سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: زندگی فراز و نشیبهایی دارد که ممکن است گاهی اوقات ما را در بلندیها و پستیهایش حل کند. گاهی حل نشدن و تنها همراه شدن با این فراز و نشیبها کار طاقتفرسایی است که به راستی هر کسی از پس آن برنمیآید. گاهی وقتی به اوج میرسیم توان همراه بودن با آن را نداریم و در آن فرو میرویم. مثلاً ممکن است لقبی خوشایند مانند «انسان نمونه» در کاری یا حرفهای به ما بدهند و ما از بابت داشتن این لقب چنان در هویتی که به ما میدهد، فرو رویم که خودمان را تنها با آن لقب معنادار ببینیم و خودمان را تا وقتی که بدون آن لقب بودیم، به یاد نیاوریم. مثلاً ممکن است به ما القابی هدیه شود مانند بزرگ، زیبا، مهربان، نیکرفتار، قدبلند، خوشفکر، دانشمند، فرهیخته، اصیل و... و ما چنان آن القاب را در خود درونی کنیم که انگار از روز نخست با همین القاب از شکم مادر زاده شدهایم. در نقطه مخالف آن نیز ممکن است در نشیبهای زندگی، خود را غرق شده و مغلوب بپنداریم. بهطور مثال در شکستهای مختلف زندگی مانند طلاق، ورشکستگی مالی، تنهاییهای مفرط، طرد شدن، مشکلات تحصیلی و... چنان با این مشکلات همسو شویم که خود را در آنها غرق شده ببینیم. این غرق شدن میتواند برای ما خطرناک باشد؛ چون در این صورت ممکن است خود را باخته بدانیم و دست به خطاهای بزرگی بزنیم. خطاهایی که گاه برای ما تباهی و حال بد به ارمغان میآورد.
«از خودم خجالت میکشم، چون نمیدانستم با یک شکست خانوادگی، به راحتی تعادلم را از دست میدهم. تعادلم را از دست دادم و این همه اضافه وزن پیدا کردم. حالا برای اینکه در نگاه همسرم زیبا باشم، باید بروم باشگاه و ۱۵ کیلو وزن کم کنم. نمیدانم من که تا آن اندازه به تناسب اندام و تندرستی اهمیت میدادم چگونه خودم را فراموش کردهام! اینکه گذاشتهام کار به اینجا برسد، مایه شرم و سرافکندگی است. رفتارم با خودم مانند زنی است که ارزشی برای خود قائل نیست. مانند زنی که نمیتواند جلوی پرخوری و بیتحرکیاش را بگیرد.»، «روزی که من را به کمپ میبردند از یاد نمیبرم. مادرم اشک میریخت و من نمیتوانستم باور کنم که آنقدر تعادلم را در زندگی از دست دادهام که اعتیادم مادرم را به زجر و ناامیدی انداخته است. وقتی در کمپ ترک اعتیاد بستریام کردند، چیزی که به شدت عذابم میداد، نداشتن تعادل بین جسم و رفتارم بود. نمیتوانستم کاری را انجام دهم که مأمور کمپ میخواست، چون جسمم چیز دیگری میخواست. حالا که آن روزها سپری شده است درک میکنم که تعادل بین افکار، رفتار و جسمم چقدر مهم است.»
«وقتی سیل آمد و زندگیام را با خودش برد، فکر کردم هرگز نمیتوانم از پس آن مصیبت بربیایم و تحملش کنم. برای همین تا میتوانستم به درگاه خدا گلایه کردم و حرفهای بیراه زدم. حالا که سالها از آن روز میگذرد، میتوانم درک کنم که توانستم تعادلم را به دست بیاورم، چون دنیا با آن سیل پایان نگرفت.»
جملاتی از این دست، همانهایی است که هر کدام از ما نظیرش را گفته یا شنیدهایم. شاید به یکباره متوجه آن نشویم و با گذشت زمان و سپری شدن سالها درک کنیم که با خود چه کردهایم. گاهی تعادلمان را از دست میدهیم و کنترل همه چیز از دستمان خارج میشود، ولی ممکن است این وضعیت تا همیشه باقی نماند و عاملی ما را به خود آورد.
ممکن است یک روز به خود بیاییم و ببینیم چه بر سر وزن و اندام خود آوردهایم و به یکباره دلسوزی پیدا شود که بخواهد ما را به خود آورد. وقتی به کمک دستی از سوی خدا به خود بیاییم که هنوز وقت برای زیبا بودن و تندرستی است.
ممکن است بدن ما آنقدر برگشت به تعادل را فریاد بزند که به یکباره روح مادر صدای فریادهای ما را شنیده و به دست مأمورهای کمپ ترک اعتیاد ما را به سوی بازگشت به زندگی سالم هدایت کند و با ترک آنچه هست و نیست ما را به تباهی میکشید، تعادل را به ما بازگرداند.
ممکن است مهربانی غریبهای که دست نوازش بر سر کودکمان میکشد، به یادمان بیاورد که سیل فقط اشیاء و اموال زندگیمان را از ما گرفته است و زندگی هنوز ادامه دارد. از این رو دوباره فرزندمان را در آغوش بگیریم و نوازش کنیم و روی مهربان خود را به پروردگار نشان دهیم. به این ترتیب تعادل از دست رفته را به یاد آوریم و خود را در پذیرش شرایط پیش آمده، اما بسیار دشوار ببینیم.
وقتی در سختیهای گوناگون زندگی نمیتوانیم خودمان را پیدا کنیم و به نوعی درک و تمرکزمان را از شرایط پیش آمده از دست میدهیم، تعادل خود را از دست دادهایم؛ ازاینرو شاید بزرگترین لطفی که بتوانیم به خود کنیم این باشد که خودمان را به خودمان بازگردانیم.
تلاش افراد بهطور معمول در داشتن تعادل در موارد مختلف زندگی است. مصداق این را میشود در زندگی خود هم دید. به نظر میرسد تلاش ما برای برقراری تعادل یک امر فطری و ذاتی است، ولی گاهی این را از یاد میبریم یا با مسائل مختلفی که در زندگی پیش میآید، خواسته یا ناخواسته از تعادل خارج میشویم. در علوم مختلف بشری برقراری تعادل و حفظ آن یکی از اهداف بوده است. ادیان الهی نیز حفظ تعادل در زندگی را یکی از موارد مهم دانسته و درباره آن، توصیهها و رهنمودهای فراوان داشتهاند.
از پیامبر اسلام نقل شده است که میفرمایند: «به شما سفارش میکنم، چه در حال رفاه و چه در حال تنگدستی همیشه در زندگی معتدل و میانهرو باشید.»
این حدیث نیز از ایشان روایت میباشد که درباره رعایت اعتدال نقل شده است: «انسان نه امساک کند و نه اسراف، نه بخل بورزد و نه اتلاف. راه میانگین بهترین راه کارهاست.»
در این مقوله همچنین از امیرمؤمنان علی (ع) احادیث ارزشمندی وجود دارد.
ایشان در حدیثی میفرمایند: ایام زندگی دو روز است، یک روز به سود و روزی دیگر به زیان تو. در این یکی افراط و سبکسری مکن و در آن دیگر غم و اندوه به خود راه مده.
آن امام در حدیث دیگری میفرمایند: در امور خود، چه معیشتی و چه عبادتی، هر دو در حد وسط و اعتدال باش.
از حضرت علی (ع) در حدیث دیگری آمده است: بدا به حال آدم اسرافکار! او تا چه اندازه از اصلاح نفس خود به دور و از فرصت جبران گذشتهاش فاصله گرفته است.
امام علی همچنین میفرمایند: کسی که از جاده اعتدال بیرون شد راه تعدی و تجاوز را پیش خواهد گرفت. بهنظر میرسد با کمی تأمل در باب تعادل در زندگی با تکیه بر همین چند حدیث، بتوان نگاه مناسب و درستی به حفظ تعادلهای زندگی داشت. شاید در برخی شرایط زندگی که با بحرانهایی همراه است، حفظ کنترل درونی و شخصی خود به راستی سخت باشد و گاهی طاقتفرسا، اما با داشتن آگاهیهای لازم و زمینه درونی مناسب، شاید بتوان حتی در سختترین شرایط تعادل درونی و در واقع «خود» را از دست نداد. در این صورت میتوان امیدوار بود که بتوان درست عمل و تعادل خود را حفظ کرد و دوباره خودمان بمانیم و آنچه از ما میتواند باشد، انجام دهیم؛ جوری که پایینتر یا دور از شأن ما نباشد.