کد خبر: 1006350
تاریخ انتشار: ۲۱ خرداد ۱۳۹۹ - ۲۳:۴۱
نویسنده کاشمری کتاب سال ایثار و شهادت:
نویسنده کتاب «علویه نرگس» (اثر برگزیده در جایزه کتاب سال ایثار و شهادت) می‌گوید: «از همان ابتدا که شروع به نوشتن می‌کنم، آرزویم این است که آقا کتابم را بخوانند و بر آن تقریظ بنویسند و من از طریق کتابم بتوانم به دیدار ایشان بروم.»
سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: به گزارش «جوان» به نقل از ایبنا کتاب «در حسرت یک آغوش» به زعم نویسنده، مستحق توجه بیشتری است، اما مواجه شدن با گرانی کاغذ، شهرستانی بودن سوژه و ناشناس بودن نویسنده چالش‌های پیش‌روی «در حسرت یک آغوش» بوده و است که البته با تلاش نشر ستاره‌ها تا حدودی مرتفع شده است.

«داخل اتاق شدم، همه از دیدن من متعجب شده بودند، چادر را کنار زدم و پسرم را بیرون آوردم. دیدن این صحنه لبخندی بر لبان همه نشاند، گرچه ساعتی قبل هم دیده بودنش، بچه را که جلو بردم سید نتوانست دستانش را بالا بیاورد و او را در آغوش بگیرد. دیدن این صحنه نگرانم کرد، چیزی نگفتم و خودم روح‌الله را روی سینه‌اش گذاشتم، اشک‌های محمد جاری بود و بقیه کسانی که داخل اتاق بودند هم مشابه او گریه می‌کردند.»

این جملات بخشی از کتاب «در حسرت یک آغوش» اثر برگزیده جایزه کتاب سال ایثار و شهادت در بخش مستندنگاری است. نویسنده این اثر، سعیده زراعتکار، بانویی است که از بین تیر و ترکش و از لابه‌لای تمام خشونت‌های ناشی از جنگ و تبعات پس از آن، عشق را بیرون کشیده و از زبان زنی مقاوم و صبور، روایتگر سال‌های پس از جنگ شده است. خانم دکتر زراعتکار، اهل کاشمر است؛ شهری کوچک و مذهبی که بیش از هزار شهید تقدیم انقلاب و اسلام کرده است، حقوق خوانده و حالا هم در دانشگاه تدریس می‌کند. همین حقوق‌خوانی و حقوقدانی او را به دفاع مقدس گره زده است. هرچند به خاطر جانبازی پدرش و شهادت عمویش با این اتمسفر غریبه نبوده، اما قبول وکالت پرونده‌های ایثارگری و مسئولیت دفتر حمایت قضایی ایثارگران، این ارتباط را عمیق‌تر کرده است.

برایم از داستانِ نوشتن کتاب «در حسرت یک آغوش» می‌گوید؛ کتابی که در حال حاضر انتظار چاپ سوم را می‌کشد و به‌عنوان کتاب سال ایثار و شهادت هم برگزیده شده است: «از مشهد تا کاخ صدام را که نوشتم پس از آن دنبال یک سوژه برای نوشتن بودم، تنها جانباز قطع نخاعی گردن کاشمر که اتفاقاً در گذشته پسرش دانشجوی من بود، سوژه کتاب جدیدم شد، اما تا آمدم مقدمات ملاقات و مصاحبه‌ها را بچینم، سیدمحمد موسوی به شهادت رسید.»

ولی عزم خانم زراعتکار جزم بود، چهلم شهید نرسیده با پسرش تماس می‌گیرد و قصدش را بیان می‌کند، پس از آن هم کتاب را شروع می‌کند: «در طول مدتی که کتاب را می‌نوشتم ضبط صحبت‌هایم با همسر شهید، خیلی به کارم نمی‌آمد، چون پس از چند دقیقه، تُن صدای ایشان به صورت محسوسی کاهش پیدا می‌کرد و من دست به دامن نوشتن می‌شدم، گاهی می‌شد که ۱۰ تا ۱۵ صفحه یادداشت از یک جلسه دوساعته برمی‌داشتم و پس از آن جلسه، تازه کار من شروع می‌شد و باید برای نوشتن کتاب، آن‌ها را در کنار هم مثل تکه‌های یک پازل به درستی چینش می‌کردم.»

از او درباره عامل موفقیت کتابش که می‌پرسم، اخلاص شهید و خانواده‌اش را عامل این مهم می‌دانست؛ خلوصی برخاسته از ایمان که ۳۴ سال در خانه ماندن و خوابیدن بدون هیچ تحرکی را میسر کرده بود.

او در کتابش روایتگر احوال خانواده‌ای است که زندگی متفاوتی را تجربه کرده‌اند، پسری که مقارن با مجروحیت پدرش به دنیا می‌آید و در حسرت آغوش او باقی می‌ماند، مادری که به خاطر جراحات همسرش تا ۱۱ ماهگی فرزند تازه متولد شده‌اش، بیمارستان، خانه اولش می‌شود و دختری که در نبود پدر و مادرش و حضور آن‌ها در بیمارستان به روستا فرستاده می‌شود تا پیش پدربزرگ و مادربزرگش زندگی کند و پس از آن یک سالِ سخت برای هر چهار عضو خانواده، ۳۳ سال با عوارض ناشی از جنگ دست و پنجه نرم می‌کنند تا آنکه پدر به فیض شهادت نائل می‌آید.

این کتاب به زعم نویسنده، مستحق توجه بیشتری است، اما مواجه شدن با گرانی کاغذ، شهرستانی بودن سوژه و ناشناس بودن نویسنده چالش‌های پیش‌روی «در حسرت یک آغوش» بوده و هست که البته با تلاش نشر ستاره‌ها تا حدودی مرتفع شده است.

با وجود همه این مشکلات و موانع، خانم زراعتکار مصمم به ادامه راهی است که با هدف زنده نگه داشتن نام و یاد شهدا و عمل به سخنان رهبری آغاز کرده است. او می‌خواهد روایتگر نسلی باشد که جنگ را ندیده و نمی‌شناسد تا برای آن‌ها تصویری درست از حماسه سال‌های نه چندان دور این کشور ترسیم کند و به خاطر همین اهداف، قلمش را زمین نمی‌گذارد.

نویسنده کتاب «در حسرت یک آغوش» در ادامه می‌گوید چهار کتاب بعدی‌اش در راه هستند و در حال حاضر، نوشتن کتاب دیگری را به اتمام رسانده که البته کار آسانی هم نبوده است، چون حضور فرزند کوچکش با همه شیرینی‌ها، او را برای نوشتن، از قبل محدودتر کرده و سعی می‌کند تا می‌تواند کارهایش را در دفتر کار حقوقی‌اش بنویسد.

از حال و احوال سایر آثارش که جویا می‌شوم، یکی از کتاب‌هایش توجه مرا به خود جلب می‌کند؛ کتابی درباره بانویی حدوداً صد ساله و مادر سه شهید که «بانوی قرن» نام دارد و خانم زراعتکار برای نوشتن و آماده کردن این کتاب مجبور به تحمل سختی رفت‌وآمد بین کاشمر و مشهد شده است.

از او درباره این چالش‌ها دقیق‌تر سؤال می‌کنم، می‌خواهم بدانم در کنار همه اهداف مقدسی که دارد نقطه مطلوب و آرمان شخصی‌اش چه بوده که اینگونه بدون وقفه تلاش می‌کند؟ جوابی که به من می‌دهد برخاسته از یک حسرت است؛ درست مثل عنوان کتابش او در حسرت دیدار است. ایشان در این باره می‌گوید: «در حسرت یک دیدار هستم، دلم می‌خواهد کتاب‌هایم به دست مقام معظم رهبری برسد، وقتی شروع به نوشتن می‌کنم آرزویم این است که آقا کتابم را بخوانند و بر آن تقریظ بنویسند و من از طریق کتابم بتوانم به دیدار ایشان بروم.»

خواسته خانم زراعتکار برای دیدار با رهبری، قوت قلمش شده است و برای رسیدن به آن تمام تلاشش را می‌کند به این امید که به آرزویش برسد.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار