد به شهادت رسید. ایشان در طول تبعید به رغم ممانعت رژیم، بارها از محل تبعید بیرون میرفت و با مبارزانی که به شهرهای اطراف تبعید شده بودند ملاقات میکرد و برمیگشت. زندگی بسیار ساده و بیآلایش ایشان در تبعید و استفاده از حداقل امکانات، مردم محروم و مستضعف کُرد را بسیار به ایشان علاقهمند کرده بود. نهایتاً فعالیتهای ایشان سبب شد رژیم از ترس شورش کُردهای آن منطقه، به تبعید ایشان خاتمه دهد و ایشان را بعد از شش ماه آزاد کند.
پیشگام در رستاخیز ۵۷
ایشان از سال ۵۶ به بعد علناً علیه رژیم شاه مبارزه و از مخفیکاری پرهیز میکرد، از جمله تکثیر اعلامیه و نوار در تیراژ بالا و توزیع آنها به شکل علنی. ایشان همواره میگفت: «باید خواندن اعلامیههای حضرت امام و گوش دادن به فرمایشات ایشان برای مردم عادی شود، چون فقط در این صورت است که دیگر چیزی مانع مبارزه نخواهد شد». در سال ۵۷ آموزش عدهای از جوانان مسلمان و انقلابی را به عهده میگیرد. پس از مدتی ساواک، اعضای این گروه را تعقیب و حدود ۷۰ نفر از جمله شهید شاهآبادی را دستگیر و زندانی میکنند. ایشان در بازجوییها مأموران را به سخره میگیرد و میگوید باید همه اعلامیهها، کتابها و نوارهایی را که از منزل من برداشتهاید برگردانید! ایشان را به زندان انفرادی و سپس عمومی میبرند و سرانجام در آبان سال ۵۷ آزاد میکنند. شهید شاهآبادی بلافاصله به شکلی آشکار مبارزات خود را آغاز میکند. به همین دلیل ۱۲ روز بعد مجدداً دستگیر و در زندان باغشاه حبس و تاریخ سوم بهمن ۵۷، یعنی چند روز قبل از ورود امام آزاد میشود. ایشان در زمره روحانیونی بود که در مسجد دانشگاه تهران در اعتراض به جلوگیری دولت بختیار از ورود امام تحصن کردند. نقش شهید شاهآبادی در کمیته استقبال از امام و اداره بیت امام بسیار حساس و قابل توجه بود. ایشان از جمله معدود افرادی بود که با امام ارتباط نزدیک و خاص داشت. در ۲۱ بهمن ۵۷، پس از صدور فرمان تاریخی امام در مورد لغو حکومت نظامی، ایشان در کنار شهید مطهری، مأموریت ابلاغ این پیام را به همه مراکز و اماکن به عهده داشتند. شهید شاهآبادی در درگیریهای روز ۲۱ بهمن، در خلع سلاح کلانتریها و انتقال اسلحه و مهمات به نقاط امن، فعالانه تلاش کرد.
در شورای مرکزی کمیته انقلاب اسلامی
ایشان پس از پیروزی انقلاب، به دعوت آیتالله مهدوی کنی، در کنار آیات موحدی کرمانی و امامی کاشانی به عضویت شورای مرکزی کمیته انقلاب اسلامی درآمد و در سازماندهی آن نقش بیبدیلی داشت. علاوه بر آن، مسئولیت یکی از ستادهای کمیته شمیرانات نیز به عهده ایشان بود و همراه با مرحوم حجتالاسلام ملکی به حل و فصل امور میپرداخت. مرحوم آیتالله مهدوی کنی درباره او میگوید: «شهید شاهآبادی روحیهای داشت که اگر یک کمیته فرعی کوچک را هم قرار بود اداره کند، این کار را به حسب وظیفه انجام میداد، در حالی که شاید از لحاظ ظاهر در شأن او نبود و برایش کوچک بود ولی همیشه نگاه میکرد ببیند رضای خدا در چیست». مردم شمیرانات که از دیرباز با خدمات صادقانه شهید آشنایی داشتند، به هر مشکلی که برمیخوردند به ایشان رو میآوردند، چون میدانستند که همچون پدری مهربان، از کار فروبستهشان گره خواهد گشود.
بر آستان یار
سرانجام این روحانی مجاهد و سختکوش در ۶ اردیبهشت ۱۳۶۳ در جزیره مجنون در کنار رزمندگان جبهه حق به فیض شهادت نائل شد و به آرزوی دیرین خود رسید. امام خمینی استاد این شهید والاتبار، در سوگ «استادزاده» خویش چنین نگاشت: «با کمال تأسف و تأثر شهادت استادزاده محترم، جناب حجتالاسلام، آقاى آقاشیخ مهدى شاهآبادى، را به پیشگاه معظّم حضرت بقیهالله، أرواحنا لمقدمه الفداء، تبریک و تسلیت عرض مىکنم. مبارک باد بر آن حضرت چنین فداکاران و جانبازان در راه هدف بزرگ و اسلام عزیز، که با شهادت افتخارآمیز خود ملت عظیمالشأن ایران، بهویژه روحانیت عالیقدر، را سرفراز مىنمایند. این شهید عزیز علاوه بر آنکه خود مجاهدى شریف و خدمتگزارى مخلص براى اسلام بود و در همین راه به لقاءالله پیوست، فرزند برومند شیخ بزرگوار ما بود، که حقاً حق حیات روحانى به اینجانب داشت، که با دست و زبان از عهده شکرش برنمىآیم.»