این روزها تلاش رژیم صهیونیستی برای الحاق شهرکهای صهیونیستنشین واقع در کرانه باختری به اراضی اشغالی سال ۱۹۴۸ موسوم به اسرائیل به یکی از موضوعات خبرساز نه تنها در فلسطین بلکه در منطقه و جهان تبدیل شده و واکنش بسیاری از کشورها را برانگیخته است. شهرکهای یهودینشین در مناطق استراتژیک و حاصلخیز و پر آب کرانه باختری احداث شده و در سه نوار امنیتی جداگانه به طور زنجیروار از شمال به جنوب کرانه باختری امتداد یافتهاند و در حوالی قدس این شهر را از هر چهار سو تحت محاصره کامل قرار دادهاند. شهرکهای یهودینشین ضمن اینکه خود یکی از پنج مسئله حیاتی به شمار میرود که قرار بود درباره آن گفتگو و تفاهم شود بلکه به لحاظ ماهوی با دیگر مسائل حیاتی از قبیل مرزها و تشکیل دولت فلسطینی، آوارگان، قدس و آبها در هم تنیده است و رژیم صهیونیستی در واقع با اصرار بر الحاق شهرکها چهار «نه» بزرگ به دیگر مسائل حیاتی میدهد و بدین ترتیب میخواهد هر پنج مسئله حیاتی را از دستور کار خارج و صورت مسئله را به کلی پاک کند. بدین ترتیب با الحاق شهرکهای کرانه باختری به فلسطین اشغالی مرزهای این رژیم از اراضی اشغالی سال ۱۹۴۸ که ۷۸ درصد خاک فلسطین را شامل میشود به کرانه باختری که به همراه نوار غزه ۲۲ درصد باقیمانده خاک فلسطین را تشکیل میدهد، گسترش مییابد و امکان تشکیل دولت فلسطینی به معنی واقعی برای همیشه منتفی میشود، چراکه شهرکهای یهودینشین یکپارچگی ارضی کرانه باختری را برای اعمال حاکمیت فلسطینی به طور کامل از بین بردهاند. همچنین با الحاق شهرکهای یهودینشین، حاکمیت و سلطه رژیم صهیونیستی بر بیتالمقدس و تبدیل آن به پایتخت دائمی این رژیم تثبیت میشود و زمینه برای اجرای پروژههای بعدی از قبیل تخریب کامل مسجدالاقصی از طریق گذاشتن مجسمه هیکل به جای آن فراهم میشود. علاوه بر اینها، با الحاق شهرکهای یهودینشین به فلسطین اشغالی نه تنها امکان بازگشت آوارگان فلسطینی منتفی، بلکه زمینه برای دور جدید آوارگی فلسطینیان فراهم میشود، زیرا با الحاق شهرکها بیش از ۲ میلیون فلسطینی ساکن کرانه باختری که در جزایر جدا از هم قرار گرفتهاند در معرض تهدیدهای روزافزون صهیونیستهای شهرکنشین قرار گرفته و مجبور به کوچ اجباری خواهند شد و با توجه به اینکه کشورهای همجوار از جمله اردن نخستین مقصد آوارگان جدید خواهد بود لذا اجرای طرح الحاق از هم اکنون نگرانی این کشور را نیز به همراه داشته است. از این رو ارائه طرح الحاق و زمینهچینی برای اجرای آن از سوی رژیم صهیونیستی یک بار دیگر این واقعیت را برای طرفهای سازش در داخل و خارج فلسطین آشکار کرد که نگاه این رژیم به مذاکرات سازش و توافقهای به اصطلاح صلح کاملاً تاکتیکی و بهانهای برای خرید زمان بوده و همین برخورد در انتظار آن دسته از کشورهای عربی و تازه به دوران رسیدههای سعودی و اماراتی و دستنشاندههای آنها در منطقه و شمال آفریقا خواهد بود که به عادیسازی رابطه با این رژیم دل خوش کردهاند و البته با این اقدام این فرصت را برای این رژیم و شخص نتانیاهو فراهم کردهاند که از آن به عنوان پشتوانهای برای اجرای طرح الحاق استفاده کند. از این دید این دسته از کشورهای عربی نیز در آثار جنایات ناشی از اجرای طرح الحاق شریک خواهند بود، مگر اینکه در رویکرد خود تجدیدنظر کرده و روند عادیسازی را قطع کنند. با توجه به اینکه حامیان طرح الحاق در فلسطین اشغالی برای اجرای آن عجله دارند و تصور میکنند در صورت شکست ترامپ در انتخابات آتی به دلیل عملکرد ناموفق در قبال بحران کرونا بزرگترین حامی خود را از دست خواهند داد و از دیگر سو نتانیاهو با توجه به آغاز روند محاکمه خود در پی مفرهای جدید برای خود است لذا در چنین وضعیتی تنها اتخاذ تدابیر و اقدامات قاطع و بازدارنده از سوی فلسطینیها است که میتواند جلوی اجرای این طرح را بگیرد و از این نظر توقف همکاریهای امنیتی تشکیلات خودگردان با امریکا و رژیم صهیونیستی هرچند لازم و گامی به جلو است، اما در مقایسه با تهدیدی که متوجه بقا و حیات فلسطین است به هیچ وجه کافی نیست و نیازمند اتخاذ اقدامات گسترده، جامع و فراگیر است.