سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: در شرایط کنونی «کشتارگاه» شروعِ به شدت خوبی دارد، اما این خوب بودن فقط تا دفن کردن اجساد توان دارد و بعد از آن فیلم دچار بلاتکلیفی موضوعی میشود، حتی در همان سکانس اول دوربین لرزان را هم میشود تحمل کرد و ایضاً چند قاب خوب هم دیده میشود، اما پس از آن فیلمساز مسئلهاش چیز دیگری میشود و نمیتواند چفت و بستهای اساسی در روند فیلمش لحاظ کند، به طوری که وقتی امیر با دختر و پسر هاشم روبهرو میشود و ماجرا را تا حدودی میفهمیم، مخاطب فکر میکند امیر قهرمان فیلم است و در ادامه میخواهد با متولی به دلیل دروغی که به او گفته برخورد کند، اما خشم او فروخورده میشود و ما او را در زمین فوتسال همبازی متولی میبینیم! چندپارگی موضوعی از جایی شروع میشود که عبد و امیر به دلیل اختلاف پدر و پسری دعوا میکنند، آن سکانس کات میشود و ما امیر را در حال معامله کردن گوسفند میبینیم.
هیچ منطقی در پایان سکانس قبل و شروع سکانس بعد احساس نمیشود و چگونگی قبول همکاری امیر و متولی را نمیبینیم؛ سکانس اول: دفن اجساد / دعوای عبد و امیر بر سر مسائل خانوادگی / موضوع قاچاق دام و پولشویی و ورود ارز به کشور/ هر کدام میتوانند یک موضوع جداگانه برای یک اثر سینمایی باشند، اما فیلمساز سعی کرده با ادغام چند موضوع فیلمی اجتماعی بسازد ولی بسترسازی مناسبی برای نشان دادن این موضوع صورت نگرفته است. فیلم «کشتارگاه» دچار لکنت شده چراکه ژانری در فیلم احساس نمیشود، فیلم در درام و تراژدی دست و پا میزند و دوربینِ خیلی بد فیلم در بلاتکلیفی مطلق مانده است، یعنی دوربین نمیداند کدام کاراکتر را دنبال کند؛ امیر، متولی یا عبد و حالا دخترِ هاشم را هم اضافه کنید که چند باری میآید و میرود و یک بار هم با امیر وارد دیالوگهایی میشوند که لحنِ رمانتیک دارد، این سکانسها چگونه به وجود میآیند؟ امیر چگونه به متولی نزدیک میشود با یک بازی فوتسال؟ متولی میداند که امیر دو سال زندان بوده است، پس چطور به او اعتماد میکند؟ کاراکتر متولی چگونه معرفی میشود. اگر قرار بود که متولی یک آدم جنایتکارِ بیرحم باشد که باید شخصیت او با پردازش کاملی شکل میگرفت، اما در شرایط کنونی ما واقعاً نمیدانیم متولی چطور آدمی است؛ کشتارگاه دارد/ با شریکهایش دعوا میکند/ قسط وامهای بانک را نمیتواند بدهد/ قاچاق دام و دلار میکند، این موارد چگونه میتوانند به همدیگر ربط داشته باشند؟ این موارد از متولی نمیتواند یک شخصیت جنایتکار بسازد. در بیشتر مواقع دوربین نمیتواند ورود کند. اینکه متولی با چه کسانی جلسه میگذارد و در آن جلسهها چه چیزهایی مطرح میشود را نمیبینیم و به جای آن فریادهای متولی را پشت تلفن میشنویم مگر میشود؟
قطعاً فیلمساز جرئت ورود به مسائل عمیق در امر پولشویی و فسادهای اقتصادی را نداشته و به همین منظور تصمیم میگیرد در سکانسهای آخر امیر را از شخصیت خاکستری به یک شبهقهرمان تبدیل کند؛ شبهقهرمانی که از متولی به عنوان انعام دلار میگیرد، اما او را به خانواده هاشم میفروشد که این شکل از قهرمانسازی به شدت ابتدایی و نخنما شده است!
در سکانس آخر هم فیلمساز قیصروار فیلمش را تمام میکند، در شرایطی که فیلمساز میتوانست عاقبت یک مفسد اقتصادی را بالای چوبه دار نشان بدهد، اما یخ زدن پشت ماشین حمل گوشت را ترجیح میدهد. در همان پلان آخر زمانی که دختر در ماشین را باز میکند ما تصویری از جنازه یخزده متولی نمیبینیم، در این نما هم دوربین به نفع متولی کات میشود و فیلم تمام. زمانی که «کشتارگاه» به پایان میرسد، تعداد انبوهی سؤال در ذهن مخاطب شکل میگیرد. فیلم به هیچ وجه نمیتواند یک اثر دغدغهمند باشد چراکه خردهپیرنگها باعث شده داستان اصلی یا تعلیق روایی سیاه و چرک با خشونتهای عمیق شهری و فراشهری در بلاتکلیفی بماند. رفت و آمد امیر به جنوب و رد و بدل شدن دلار در آن دورهمیها اطلاعات چندانی را به مخاطب نمیدهد. مخاطبی که از رانت و فروش گوسفند و دلالی و پول کثیف چیزی نمیداند چگونه میتواند با فیلم «کشتارگاه» همراه شود؟ اساساً امینی در پرداخت به فسادهای مالی و ارزی کم گذاشته و انگار دائماً قصد داشته چیزی را از مخاطبش پنهان کند. به طور نسبی امینی در اجرا توانسته موفق باشد، اما این موفقیت در میزانسن صرفاً به بعضی سکانسها خلاصه میشود، از سوی دیگر رویکرد اجتماعی فیلمساز به موضوع مورد نظر به هیچ وجه نمیتواند یک دغدغه باشد، بنابراین شکل کلی فیلم بازنشانی یک کاراکتر خاکستری است که به دلیل شرایط اجتماعی میتواند از رانت استفاده کند یا آدمهای ساده را در دام کلاهبرداریهای خود بیندازد و از سادگی آنها سوءاستفاده کند. «کشتارگاه» میتوانست فیلم بهتری باشد، اما بهرهگیری غلط از موقعیتهایی که به خردهپیرنگ شباهت دارند، مسیر این اثر را به سمت و سوی دیگری کشانده است. امیرحسین فتحی به عنوان شخصیت مهم اثر واکنش مناسبی را به مخاطب ارائه نمیکند و در بعضی از سکانسها اکتهای او به شدت تصنعی احساس میشود، او به دلیل عدم شخصیتپردازی در تعلیق رفتاری دست و پا میزند، باران کوثری که مشخص نیست چرا چنین نقش کمعرض و طولی را قبول کرده، لهجه جنوبیاش به هیچ وجه پذیرفتنی نیست، این در حالی است که کوثری در فیلم «روز سوم» به درستی نقش یک دختر جنوبی را ایفا میکرد، مانی حقیقی هم همان همیشگی است؛ همان قالبِ نقشی که در فیلم نگار بازی میکرد را از او در «کشتارگاه» میبینیم و نکته جدیدی در او احساس نمیشود.
«کشتارگاه» فیلم لاغر و کمجانی است که قطعا در سالن سینما نمیتوانست فروش میلیاردی داشته باشد، این فیلم در اکران آنلاین میتواند بیشتر دیده شود، اما بیشتر دیده شدن دلیلی بر رضایت کامل مخاطب از کیفیت اثر نیست.