کد خبر: 1003722
تاریخ انتشار: ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۰۲:۰۰
نگاهی به کتاب «یادداشت‌های سوسنگرد»
«یادداشت‌های‌های سوسنگرد» دستنوشته‌های رزمنده شهید غلامرضا صادق‌زاده، متولد ۱۳۳۹ تهران است که در سال ۱۳۶۰ زمانی که ۲۱ ساله بوده در جبهه جنوب حین انجام خدمت، نگاشته و مدت‌ها پس از شهادتش به شکل کتاب منتشر شده است. در مقدمه این کتاب آمده است: «وقتی پای دفترچه یادداشت‌های شهید غلامرضا صادق زاده به دفتر ادبیات و هنر مقاومت باز شد، خیلی زود آستینِ شوق بچه‌ها را بالا زد تا به شکل یک مجموعه مستقل، خود را به دست جامعه بسپارد. هر دو دفترچه بدخط بودند و ناخوانا ولی عیار جملاتش که با یاد خدا محک خورده بود، خوانا بود و خوش خط.»
رامین جهان‌پور
سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: یادداشت‌های این رزمنده دقیقاً از تاریخ ۲۷ آبان ماه سال ۱۳۶۰ راس ساعت ۶:۲۰ صبح، شروع می‌شود و تا ۲۴ دی ماه ۱۳۶۰ ادامه پیدا می‌کند. پایان کتاب هم با شهادت دوستش اصغر همراه می‌شود که در کنار خودش هنگام خنثی کردن مین‌ها به شهادت رسیده است. او پس از شهید شدن دوست همسنگرش در دفترچه یادداشت‌هایش می‌نویسد «.. از شش نفری که دور مین منفجر شده بودند، فقط من زخمی نشدم... تمام ترکش‌های قسمتی مرا شهید اصغر گرفت و حق مرا غصب کرد...» (پنج شنبه - ۲۴ /۱۰ /۶۰ سوسنگرد). درست هشت ماه بعد از نوشتن یادداشت‌های این کتاب یعنی در تیرماه سال ۱۳۶۱ غلامرضا در عملیاتی که در آن مشغول خنثی کردن مین‌های دشمن است، به شهادت می‌رسد.

هم جهادگر هم رزمنده

غلامرضا که دانشجوی مهندسی کامپیوتر در دانشگاه صنعتی شریف هم هست قبل از جنگ ابتدا به عنوان یک جهادگر برای کمک به روستاییان محروم شهرستان گنبد راهی آنجا می‌شود و مدتی بعد با شروع جنگ، داوطلبانه عازم جبهه جنوب کشور می‌شود و پس از طی کردن دوره آموزش در گروه مهندسی، به عنوان «تخریبچی» کارش را شروع می‌کند و چندین عملیات موفق را پشت سر می‌گذارد: «.. بار اول که پا در میدان مین گذاشتم مقداری دلشوره داشتم... دلشوره‌ام برای این بود که نکند اول کار مفتی، مفتی نفله شویم و هنوز به دشمن نیش نزده به خاطر بی‌عرضگی برویم آن دنیا و همه مردم اسممان را شهید بگذارند...» (۵ /۹ /۶۰ ساعت یک- میدان مین- اطراف اهواز)

بزرگمردان کوچک

اراده قوی، روحیه بالا و شور و اشتیاق بی‌نظیر او برای ماندن در جبهه را می‌توان در لابه لای یادداشت‌های روزانه‌اش احساس کرد و به آرمان‌های قلبی و انسانی او در زندگی پی برد. همچنین با خواندن خاطرات به یادگار مانده از این رزمنده که در خلال جنگ و عملیات، با عجله وتند وتند نوشته شده، می‌توان تصویر‌های ماندگاری از خلوص نیت بچه‌های رزمنده را دید که در نوع خود جالب توجه و خواندنی‌اند: «.. راستی عجب دیدنی دارد بچه‌های نیم وجبی با آن صورت‌های بی‌ریش و سبیل که قدشان قد تفنگ است... یک کوله بسته‌اند و آماده عزیمت به خط مقدم! عجب روحیه‌ای! مثل فشفشه می‌ماندند... (۲۷ /۸ /۶۰- ساعت ۲:۲۰ بعداز ظهر) یا در جایی دیگر که اینچنین می‌نویسد: «در بین راه... یک نکته جالب هم دیدیم: با وجودی که منطقه پر از وسایل جنگی است و حالت کاملاً نظامی دارد، روستاییان در زمین‌های خود مشغول کشت و کار هستند. این صحنه‌ها، روحیه خیلی خوبی به ما داد، تا آنجا که می‌خواستم پیاده شده، صورت و ریش تک تکشان را ببوسم ولی حیف که نمی‌شد. ماشین با سرعت زیاد در حال حرکت بود...» (۷ /۹ /۶۰- ساعت ۷ صبح کنار بخاری- در حال لرزیدن...) او در یکی دیگر از یادداشت‌هایش با اشاره به همسرش می‌نویسد: «دیشب پس از مدت‌ها خواب «فهیم» را دیدم. دیداری تازه گشت. توی خواب همه چیز بود، از گل‌هایی که مادرزن جانم دوست داشت تا مراسم خواستگاری و...» (۵ /۹ /۶۰- ساعت یک. میدان مین- اطراف اهواز).

چاپ ششم کتاب «یادداشت‌های سوسنگرد» در ۸۰ صفحه توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار