سرویس حوادث جوان آنلاین: صبح روز دوشنبه ۱۵اردیبهشتماه مرد جوانی سراسیمه به اداره پلیس رفت و گفت پدر سالخوردهاش صمد گم شدهاست.
شاکی در توضیح ماجرا گفت: پدرم ۷۰ساله است و مغازه لوازم خانگی دارد، اما مغازهاش را من اداره میکنم. ساعتی قبل او از خانهمان که در یکی از خیابانهای شمال تهران است برای خرید بیرون رفت و دیگر بازنگشت. او به تماسهایمان جواب نمیدهد و نگرانش هستیم. با شکایت مرد جوان پرونده به دستور قاضی سهرابی، بازپرس شعبه نهم دادسرای امور جنایی تهران برای رسیدگی در اختیار تیمی از کارآگاهان ادارهیازدهم پلیسآگاهی قرار گرفت.
در حالی که تحقیقات درباره این حادثه ادامه داشت، شاکی دوباره به اداره پلیس رفت و سرنخی از آدمربایان در اختیار مأموران پلیس قرار داد.
وی گفت: مدتی قبل با چهار نفر به نامهای بابک، سیروس، کیوان و فرامرز داد و ستد کاری داشتم که با هم اختلاف مالی پیدا کردیم. ساعتی قبل مرد ناشناسی با شماره تلفن همراه من تماس گرفت و گفت پدرم در اختیار آنها است و برای آزادی او باید ۵۰۰میلیون تومان به آنها بدهم و الان احتمال میدهم آن چهار نفر پدرم را ربودهاند. وی در پایان گفت: مرد ناشناس تهدید کرد اگر موضوع را به مأموران پلیس خبر بدهم پدرم را به قتل میرسانند. بعد از به دست آمدن این اطلاعات مأموران متوجه شدند که تماس گیرنده فرامرز بوده است که او را بازداشت کردند. متهم در بازجوییها منکر آدم ربایی شد و مدعی شد بابک، سیروس و کیوان مرد سالخورده را ربودهاند.
وی در ادعایی گفت: ما چهار نفر از بهرام مبلغ ۵۰۰ میلیون تومان طلب داشتیم، اما او بدهیاش را پرداخت نمیکرد و هر روز بهانهای میگرفت. ما خیلی تلاش کردیم که او را قانع کنیم و بدهیاش را بپردازد، اما نتیجهای نگرفتیم تا اینکه روز حادثه بابک با من تماس گرفت و گفت پدر بهرام را باهمدستی سیروس و کیوان ربوده است و از من خواست با بهرام تماس بگیرم و برای آزادی او ۵۰۰میلیون تومان پول درخواست کنم که قبول کردم.
در چنین شرایطی مأموران پلیس برای شناسایی مخفیگاه متهمان و آزادی گروگان وارد عمل شدند که روز چهارشنبه ۱۷اردیبهشت دریافتند آدم ربایان وقتی متوجه شدند فرامرز دستگیر شده صمد را به صورت دست و پا بسته در بیابانهای اطراف یکی از شهرهای غربی کشور رها کرده و از محل گریختهاند.
مرد ربوده شده پس از آزادی به مأموران پلیس گفت: روز حادثه برای خرید از خانهام خارج شدم که در داخل خیابان خلوتی خودروی پژویی راه مرا سد کرد.
دو مرد جوان که عینک به چشم داشتند از خودرو پیاده و مدعی شدند مأمور پلیس هستند و باید برای پاسخ به چند سؤال همراه آنها به اداره پلیس بروم. از آنها خواستم موضوع را به خانوادهام خبر دهم، اما آنها قبول نکردند و مرا به زور به داخل خودرو بردند و بعد از اینکه دست و پایم را با طناب و چشمانم را با پارچهای بستند مرا داخل صندوق عقب گذاشتند و به راه افتادند. پس از چند ساعت رانندگی خودروی آنها داخل خانه باغی توقف کرد و مرا به داخل اتاقی بردند و آنجا حبس کردند. آنها در این چند روز مرا شکنجه ندادند، اما تهدید کردند که باید پسرم برای آزادی من به آنها ۵۰۰ میلیون تومان بدهد تا اینکه متوجه شدم مأموران پلیس یکی از آنها را دستگیر کرده است. پس از این آدمربایان مرا در بیابانهای اطراف شهری رها کردند که مرد رهگذری به دادم رسید و همانجا فهمیدم آدمربایان مرا به یکی از شهرهای غربی کشور آوردهاند.
همزمان با تحقیقات از متهم، مأموران در تلاشند تا سه همدست متهم را دستگیر کنند.