سرویس تاریخ جوان آنلاین: کارنامه نهضت امامخمینی (ره) از جنبه مواجهه با فرقه بهائیت، از جمله سرفصلهای مغفول این حرکت به شمار میرود. در گفتوشنودی که پیش روی شماست، قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر به بررسی ابعاد این مقوله پرداخته است. امید آنکه تاریخپژوهان انقلاب و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
ابتدا بفرمایید میزان نفوذ بهائیت در دوران سلطنت پهلوی از چه زمان افزایش یافت؟
با سقوط رضاخان در شهریور ۱۳۲۰، فعالیت بهائیها در کشور علنی و حتی علیاکبر فروتن که از فعالان بهائیت است، بهعنوان مدیرکل آموزشوپرورش قزوین انتخاب میشود. میزان نفوذ بهائیها در این دوره به حدی است که اینها حتی در بعضی از شهرستانها جلسات علنی برگزار میکنند. البته کتابها و بیانیههایی هم در این دوره علیه بهائیت توسط بعضی از نویسندهها نوشته میشود. در نظر داشته باشید که در این دوره علاوه بر حزب توده و جریانهای چپ و ناسیونالیستها و ملیگراها که در کشور فعال هستند، یهودیها و صهیونیستها نیز در قالب نشریهای به نام اسرائیل فعالیتهایی در کشور دارند. ناگفته نماند که فراماسونها هم فعالیتهایشان گسترش پیدا کرده است. مضافاً بر اینکه امریکاییها هم در سالهای ۲۸ و ۲۹ تشکیلات لژ پهلوی یا لژ همایونی را راهاندازی میکنند. از طرفی با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و قدرتنمایی امریکاییها در کشور، بهائیها بهعنوان ابزار امریکاییها فعالیتهای علنی خود را شروع میکنند. امریکاییها بین سالهای ۳۲ تا ۵۷ از سه جریان وابسته به خودشان برای نفوذ و تسلط بیشتر بر ایران استفاده میکنند. ۱- جریان فراماسونری که توسط خلیل جواهری راهاندازی کردند. ۲- جریان صهیونیستی وابسته به اسرائیل. ۳- جریان بهائیت. نفوذ بهائیان در حکومت به قدری بود که حتی برای قدرتنمایی در کشور علاوه بر آنکه در ابرقو یک زن را با بچهاش کشتند، در ایام میلاد امام زمان (عج) جوانی را در یزد بهخاطر فعالیتهای مذهبیاش توسط شهربانی دستگیر و حکم اعدامش را صادر کردند. هر چند وقتی خبر اعدام آن جوان در روز میلاد امام زمان (عج) به آیتالله العظمی سیدحسین بروجردی رسید، با تلاش و پیگیری ایشان، قضیه منتفی شد.
گفته میشود که بهائیان در دوره پهلوی دوم قصد تغییر مذهب رسمی کشور از شیعه به بهائیت را داشتهاند. این نظر چقدر با واقعیت نزدیکی دارد؟
این یک واقعیت است که امریکاییها میخواستند بهائیت را در ایران دین رسمی کنند، لذا به منظور تبلیغ بهائیت، اولین تلویزیون در ایران توسط ثابت پاسال که از بهائیان بود، راهاندازی میشود. برنامه رسمیت بخشیدن به بهائیت بهگونهای بود که حتی در سالگرد مرگ عبدالبهاء، مارش عزا از تلویزیون پخش میشد و مجریان عموماً با کراوات مشکی در تصویر ظاهر میشدند. برنامه تبلیغ بهائیت از تلویزیون به شکلی بود که وقتی سال ۱۳۳۸ به مناسبت شب میلاد امام زمان (عج) تلویزیون دو برنامه درباره ایشان پخش کرد از بیتالعدل به ثابت پاسال اعتراض شد که مگر قرار نبود درباره امام زمان (عج) در تلویزیون ایران صحبتی نشود. اسناد این گزارش و اعتراض بیتالعدل موجود است و امیدواریم همه اسناد بهائیت روزی چاپ شوند. به هر صورت ثابت پاسال در جواب مینویسد که این جزو برنامههای رسمی دولت بود!
رسمیت بخشیدن به بهائیت و تبدیل آن به یکی از ادیان آسمانی از سال ۱۳۴۱ کلید میخورد؟
بله، این مسئله در لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و در قالب برداشتن قید اسلام مطرح شد. تا پیش از طرح این لایحه نمایندگان یهودی و مسیحی و زرتشتی که ادیان رسمی کشور بودند به کتاب خودشان قسم میخوردند و مشکلی وجود نداشت، ولی برای رسمیت بخشیدن به بهائیت تلاش کردند قید اسلام را حذف کنند و قید سوگند به کتب آسمانی آورده شود که البته این حرکت با اعتراض حضرت امام و دیگر علما مواجه شد. حضرت امام در رد لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی فرمودند: «اینها میخواهند این فرقه ضاله را جزو ادیان بیاورند و به آن رسمیت ببخشند. مگر ما میگذاریم چنین کاری بشود؟» حتی حضرت امام در آنجا اشاره میکند که یهود - منظورش صهیونیسم و اسرائیل است - در پوست بهائیت، اقتصاد مملکت را به دست گرفته است. یعنی امام بهائیت را ابزار صهیونیسم در مسئله اقتصاد میداند. حجتالاسلام دوانی هم نگرانی علما را از این بابت در مقدمه کتاب «نهضت دو ماهه روحانیت» آورده است.
در این بخش بد نیست به چند تن از بهائیانی که در حکومت پهلوی فعالیت داشتند، اشاره کنید؟
همانطور که اشاره شد امریکاییها، از بهائیان بهعنوان ابزار استفاده میکردند؛ لذا مشاغل مهم کشور را در اختیارشان قرار میدادند. مثلاً امیرعباس هویدا که پدرش از بهائیان معروف بود، نخستوزیر میشود، با روی کار آمدن او علی محمدخادمی که از بهائیان است، رئیس هواپیمایی ملی ایران میشود. خادمی علاوه بر آنکه عضویت در لژ فراماسونری مسئول کلوپ روتاری تهران هم است. درخصوص فعالیتهای خادمی برای گسترش بهائیت سند جالبی در میان اسناد ساواک وجود دارد. طبق این سند یکی از کارمندهای هواپیمایی به رئیس ساواک، نعمتالله نصیری نامه مینویسد: «سپهبد خادمی تمام مدیرکلها و رؤسای ادارات را از بهائیها انتخاب میکند و این حرکت او خطرناک است، چون ممکن است روزی علیه اعلیحضرت کودتا کنند. بهتر است که شما جلوی اینها را بگیرید.» غلامعباس آرام، نیز از بهائیانی است که در دولتهای منوچهر اقبال، دکترعلی امینی و اسدالله علم به وزارت امورخارجه رسیده است. اسدالله صنیعی، وزیر جنگ دولتهای حسنعلی منصور و امیرعباس هویدا نیز بهائی بود. محمد معتضدباهری که در دهه ۲۰ از اعضای حزب توده بود و بعدها به بهائیت پیوست، وزیر دادگستری دولت اسدالله علم است. هوشنگ نهاوندی، وزیر آبادانی و مسکن دولت حسنعلی منصور و وزیر علوم جعفر شریف امامی که چندسالی هم ریاست دانشگاه تهران و دانشگاه پهلوی شیراز را بر عهده داشت، از اعضای لژ فراماسونری و بهائی بود. در اسناد ساواک آمده که هوشنگ نهاوندی با ریچاردهلمز (Richard McGarrah Helms) جلسات خصوصی داشته است. هوشنگ انصاری (با نام اصلی عباس مستمند شیرازی)، وزیر اقتصاد و دارایی دولتهای امیرعباس هویدا و جمشید آموزگار و مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران، از سرمایهدارهای بزرگ بهائی بود. او که مدتی هم در ژاپن کارهای اقتصادی میکرد، علاوه بر آنکه عضو حزب رستأخیر بود یک دوره هم سفیر ایران در امریکا شد. مهندس فتح الله ستوده، وزیر پست و تلگراف و تلفن در کابینه حسنعلی منصور و مدیرعامل شیلات شمال بود. حسن ثابتی، سفیر ایران در یمن نیز از بهائیان بود. صادق ناصرزاده، مدیرکل روابط عمومی وزارت آموزشوپرورش، نماینده مجلس، عضو حزب ایران و رئیس دبیرخانه حزب ایران نیز بهائی بود. حمدالله ذکایی، فرماندار زنجان و وکیل مجلس که با جبهه ملی هم ارتباط داشت بهائی بود. محمد رضوانی، وکیل مجلس و عضو حزب ایران نوین و از اعضای لژ فراماسونری هم بهائی بود. فضلالله نبیل که دورانی سرپرست سفارت ایران در انگلستان بود و بعدها به سمت سفیر ایران در لهستان و سفیر ایران در سوئد رسید و پس از بازنشستگی بهعنوان پیشکار دفتر فرح پهلوی انتخاب شد، هم بهائی بود. خواهرش زهرا نبیل هم ریاست اداره کل موزههای کشور را برعهده داشت و یک دوره هم سناتور انتخابی تهران شد، از اعضای حزب ایران نوین نیز بود. سرتیپ نورالدین علایی از دیگر بهائیانی است که رئیس ستاد نیروی هوایی و وابسته نظامی ایران بود. ابوالحسن ابتهاج، وزیر و مشاور و مدیرعامل سازمان برنامه و بودجه نیز از بهائیان تأثیرگذار در حاکمیت پهلوی بود. ابتهاج در خاطراتش که چاپ لندن است، آورده که حتی امریکاییها او را کاندیدای نخستوزیری هم کرده بودند. غلامحسین ابتهاج نیز از سرمایهداران بزرگ بهائی بود که در قضیه ریزش بهمن در جاده هراز کشته شد. احمدعلی ابتهاج هم جمله رجال بهائی دوران پهلوی است. منصور روحانی نیز از بهائیانی است که در دولت امیرعباس هویدا وزیر کشاورزی و منابع طبیعی و در دولت حسنعلی منصور، وزیر آب و برق بوده است. از دیگر بهائیان فعال در دستگاه حکومت پهلوی فرخرو پارساست. شوهر او سرهنگ شیرینسخن از بهائیهای فعال در ارتش است و مادرش در سالهای ۱۲۹۰ تا ۱۲۹۴ نشریهای در تأیید کشف حجاب و آزادی زن و... داشت. در تأیید بهائی بودن او «یادنامه فرخرو پارسا» است که در انگلستان چاپ شده و در آن آمده که مراسم ازدواج دخترش با پسر منصور روحانی به سبک بهائیت بوده است. فواد روحانی از کارشناسان ارشد نفت که بعدها به سمت دبیرکل اوپک رسید، نیز از فعالان تشکیلات بهائیت بود. پرویز خسروانی نیز از بهائیانی بود که در کابینه هویدا به معاونت نخستوزیری و سرپرستی سازمان تربیت بدنی رسید. ناگفته نماند که منزل او مرکز فعالیت بهائیت بود. برادرش عطا خسروانی نیز در دولت منوچهر اقبال به سمت معاونت ثابت اداری وزارت کار رسید. همکاری در تأسیس حزب ایران نوین از جمله فعالیتهای این دو برادر است. عبدالحسین نعیمی، کارمند سفارت انگلیس از بهائیهای فعالی بود که هم دخترش، زن پرویزخسروانی بود و هم خانهاش مرکز فعالیت بهائیها بود.
پرویز ثابتی مسئول اداره سوم ساواک، با آنکه خودش در کتاب «دامگه حادثه» میگوید با وجودی که پدر و مادرم در سنگسر از بهائیهای فعال بودند، من بهائی نیستم و خودم را بالاتر از مذهب میدانم، اما پسرش، عرفان ثابتی در غرب، در تشکیلات بهائیت سخنرانی دارد و حتی مقالهای تحتعنوان «بهائیستیزی در دوران محمدرضا پهلوی» نوشته است. جالب است بدانید در دهه ۵۰، موقعیت ثابتی در اداره سوم ساواک به قدری بود که حتی او را بالاتر از نصیری، رئیس ساواک تلقی میکردند. در واقع نظارت بر فعالیت دانشگاهها، حوزههای علمیه، مطبوعات، احزاب، رجال سیاسی و... و آنچه تحتعنوان امنیت داخلی مطرح میشد، بر عهده ثابتی بود.
دکترایادی هم با آنکه پزشک مخصوص شاه بود به گفته اسدالله علم ۸۵ شغل داشت که از جمله این مشاغل ریاست شیلات جنوب و شرکت اتکا و مسئولیت بهداری ساواک بود. دکتر منوچهر شاهقلی، وزیر بهداری هم از بهائیهای فعال بود که خودش هم بیمارستان مستقلی داشت.
بهائیان در عرصه اندیشه و فرهنگ هم عناصری داشتند؟
بله، دکترذبیح قربان، رئیس دانشکده پزشکی دانشگاه پهلوی شیراز نیز از بهائیانی بود که به همراه پسرش کامبیز قربان در زمینه بهائیت فعالیت داشتند و علاوه بر آن عضو لژ فراماسونری هم بودند. فرهنگ مهر، رئیس دانشگاه پهلوی شیراز هم از بهائیانی بود که با چهار لژ فراماسونری ارتباط داشت و در دانشگاه مدافع بهائیت بود و عمدتاً علیه مذهبیها و در دفاع از جریانات دیگر کار میکرد. او همچنین در سخنرانی سال ۵۳ در دانشگاه اصفهان با افتخار به ارتباط خانوادهاش با اردشیرجی، عامل انگلستان اشاره میکند. احسان یارشاطر که خانوادهاش از یهودیان همدان بودند به واسطه داییاش که میثاقیه و جزو تشکیلات بهائیت بود، بهائی میشوند. این مطلبی است که علاوه بر اسناد، خودش هم در مجموعه مصاحباتش به آن اعتراف کرده است. او که عضو لژ فراماسونری هم است بهعنوان متخصص ایران باستان فعالیت داشت و به دستور انگلیسیها بنگاه نشر و ترجمه را در سال ۱۳۳۴ راهاندازی کرد. یارشاطر نشریهای نیز با عنوان «راهنمای کتاب» راهاندازی کرد که مدیر داخلی آن ایرج افشار بود. شاپور راسخ که از بهائیانی است که در آن دوران به عنوان جامعهشناس و استاد دانشگاه فعالیت دارد، در سالهای ۴۳، ۴۴ مقالهای در این نشریه مینویسد با این مضمون که: «دنیا منتظر دین جهانی است و ما باید این دین جهانی را در ایران و جهان گسترش بدهیم.» با آنکه اسمی از بهائیت در آن مقاله برده نمیشود، ولی مشخص است که مقصود همان بهائیت است. این مقاله باعث میشود جلال آلاحمد که تنفر خاصی نسبت به یارشاطر دارد، نامهای برای ایرج افشار بنویسد: «چون اسم تو روی این مجله است، من این نامه را برای تو مینویسم. چرا در خفا حرف میزنید؟ بیایید و آشکارا بگویید که میخواهید بهائیت را رسمی کنید. حتی بیایید و در دانشگاه تهران یک کرسی بهائیشناسی هم بگذارید که مردم بفهمند که این پیغمبر پیزوری قرن بیستم چه غلطی میخواهد بکند. در دورهای که کمونیسم و سوسیالیسم به بنبست رسیدهاند، این روش چه روشی است؟» ناگفته نماند که بعدها شاپور راسخ عضو بیتالعدل شد. زن او مهری راسخ، خواهرزاده دکتر ایادی و مسئول روانشناسی ولیعهد و عضو سازمان زنان بود. مهناز افخمی، رئیس سازمان زنان نیز از مادر بهائی و از پدر شیخیه بود. خود او در «ایراننامه» چاپ امریکا مقالهای دارد که در آن میگوید: «ما در سازمان از همه ادیان و مذاهب آوردهایم و از بهائیت دو نفر را آوردهایم یکی مهری راسخ و یکی هما روحانی.» علیاکبر فروتن (مدیرکل آموزشوپرورش قزوین) که بعدها عضو بیتالعدل شد هم بهائی بود. ایرج وحیدی (مدیرعامل بنیاد نیکوکاری اشرف پهلوی)، مهندس هوشنگ سیحون (رئیس دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران)، دکترعلی محمد ورقا (مدیر گروه جغرافی دانشگاه تربیت معلم)، دکترمحمدعلی ورقا از فعالان بهائیت که سنگ بنای حظیرهالقدس را به همراه غلامرضا امین کار گذاشت، مهتدی از بهائیان کاشان (عضو دفتر مخصوص فرح)، ایرج آهی (رئیس دفتر شهرام پهلوی، پسر اشرف پهلوی)، مجید آهی، برادرزن حسینعلی بهاء، خلیل اسعد رزمآرا (روزنامهنگار و وکیل مجلس) و دکترهدایتالله نیرسینا، شاعر و استاد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران و رئیس شورای شعر رادیو ایران از دیگر بهائیان فعال در حکومت پهلوی بودند. در مطبوعات و هنر هم بهائیانی، چون عباس سلطانی، پروین سلطانی، فریدون طهوری، ذکرالله ثابت رضوان، رؤیا زیباحالت، امیرگلآرا و فرهاد نیکوخواه، معاون مطبوعاتی امیرعباس هویدا که در وزارت اطلاعات و جهانگردی هم فعالیت داشت و از کسانی بود که به دستور شاه و هویدا در ۱۷ دی ۱۳۵۶ مقاله توهینآمیزی علیه حضرت امام نوشت، فرزانه تأییدی (هنرپیشه سینماو تئاتر) و هادی خرسندی که الان انگلستان هستند، وجود داشتند. از خاندانهای بهائی که با حاکمیت همکاری داشتند، میتوان به خاندان ارجمند در سمنان که از یهودیتبارانی بودند که بعداً بهائی شدند، اشاره کرد. از جمله اعضای این خاندان سیروس ارجمند، رئیس کارخانه ارج است. هژبر یزدانی هم از سرمایهداران بهائی بود که بیشتر از سوی دکترایادی تقویت میشد. در کتاب «ظهورالحق» که ۱۴ جلد است و بهائیها در سال ۱۳۱۰ آن را چاپ کردند، اسامی تمام خاندانهای بهائیها از جمله خاندان ابتهاج و سمیعی در گیلان آمده است.
شرایط بهائیها بعد از انقلاب به چه شکل درآمد؟
بعد از انقلاب، ما با بدنه تشکیلات هیچ برخوردی نداشتیم، اما کسانی که مرتبط به انگلیس، امریکا و اسرائیل بودند و جریانسازی میکردند، تحت تعقیب قرار گرفتند. حال میخواهد فرد از حزب خلق مسلمانی یا از حزب توده یا بهائی باشد. در واقع ما با حزب توده به دلیل مارکسیسم بودنشان برخورد نکردیم، بلکه به دلیل خیانت، توطئه و جاسوسی که خودشان معترف به آن بودند، با آنها برخورد داشتیم. در جریان بهائیت نیز به همین گونه بود. بعد از انقلاب به دلیل جاسوسی و خیانت حتی اعدام هم از میان بهائیان داریم. جالب است به محض اینکه دستگیرشان هم میکردیم، سر و صدای ریگان درمیآمد. در واقع انگلیسیها، امریکاییها و اسرائیلیها هنوز این تشکیلات را بهعنوان یک پسانداز برای خودشان به حساب میآورند. حتی رسانههایشان برخی از ایرانیهای بیدین، کمدین، سستدین، طرفدار چپ و راست را جذب میکنند که اینها وقتی پناهنده شوند، در مصاحبههایشان از بهائیت تعریف کنند. البته این حرکتی است برای آنکه نگذارند این جریان به خاموشی و فراموشی برود. امروزه بهائیان در ایران مغازه و عینکفروشی و ... دارند و در اقتصاد خطری به حساب نمیآیند، ولی با این حال ما نباید نسبت به آنها بیتوجه باشیم. چون با آنکه خطرشان بالفعل نیست، ولی بالقوه است. به هر صورت جریان بهائیت و تشکیلات آن یک جریان جاسوسی و وابسته به استعمار است.
امروزه چه فعالیتهایی برای شناخت بهائیت در کشور انجام شده است؟
آقای دکتر موسی حقانی مجموعه مقالاتی در مورد بهائیت در سه جلد منتشر کرد. مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی هم کتابی را تحتعنوان «بهائیت بر مبنای اسناد» چاپ کرد که در آن به بسیاری از جریانات و افراد اشاره شده است. فصلنامه مطالعات تاریخی در این زمینه ویژهنامه (شماره ۷) داد و مطالبش در زمینه بهائیت قابلتوجه است. کتاب «بهائیان» دکتر سیدمحمدباقر نجفی هم نسبتاً خوب است، اما حرکت علیه بهائیت در بین جامعه ما از زمانی که شروع شد، همراه با نقد و بررسی سیاسی، تاریخی و فرهنگی بود. حتی در دوره رضاشاه، آیتالله سیدابوالحسن طالقانی جلساتی از مناظره با بهائیها و گروههای تبشیری گذاشت که رضاخان تعطیل کرد. جلساتی هم مرحوم ضیاءالدین درّی میگذاشت که آن را هم تعطیل کردند. او در زمینه فلسفه آدم باسوادی بود و از شاگردان شیخفضلالله نوری بود. کتابی هم تحتعنوان «چهار شب جمعه» حاوی آن مناظرات چاپ شده است. سه جلد کتاب خاطرات فضلالله مهتدی، حسن نیکو، عبدالحسین آیتی که هر سه بهائی بودند و از بهائیت برگشتند، نیز منتشر شده است. آیتالله میرزا جوادتهرانی نیز کتابی در دهه ۲۰ نوشت که کتاب خوبی بود. آیتالله منتظری هم در سال ۳۲، ۳۳ کتابی در این زمینه نوشت که در نجفآباد چاپ شد. ملاعبدالرسول کاشانی بعد از مشروطه هم در رد بهائیت و هم در رد وهابیت کتابهایی را نوشت. آیتالله سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی با آیتالله مروج کتابی در نقد بهائیت و اینکه به استعمار وابستگی دارد، نوشته است. بعضی از علمای ما به وابستگی این فرقه اشاره نکرده و بیشتر بحث کلامی و اعتقادی کردهاند که در یک دوره کوتاه خوب بود، ولی در درازمدت متوجه مسیری که باید طی میکردیم، نبودند. حجتالاسلام سجادی نیز لیستی از کتابهایی که در مورد رد بهائیت است، نوشته بود که حدوداً ۱۸۰ و خردهای از آنها، از مشروطه تا به حال در این زمینه نوشته شده است. بعد از انقلاب هم تا سالهای ۱۳۷۰ کمتر به این مسئله پرداخته شد، ولی با فعال شدن این تشکیلات در غرب و دفاع انگلیس، امریکا، فرانسه، اسرائیل و... از آنان، نقادی و افشاگریهایی نسبت به آنها در داخل کشور آغاز شد. خانم مریم صادقی از جمله کسانی است که درباره بهائیت و نفوذ آنها در حاکمیت پهلوی مقالههایی نوشته که مؤسسه کیهان آن را چاپ کرد. دو جلد کتاب نیز با همین موضوع آقای احمد اللهیاری نوشته است.
آقای دکتر موسی حقانی در رابطه با ویژهنامهای که درباره بهائیت در تیراژ ۴۰۰ هزار نسخه درآورده و دوبار هم تجدید چاپ شد، میگفتند: «یک روز یک آقایی زنگ زد و گفت: این حرفها چیست؟ شما چرا بحث از استعمار میکنید و مرتباً میگویید که بهائیان وابسته به استعمار هستند؟» دکتر حقانی میگفت: «جواب دادم که مگر ما دروغ گفتهایم؟ هر جا به نظرتان دروغ میآید، شما نقد کنید.» طرف میگوید: «چرا وارد این بحثها میشوید؟ بروید همان بحثهای اعتقادی و کلامی را بکنید.» دکتر حقانی میگوید: «آقا! ماهیت این جریان استعماری است.» در این موقع تلفن قطع میشود و دکتر حقانی به مخابرات تماس میگیرد و شماره را برای پیگیری اینکه چه کسی بوده، میدهد و بعد دوباره با او تماس میگیرد و میگوید: «چرا تلفن را قطع کردید؟» طرف میترسد و میگوید: «تلفن مرا از کجا پیدا کردید؟» دکتر حقانی در جواب میگوید: «از همان جایی که شما پیدا کردید؟ شما چرا ناراحتید؟ ما یک مطلبی را نوشتهایم، شما هم مطلبتان را بنویسید.» آن فرد در آخر میگوید: «من در ساری برای بچهها کلاس دارم. این بچهها آمدهاند در کلاس و میگویند تا به حال مسلمانها به ما میگفتند، ضاله مضلّه، حالا میگویند عامل استعمار.» دکتر حقانی هم میگوید: «خب اینکه دروغ نیست. شما هم همین را به شاگردانت بگو» که در این موقع تلفن دوباره قطع میشود.
البته امروزه به نسل جوان درباره بهائیت آگاهی کافی داده نمیشود؟
ما سه موضوع را باید رعایت کنیم. ۱- مراکز تخصصی تأسیس کنیم. این مراکز یک مدیریت فرهنگی کلان میخواهد که توسط افراد کارشناس درباره کمونیسم، اومانیسم، مارکسیسم و هر ایدئولوژیای، یا تشکیلاتی چون: حزب توده و تاریخ احزاب و جریانهای معاصر، منافقین، سلطنتطلبان ناسیونالیسم و... به شکل تخصصی مطالعه و بررسی صورت گیرد. تولیداتشان نیز باید هم برای مدیریت کلان کشور، هم رسانهها و هم دانشگاهها تهیه شود و تولید منظم داشته باشند. تا کسانی که نیاز دارند، بدانند که مثلاً بخش ۱۱ این مرکز فرهنگی روی بهائیت کار میکند و تولیدات هم دارد. ۲- افراط و تفریط نکنیم. ما نباید یک مسئله را مسئله اصلی کنیم و بعد به فراموشی بسپاریم. یک مرتبه میبینید که درباره یک موضوع ۱۰۰، ۲۰۰ مأخذ منتشر میکنیم و بعد یک مرتبه کلاً آن را کنار میگذاریم. ۳-به تغییر نسل و تفاوت نسلی توجه کنیم. مثلاً من در سال ۵۴ کتابی درباره بهائیت خواندهام و الان به شما میگویم که آن را بخوانید و متوجه نیستم که شما متولد چه سالی هستید و اصلاً آن کتاب الان وجود دارد یا نه؟ و آیا پاسخگوی سؤالات و نیازهای امروز است یا خیر؟ چون متوجه نیستم که با تغییر نسلها، مرتباً باید تولیدات جدید داشته باشیم تا بتوانیم جواب بدهیم. ایضاً متوجه نیستیم که نسل جدید نیاز به تغذیه دارد. گاهی هم مدیران ما تصور میکنند با دو سه تا کتاب میشود مملکت را اداره کرد. یکبار یکی از مسئولان فرهنگی آمده بود کتابخانه ما. پرسید چه خبر؟ گفتم تولید علمی ما بیبرنامه است. مثلاً الان جامعه ما علامه سیدمحمدحسین طباطبایی و علامه محمدتقی جعفری و... را نمیشناسد. ما در این ۴۰ سال باید حداقل ۵۰۰ تا کتاب در مورد علامه برای بچههای قبل از دبستان تا محققان منتشر میکردیم. پیرامون علامه جعفری، شهیدآیتالله مرتضی مطهری، شهیدآیتالله دکتر محمدبهشتی و.... نگاهی کرد و پرسید: «در ۵۰۰ تا کتاب چه میخواهیم بگوییم؟» این تازه آدم مطلع و فرهنگی ما بود که این سؤال را میپرسید. پرسیدم: «علامه طباطبایی مهمتر است یا ناپلئون فرانسوی؟ او مهمتر است یا علامه جعفری؟» گفت: «چه ربطی دارد؟» گفتم: «تا سال ۱۹۵۰ بیش از ۱۰۰ هزار جلد کتاب در غرب درباره این آدم منتشر شده است.» گفت: «چنین چیزی ممکن نیست.» رفتم و کتاب تاریخ تمدن ویلدورانت را آوردم و جلد ۱۴ را باز کردم و نشانش دادم و گفتم: «به این میگویند فرهنگسازی.» اگر ادبیات و فرهنگ اسلامی را داریم، در دوره حافظ فقط ۲۰ هزار شاعر در ایران داشتیم و یکی حافظ شد. نکته مهم این است که ما علامه جعفری و علامه طباطبایی را هم نمیشناسیم. برای کودک قبل از دبستان تا محقق شود فقط در مورد همین دو شخصیت و یا پیرامون حضرت امام و... ۱۰ هزار عنوان کتاب بایدنوشت، اما محققان، جامعهشناسان، روانشناسان، مدرسان، ادیبان و... میخواهد. این در ذهن ما نیست. تا چهار تا کتاب درباره یک شخصیت منتشر میشود، صدایشان درمیآید که چه خبر است؟ چهار تا کتاب درباره یک نفر؟ متوجه دامنه مسئله نیستند. من تصور میکنم آن چیزهایی را که من میدانم، نوه من هم میداند، درحالیکه دخترم هم نمیداند و این طبیعی است. ما از سال ۴۰ شروع به خواندن مطالب کردهایم، نوه من خیلی هنر کرده باشد دو تا کتاب را دیده، تازه آیا به مذاقش خوش آمده یا نیامده باشد؟ من کتاب ۸۰۰ صفحهای میخوانم، اما او دنبال کتاب ۱۰ صفحهای است. ما در این زمینهها نقص داریم. از سوی دیگر مراکز شرقشناسی تقریباً از سال ۱۰۹۰ ه. ق - دوره صفویه - تا امروز دارند در زمینه پژوهش و تولید به صورت مستمر کار میکنند. گاهی هم افرادی دارند مثل میس لمپتون (Ann Katherine Swynford)، سر پرسی سایکس (Sir Percy Molesworth Sykes) که به تنهایی ۶۶ جلد کتاب در مورد اسلام، ایران و تشیع نوشته اند. میس لمبتون جاسوس است و درباره حکومت اسلامی کتاب مینویسد! تنها یک مدیریت منظم است که میتواند در این زمینه کار کند. در حال حاضر ما هر کاری که میکنیم ابتکاری و ابداعی با سلایق خودمان است. بد نیست، ولی پاسخگو نیست و جریان نمیسازد. اگر میخواهیم جریان بسازیم مدیری مثل شهید آیتالله دکتر بهشتی میخواهیم. کسانی مثل علامه طباطبایی، علامه جعفری و... که هم مدیریت علمی و هم قداست، سعه صدر و مدیریت معنوی داشته باشند.