سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: «تاکسی نوشت»، «کافه نوشت» و «جنگ نوشت» یکسری از سبکهای نگارشی تقریباً جدید است که در چند سال اخیر در ادبیات و بین نویسندگان رواج پیدا کرده است. این نوع نوشتهها معمولا ترکیبی از خاطره و داستانند و به هر دوی آنها نزدیکند، از این لحاظ میگوییم به خاطره نزدیک است، چون معمولا از زبان راوی اول شخص نوشته میشود و نویسنده خیلی درگیر تاکتیکهای نوشتن و ساختار آن نیست، بنابراین آنچه برایش اتفاق افتاده را تعریف میکند و رد میشود. از طرفی هم به داستانگویی نزدیک است، چون نویسندگان این سبک از نگارش گاهی از عناصر داستانی مثل دیالوگ، فضاسازی، اوج و فرود و غافلگیری هم استفاده میکنند.
این جور نوشتهها، اغلب متنهای کوتاهی هستند که به صورت پاورقی در نشریات یا به صورت مجموعه، در کتابی منتشر میشوند و هر یک از آن داستانها اسم و سوژه مستقلی دارند و برای هر کدام از متنها ماجرای متفاوتی خلق شده است که از طرف راوی برای مخاطب تعریف میشود.
نکته مهمتر از همه اینکه فضا و مکان ماجراها هم در یک نقطه ثابتی اتفاق افتاده است، مثلاً ماجراهای تاکسی نوشتها فقط در داخل تاکسیها اتفاق میافتد د و همچنین در کافه نوشتها ما با ماجراهایی روبهرو هستیم که فقط در کافهها رخ داده است، مثل اینکه راوی به هر کافهای که وارد میشود گوشهای مینشیند و ماجراها و صحبتها و حرکات آدمهای دوروبرش را داخل دفترچه یادداشت یا توی لپتاپش مینویسد.
کتاب «ریحانهایی که مادرم دوست داشت» عنوان «جنگ نوشت» را بر پیشانیاش دارد و از چندین داستانک کوتاه به هم پیوسته تشکیل شده و هر کدام از داستانکها موضوع و نام مستقلی دارند، اما تفاوتش با تاکسی نوشتها در این است که تمام داستانکهای کتاب به هم وصلند و اگر چه هر کدام نام مستقلی دارند، اما مثل یک پازل کنار هم چیده شدهاند تا کل «داستان بلند» کتاب را بسازند. درست مثل رمانی که از فصلبندیهای به هم پیوسته تشکیل شده باشد و آغاز و پایان آن به هم مرتبط باشد.
در این کتاب نویسنده به بیان خاطرات خودش در جنگ پرداخته و حتی شروع کتاب با مجروح شدن راوی رقم میخورد. نثر دلنشین و صمیمی داستان از همان شروع کتاب مخاطب را جذب و با خود همراه میسازد. نکته جالب توجه در این کتاب زبان طنز نویسنده است که به کمک روایت میآید و هر چند گاهگداری این طنزها به تلخی میزنند، اما به هر حال گوشه لبخندی بر لبهای مخاطب مینشانند. در قسمتی وقتی راوی روی تخت بیمارستان به یاد مادرش میافتد این گونه میخوانیم: «پرده را کنار زده بودند... انگار دریا نقره مذاب بود... میپرسم: «مادر، تو هیچ وقت دریا رو ندیدی؟ نه؟ اصلا زندگی به تو مجال نداد به این فکر کنی که توی این دنیا دریایی هم هست... کاش لااقل اون سال که با بابا مشهد رفتید، از جاده شمال میرفتید...».
کتاب «ریحانهاییکه مادرم دوست داشت» در ۱۴۴ صفحه توسط انتشارات شهرستان ادب منتشر شده و نویسنده این کتاب سیداکبر میرجعفری است.