کد خبر: 1002488
تاریخ انتشار: ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۰۴:۱۵
روایتی از زمینه‌ها و پیامد‌های صدور فتوای تاریخی آیت‌الله حاج‌میرزامسیح مجتهد تهرانی
هدف میرزا مسیح صرفاً مقابله با چند مأمور سیاسی و برگرداندن چند زن گرجی نبود، بلکه مسئله اصلی او بقای اسلام بود. اگر چنین قیامی صورت نمی‌گرفت، شاید استقلال ایران برای همیشه مخدوش می‌شد. در بین جمعیتی که در مسجد جامع گرد می‌آمدند، افراد زیادی بودند که یا بستگان خود را در جنگ‌های ایران و روس از دست داده یا زنانشان را به زور از خانه‌هایشان بیرون آورده و به سفارت روس انتقال داده بودند!
احمدرضا صدری
سرویس تاریخ جوان آنلاین: آنچه پیش رو دارید، خوانشی است از زمینه‌ها و پیامد‌های قتل الکساندر سرگویچ گریبایدوف به دست مردم تهران که درس‌ها و عبرت‌های فراوانی به همراه داشت. این رویداد نشان داد که مردم اجازه حریم‌شکنی به هیچ بیگانه‌ای نمی‌دهند و در صورت لزوم قدرت خود را به رخ ایشان می‌کشند. امید آنکه تاریخ پژوهان و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

گریبایدوف که بود؟

الکساندر سرگویچ گریبایدوف، خواهرزاده سردار گرجستان و حاکم قفقاز، ژنرال پاسکوویچ، چون در جنگ ایران و روس حضور داشت و از جزئیات آن آگاه بود و در تحمیل قرارداد ننگین ترکمانچای به ایران نقش مؤثری داشت، به توصیه دایی خود از سوی امپراتوری روسیه به وزیر مختاری دولت روسیه در مرکز حکومت ایران منصوب شد. او که نام خانوادگی «گریبایدو» به معنی «سوسک قارچ‌خوار» را برای خود انتخاب کرده بود، نزد ایرانی‌ها چهره خشن و منفوری داشت و همواره از ایرانی‌ها با عناوین تحقیرکننده‌ای، چون مردم وحشی آسیا یاد می‌کرد و از اینکه قرار بود به جایی برود که از نظر او معاشرت با افراد فهمیده و خانم‌های دلربا را از او می‌گرفت، به‌شدت آشفته بود. گریبایدوف در روز یک‌شنبه پنجم رجب سال ۱۲۴۴ ه. ق به تهران آمد. میرزا محمدعلی خان کلبانی، پیشکار علی‌خان ظل‌السلطان، پسر شاه و محمدولی خان قاسملوی افشار از طرف دربار به استقبال او رفتند. گریبایدوف در خانه‌ای در کنار قلعه شاه عبدالعظیم که متعلق به یکی از ۶۸ شاهزاده قاجار بود و درست در کنار خندق باروی قلعه واقع شده بود، سکونت کرد. به دستور فتحعلی‌شاه، میرزا ابوالحسن خان شیرازی، وزیر امور خارجه و چند تن از مقامات دولتی به خانه سفیر رفتند تا رسم مهمان‌نوازی را به جای آورند.

فرستاده بی‌نزاکت!

پس از چند روز گریبایدوف به حضور شاه رسید و خود را معرفی کرد. او که جوانی بسیار متکبر بود، رعایت تشریفات دربار را خلاف شئونات خود می‌دانست و به اعیان و وزرا پرخاش و با کلمات بی‌ادبانه با آن‌ها صحبت کرد. او برخلاف آداب دربار، با چکمه وارد شد و مراسم معمول دربار را انجام نداد و در گفتگو با نهایت درشتی و بی‌ادبی حرف زد و هر چه حضار سعی کردند با ایما و اشاره به او بفهمانند که این رسم سخن گفتن با سلاطین نیست، اعتنا نکرد. شکست ایران در جنگ با روسیه، گریبایدوف را به این تشخیص رسانده بود که باید با مقامات ایرانی مثل یک دولت مستعمره رفتار کند. مأموران همراه او هم از خشونت چیزی کم نمی‌گذاشتند و می‌خواستند نشان بدهند که نماینده کشور پیروز در جنگ هستند. آن‌ها در حالی که مست می‌کردند، در کوچه و بازار به مردم مؤمن و معتقد تهران توهین و آن‌ها را تحقیر می‌کردند.

این رفتار‌های ناپسند موجب گردید که عزت نفس شیعیان ایران پایمال شود و مردم به شدت کینه گریبایدوف را به دل بگیرند. گریبایدوف که تصور می‌کرد ملت ایران به کلی نابود شده‌اند، هرگز تصورش را هم نمی‌کرد که این ملت مغلوب بتواند علیه فرستاده عالی کشور فاتح شورش کند. به همین دلیل از لحظه‌ای که وارد ایران شد، تمام اصول دیپلماسی را که سفرا و مأموران خارجی ملزم به رعایت آن‌ها هستند، زیر پا گذاشت و به آزار مردم و حرمت‌شکنی آنان پرداخت و در امور داخلی ایران دخالت کرد. او که برای دریافت غرامت از ایران و استرداد اسرا آمده بود، می‌خواست به هر ضرب و زوری که است، این کار‌ها را انجام بدهد و سریع به کشور خود برگردد. وی بدون توجه به اینکه اکثر زنان گرجی‌ای که آغامحمد خان قاجار به ایران آورده بود، اینک ازدواج کرده و صاحب چند فرزند بودند، به بهانه جست‌وجوی روس‌ها و گرجی‌های پناهنده، به خانه‌های مسلمانان یورش می‌برد و زنان گرجی را تعقیب و خانه‌های آن‌ها را تفتیش می‌کرد. اعمال زشت گریبایدوف و عمالش به جایی رسید که علناً و رسماً خلاف اصول مسلم اسلامی عمل می‌کردند و توقع داشتند مردم به دلیل اینکه شکست خورده‌اند، در مقابل آن‌ها سر تسلیم فرود آورند و سکوت کنند و مثل زمامدارانشان تن به خفت و خواری بدهند، اما گریبایدوف سنت‌ها، باور‌ها و غیرت دینی مردم مسلمان ایران را نمی‌شناخت. او از ایرانی‌ها فقط کسانی را دیده بود که برای حفظ مقام و موقعیت سیاسی خود و رسیدن به تاج و تخت سلطنت، نسل اندر نسل، تن به پستی داده و با قرارداد‌های ننگین، مملکت خود را فروخته بودند و تصور می‌کرد که همه ایرانی‌ها اینگونه هستند. علمای دین و روحانیون، گریبایدوف را بسیار نصیحت کردند، اما او بدون توجه به عزت و شوکت اسلامی مردم، همچنان به رویه زشت خود ادامه می‌داد، رویه‌ای که در سرزمین اسلامی ایران که مردمانش بیش از هزار سال با باور‌های شیعی زیسته بودند و صداقت، آزادگی، ایثار و شرافت را به درستی می‌شناختند، پاسخی جز اعتراض و نهایتاً مقابله نداشت. این مردم در ماه‌های محرم و صفر با یاد قیام اباعبدالله (ع) به سوگواری می‌پرداختند و ایشان و یاران باوفای‌شان را تجسم عینی مکتب تشیع می‌دانستند و نمی‌توانستند در برابر تعدی و رفتار‌های ناروا و تضییع حقوق مسلمین و هتک حرمت جامعه اسلامی خاموش بمانند. این مردم مسلمان می‌دیدند که وطنشان چگونه مثله شده و بخش‌هایی از آن از دست رفته و عده‌ای از هم‌کیشان آنان در آن سوی مرز‌ها در اسارت دشمن هستند و وزیر مختار روسیه نیز گویی مالک این کشور است، بدون ترس و واهمه به رفتار‌های غیرقانونی خود ادامه می‌دهد و عمال او در کوی و برزن مزاحم مردم می‌شوند. مردم با مشاهده این رفتارها، سخت نگران خواهران و برادران مسلمان خود در مناطق از دست رفته‌ای، چون ایروان، نخجوان و آذربایجان می‌شدند، در‌حالی‌که کارگزاران بی‌لیاقت قاجار همچنان به فکر حفظ تخت و تاج خود به هر قیمتی بودند و تن‌آسایی و عیاشی به آنان فرصت نمی‌داد که به مصائب مردم بیندیشند.

مردم در اندیشه واکنش به فرستاده بی‌نزاکت

در نتیجه، مردم تصمیم گرفتند با هدایت و رهبری علمای شیعه، چنان درس عبرتی به روس‌های خودسر بدهند که هرگز از یاد نبرند. برای مردم مسلمان ایران ابداً قابل‌تحمل نبود که عده‌ای روس و ارمنی خودسرانه وارد خانه بشوند و زنان مسلمان را به اقامتگاه مأمور سیاسی روسیه در حوالی دروازه حضرت عبدالعظیم ببرند. خشم همگانی که ناشی از حمله روس‌های مسلح به خانه‌های مردم مسلمان بود، نهایتاً شورشی را که به کشتار هیئت نمایندگی روسیه منجر شد، پدید آورد. زنان اسیر شده در سفارت روس زیرفشار قرار گرفتند که دست از اعتقادات دینی خود بردارند و اسلام را ترک کنند، ولی آن‌ها با خواندن قرآن و ذکر و دعا با صدای بلند، نفرت خود را از سفیر و همراهانش اعلام و سعی کردند صدای دادخواهی خود را به گوش علمای شهر و مردم مسلمان برسانند. برخی از بانوان گرجی و ارمنی سال‌ها قبل همراه بستگان خود به ایران آمده و مسلمان شده بودند و حالت اسیر را نداشتند، ولی سفیر روسیه بدون توجه به اینگونه مسائل، اصرار داشت آن‌ها را از شوهر و فرزندانشان جدا کند و به روسیه برگرداند. این وضعیت برای زنان قابل‌تحمل نبود و عوامل حکومتی نیز به جای رسیدگی به این وضعیت فاجعه‌بار، در مقابل اعتراض زنانی که از علما و مسلمانان کمک می‌خواستند، آن‌ها را به سکوت دعوت می‌کردند. زنان هم در اعتراض به شاهزادگان قاجار می‌گفتند که اگر این رویه درستی است، زنان خودتان را تسلیم روس‌ها کنید. وضعیت نابسامان این زنان، مردم تهران و علما را سخت نگران و برآشفته کرده بود.

حمایت گریبایدوف از خواجه ارمنی!

یکی از عواملی که به آتش خشم مردم دامن زد، پناهنده شدن آغایعقوب ارمنی ایروانی از خواجه‌سرا‌های حرم فتحعلی‌شاه به گریبایدوف بود. او سال‌ها پیش از ایروان به تهران آمده و در دربار قاجار سمت مهمی داشت، اما به خاطر معاملاتی که انجام داده بود، مبلغ گزافی به مردم و به دولت بدهکار بود. از این روی آن‌ها می‌خواستند وی را دستگیر کنند، اما او خودداری کرد و با استفاده از ماده سیزدهم عهدنامه ترکمانچای به گریبایدوف پناهنده شد و از او خواست که وی را به روسیه بفرستد. گریبایدوف از یعقوب ارمنی حمایت کرد و در ایجاد فشار علیه مردم و استرداد اسیران از راهنمایی‌های او کمک گرفت. سپس دستور داد اموال او را مهر و موم کنند و به سفارت روسیه انتقال دهند. به این ترتیب و با تحریکات آغایعقوب که فهرست اسرای قدیم و جدید گرجستان را که اکثر آن‌ها همسر مردان مسلمان و صاحب فرزند بودند، به گریبایدوف داد، فتنه و فساد شدت پیدا کرد و مردم نزد علما، به‌خصوص میرزا مسیح شکایت کردند. آغایعقوب با حمایت گریبایدوف جسارت بیشتری پیدا کرد و به طور علنی به مقدسات مردم و علمای دینی توهین می‌کرد. گریبایدوف به جای رسیدگی به اعتراضات و شکایت‌های علما و مردم، از مجازات آغایعقوب طفره می‌رفت و می‌گفت که او را روانه تبریز خواهد کرد تا در محکمه شرع محاکمه شود، ولی در عمل با تحریک و تشویق آغایعقوب بر خشونت خود نسبت به مردم می‌افزود و شعله خشم مردم را برافروخته‌تر می‌کرد.

واکنش علما به اقدامات گریبایدوف

رفتار‌های موهن گریبایدوف و عمال او و حوادث اسفناکی که توسط آن‌ها رقم زده می‌شد، از دید علمای ایران دور نبود. مردم مسلمان و به‌خصوص بازاری‌های مؤمن که زیر فشار‌های سخت بودند، دائماً به علما مراجعه می‌کردند و از آن‌ها کمک می‌خواستند، زیرا بر این باور بودند که فقط فق‌ها و مجتهدان می‌توانند خواسته‌های برحق آن‌ها را عملی کنند و با توجه به موازین شرعی و احکام فقهی تصمیم بگیرند. بی‌توجهی کارگزاران دربار قاجار به وقایع اسف‌انگیزی که هر روز روی می‌داد، علما را خشمگین ساخته بود و آن‌ها هر روز در مساجد و محافل دینی به افشاگری می‌پرداختند. به زودی اخبار تهران به شهر‌های دیگر هم رسید و علمای بلاد عازم تهران شدند تا برای دفاع از زنان مسلمان و استرداد آن‌ها به خانواده‌هایشان و دفاع از خانواده‌های مسلمان و شیعه دست به اقدام بزنند و از پیامد‌های بعدی این رفتار‌های شنیع جلوگیری کنند، زیرا بیم آن می‌رفت که روس‌ها تحت لوای اجرای مفاد عهدنامه، با کمک خودفروختگان داخلی، برای نفوذ و گسترش سلطه خود به هر عمل کثیفی دست بزنند. روحیه و باور‌های دینی مردم و پیوند محکم بین آن‌ها و علما سبب گردید که ملت یکپارچه در برابر این توطئه‌ها ایستادگی و صحنه درخشان دیگری را در تاریخ ایران خلق کنند.

میرزا مسیح مجتهد تهرانی، هدایتگر خشم عمومی

مردم تهران سرانجام با روحانیت متحد شدند تا ریشه این تجاوز آشکار را بسوزانند. میرزا مسیح مجتهد، همواره با افشاگری‌های شجاعانه خود، مخالفتش را با استبداد و تجاوز و سلطه اعلام کرده بود و بدیهی است که مردم در چنین شرایطی بیش از هر کس دیگری به او پناه می‌بردند. وی حوادث روزگار خود را به خوبی رصد می‌کرد و نقشه‌ها و توطئه‌های دشمنان را به خوبی می‌شناخت. او در عین حال از شجاعت زیادی برخوردار بود و می‌توانست بدون ذره‌ای واهمه با دشمنان مقابله و احکام الهی را اجرا کند. زهد، معنویت، طهارت و زندگی بی‌آلایش و ساده او دلیل محکمی برای پذیرش رهبری وی از سوی مردم مؤمن و معتقدی بود که هوشیارانه ایشان را به‌عنوان رهبر این قیام پذیرفتند. میرزا مسیح بر صلابت اسلامی قیام پای فشرد و حق مردم را پس گرفت و قانون اسلام را اجرا کرد. وی با پیروی از معصومین (ع) و سنت نیکوی آن بزرگان توانست در برابر ظلم و استبداد بایستد، عظمت اسلام و تشیع را به استکبار نشان بدهد و غبار شکست و شرمساری را از چهره مسلمانان ایرانی بزداید.

مسجد جامع تهران، پایگاه قیام

میرزا مسیح امام جماعت مسجد جامع تهران بود و همیشه پس از اقامه نماز مغرب و عشاء به ایراد سخنرانی می‌پرداخت. اینک سخنان و موعظه‌های او عطر و بوی قیام را به خود گرفته بودند و مردم گروه گروه از محله‌های دور و نزدیک تهران به سوی مسجد جامع حرکت می‌کردند. ایشان در سخنرانی‌های خود بر لزوم مقابله با ظلم و ستم سخن می‌گفت و تأکید می‌کرد که ابتدا باید این وزیر مختار لاابالی را نصیحت کرد و از در مسالمت وارد شد تا اسیران و زنان مسلمان را که بی‌دلیل از شوهر و فرزندان خود دور کرده‌اند، بازگرداند. وی به مردم تأکید کرد که کسی حق ندارد دست به کشتار بزند و ریختن خون سفیر جایز نیست. بنابراین برخلاف ادعای دروغ بعضی از مورخان، میرزا مسیح هرگز جواز قتل گریبایدوف را صادر نکرد، بلکه، چون زنان و اسرا به او پیغام داده بودند که ما را نجات بدهید، به حکم وظیفه دینی و شرعی، ابتدا از گریبایدوف خواسته بود آن‌ها را آزاد کند تا دچار عواقب خطیر این عمل نشود، اما او به این هشدار وقعی ننهاد و به تقاضا‌های مکرر میرزا مسیح اعتنا نکرد. میرزا ابوالحسن خان، وزیر امور خارجه و چند تن از مقامات دولتی هم برای گریبایدوف پیغام فرستاده بودند که از خشم و هیجان مردم بترس و اسرای مسلمان را برگردان، اما گریبایدوف این نصایح را هم پشت گوش انداخت؛ و سرانجام روز واقعه در روز چهارشنبه ششم شعبان ۱۲۴۴ ه. ق، یعنی ۱۹ روز پس از ورود گریبایدوف به تهران، مردم کسب و کار خود را تعطیل کردند و به سمت مسجد جامع راه افتادند. فتوای میرزا مسیح به سرعت در بین مردم منتشر شده بود. از نظر میرزا مسیح، گریبایدوف فردی جبّار و معارض با دین خدا بود. مردم مسلمان تهران هم گریبایدوف را مانعی بزرگ بر سر راه تکامل دینی و معنوی خود می‌دیدند. میرزا مسیح قیام کرد تا به استکبار که آن موقع در متجاوزان روس و انگلیس تجسم پیدا کرده بود، ثابت کند که عزت و عظمت و سربلندی فقط مختص خدا و رسول و مؤمنان است. هدف میرزا مسیح صرفاً مقابله با چند مأمور سیاسی و برگرداندن چند زن گرجی نبود، بلکه مسئله اصلی او بقای اسلام بود. اگر چنین قیامی صورت نمی‌گرفت، شاید استقلال ایران برای همیشه مخدوش می‌شد. در بین جمعیتی که در مسجد جامع گرد می‌آمدند، افراد زیادی بودند که از سیاستمداران روس به شدت زخم خورده بودند. آنان فرزند یا بستگان خود را در جنگ‌های ایران و روس از دست داده یا زنانشان را به زور از خانه‌هایشان بیرون آورده و به سفارت روس انتقال داده بودند. جمعیت ۱۰۰ هزار نفری به سردمداری میرزا مسیح و روحانیون به سوی سفارت روس حرکت کردند. خبر به شاه رسید و به وزیر خارجه دستور داد از وزیر مختار روس بخواهد موجب تحریک مردم نشود، اما او به جای آنکه در مقابل خشم و نفرت مردم صبوری به خرج بدهد و خواسته‌های منطقی آن‌ها را برآورده سازد، به مأموران خود دستور داد که مردم را از اطراف سفارت پراکنده سازند و اگر نرفتند به آن‌ها تیراندازی کنند. هنگامی که نوجوانی ۱۴ ساله با تیراندازی محافظان سفارت به شهادت رسید، آتش خشم مردم از کنترل خارج شد و آن‌ها با خنجر، چاقو و شمشیر به سفارت حمله بردند تا ضمن آزاد ساختن اسرا و زنان خود، انتقام خون نوجوان مظلوم را بگیرند. فتحعلی‌شاه به ظل‌السلطان، حاکم تهران دستور داد جلوی این حادثه را بگیرد و او با چند هزار نگهبان و کشیک‌چی و سرباز تلاش کرد مردم را از اطراف سفارت روس پراکنده کند، اما دیگر دیر شده بود و سیل خروشان ملت مهارنشدنی بود. گریبایدوف که دید اوضاع بحرانی است، آغایعقوب ارمنی و زنان را از سفارت بیرون فرستاد، اما مردم با فریاد «یا حسین» به در سفارت یورش بردند و با آنکه یکی‌یکی با تیراندازی قزاق‌ها به خاک و خون می‌غلتیدند، با آنچه در دست داشتند به افراد داخل سفارت یورش می‌بردند. از جمله کسانی که به دست مردم کشته شد، شاهزاده مکیلف از مردم تفلیس بود. در این درگیری خونین ۸۰ تن از مردم مسلمان به شهادت رسیدند و ۳۸ تن از ساکنان سفارت روس، از جمله خود گریبایدوف کشته شدند. تنها دبیر اول سفارت، مالتسوف از این ماجرا جان به در برد و در مراجعت به روسیه در حمایت از ایران و علیه گریبایدوف شهادت داد و گفت که رفتار او و عمالش خشم مردم ایران را برانگیخته است. در این درگیری گزارش‌های سیاسی سفارت روس که همه در جهت سلطه و غارت بیشتر تهیه شده بودند، توسط مردم سوزانده شدند. سفارت روس به طور کامل ویران شد و جز توده‌ای از آجر و سنگ و چوب‌های شکسته چیزی باقی نماند؛
 
و کلام آخر

در اینجا ذکر این نکته ضروری است که ادعای مورخانی، چون نویسنده کتاب «تاریخ ایران از آغاز تا انقراض قاجاریه» مبنی بر اینکه مردم براساس فتوای میرزا مسیح، گریبایدوف و افراد سفارت را کشتند، به هیچ وجه صحیح نیست و اعتبار ندارد. حتی اظهارات مورخان روسی و اروپایی هم این ادعا را تأیید نمی‌کند. سفیری که پس از گریبایدوف به تهران آمد در خاطرات خود تأکید کرده بود که اگر سفیر به نگهبانان سفارت دستور تیراندازی نمی‌داد، جمعیت بی‌آنکه عملی انجام بدهد، پراکنده می‌شد. گریبایدوف باید بردباری و خونسردی به خرج می‌داد و می‌گذاشت خشم و نفرت مردم خاموش شود، ولی او این کار را نکرد، بلکه برعکس، مردم را تحریک کرد و این فاجعه را به بار آورد. به هر حال میرزا مسیح مجتهد به حکم قرآن و برحسب تکلیف شرعی، در پاسخ به ندای زنان و اسیرانی که به طور غیرقانونی در سفارت روسیه زندانی شده بودند، اقدام کرد و حکم او برگرفته از منابع قرآنی و روایی بود. بی‌تردید گریبایدوف پاسخ ظلم‌ها و کار‌های بی‌رویه خود را گرفت و ملت مسلمان ایران بار دیگر با دادن نزدیک به ۱۰۰ قربانی ثابت کرد که هرگز برای مدتی طولانی نمی‌تواند ظلم و به خصوص نادیده گرفتن احکام الهی را تحمل کند و با پیروی از اولیای دین و قیام عاشورا به مقابله با دشمنان وطن و دین پرداختند و بار غیرت و حمیت دینی خود را به نمایش گذاشت.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار