کد خبر: 1009192
تاریخ انتشار: ۱۵ تير ۱۳۹۹ - ۰۰:۳۰
راز قتل مرد پولداری که چند مغازه نانوایی در تهران دارد با بررسی تماس‌های دخترجویای کا‌ر بر ملا شد.
سرویس حوادث جوان آنلاین: روز شنبه ۱۷‌خرداد امسال دختر جوانی سراسیمه به اداره پلیس رفت و از گم‌شدن ناگهانی پدر ۷۶‌ساله‌اش شکایت کرد. شاکی گفت: همراه پدرم در خانه ویلایی دو طبقه‌مان حوالی خیابان شریعتی زندگی می‌کنم. پدرم مرد پولداری است و چند خانه و چند مغازه نانوایی در تهران دارد، اما چند سالی است که تمامی مغازه‌های نانوایی‌اش را اجاره داده و خودش بر کار آن‌ها نظارت می‌کند. امروز صبح مرد ناشناسی با پدرم تماس گرفت و گفت از سوی صنف نانوایی احضار شده‌است و باید برای پاسخ به سؤالاتی به آنجا برود. سپس پدرم موضوع را به من گفت و ازخانه خارج شد، اما الان پس از چند ساعت از پدرم خبری ندارم و احتمال می‌دهم برای او اتفاقی رخ داده باشد.

با طرح این شکایت پرونده به دستور قاضی احسان زمانی، بازپرس شعبه‌ششم دادسرای امور جنایی تهران برای بررسی در اختیار تیمی از کارآگاهان پلیس‌آگاهی قرار گرفت.

بررسی‌های پلیسی نشان داد مرد نانوا آن روز پس از خارج شدن از صنف نانوا‌ها سوار بر خودروی عبوری شده و از آنجا دور شده است. از سوی دیگر مشخص شد در تاریخ ۱۹ اردیبهشت امسال سارقانی به خانه مرد گمشده دستبرد زده و علاوه بر سرقت وسایل گرانقیمت کارت عابر او را که داخل آن ۶۷‌میلیون تومان پول داشته است، سرقت کرده‌اند. در حالی که تحقیقات درباره این حادثه ادامه داشت، شاکی دوباره به اداره پلیس رفت و گفت مدتی قبل دختر جوانی به نام تینا برای پیدا کردن کار به محل کار پدرش رفته و در این مدت گاهی با پدرش تماس داشته است و الان به او مشکوک است.

کشف نخستین سرنخ

سپس مأموران پلیس تماس‌های مرد گمشده را بررسی کردند، دریافتند روز ۱۹‌اردیبهشت تینا با مرد گمشده تماس داشته و او را به بهانه ملاقات از خانه‌اش بیرون کشیده و پس از آن سارقان وارد خانه او شده و دست به سرقت زده‌اند.

بدین ترتیب تینا به عنوان مظنون حادثه تحت تعقیب قرار گرفت تا اینکه مأموران پلیس متوجه شدند دختر جوان خانه مجردی در حوالی تهران دارد که افراد خلافکار زیادی به آنجا رفت و آمد دارند. مأموران در نهایت تینا را در خانه مجردی‌اش بازداشت کردند و در بازرسی از محل ساعت و تعدادی از مدارک مرد گمشده را کشف کردند.

تینا در بازجویی‌ها گفت: چند سالی است با پسر جوانی به نام بابک رابطه دوستی دارم و قرار است با هم ازدواج کنیم. مدتی قبل یکی از دوستان بابک به نام ایرج از من خواست به بهانه پیدا کردن کار با مراد ارتباط بر قرار کنم و من هم قبول کردم. ایرج گفت: از مراد کینه به دل دارد و می‌خواهد اموال او را سرقت کند. روز سرقت من آمار مرد گمشده را به آن‌ها دادم و بابک هم همراه ایرج و چند نفر از دوستانش به خانه مراد رفتند و سرقت کردند، اما بعد از آن دیگر از مراد خبری ندارم.

همدستم به من رو دست زد

مأموران پلیس در ادامه بابک و ایرج را بازداشت کردند. ایرج ابتدا منکر اطلاع از سرنوشت مراد شد، اما وقتی با مدارک و دلایل روبه‌رو شد اعتراف کرد که سه‌نفر از دوستانش را برای ربودن مرد نانوا اجیر کرده و آن سه دوستش هم مرد نانوا را به قتل رسانده‌اند.

وی گفت: من یکی از نانوایی‌های مراد را اجاره کرده‌بودم، اما او امسال اجاره نامه مرا تمدید نکرد که از او کینه به دل گرفتم و نقشه سرقت از خانه او را طراحی کردم. آن روز تینا با ما تماس گرفت و گفت کسی در خانه مراد نیست و من هم همراه بابک و دو نفر دیگر از دوستانم به خانه مراد رفتیم، اما اموال زیادی نتوانستیم سرقت کنیم به همین خاطر دوباره نقشه آدم‌ربایی را طراحی کردم که از او اخاذی کنیم، اما این بار دوستانم به نام‌های بهادر، سیروس و بهرام او را به قتل رساندند. وی در پایان گفت: روزی که برای سرقت به خانه مراد رفتیم فکر می‌کردیم او طلا و جواهرات زیادی در خانه‌اش دارد، اما چیزی پیدا نکردیم، اما بعد فهمیدم که بابک به ما رو دست زده و کارت عابر بانک او را که ۶۷‌میلیون تومان داخلش پول بوده سرقت کرده و به ما نگفته است.

مأموران پلیس در ادامه سه مرد اجیر شده را بازداشت کردند. سه متهم در بازجویی‌ها به جرم خود اقرار کردند.

صبح دیروز یکی از متهمان به نام بهادر به دادسرای امور جنایی منتقل شد و مورد بازجویی قرار گرفت. متهم در ادامه برای تحقیقات بیشتر و مشخص شدن صحت و سقم اظهاراتش به دستور قاضی احسان زمانی در اختیار کارآگاهان اداره‌دهم پلیس‌آگاهی قرار گرفت.


گفتگو با متهم

خودت را معرفی کن؟

بهادر ۲۰ ساله هستم.

معتادی؟

نه

سابقه داری؟

نه، هیچ سابقه‌ای ندارم.

چه کاره هستی؟

پس از اینکه دیپلم گرفتم به سربازی رفتم و چند هفته دیگر سربازی هم تمام می‌شد که این اتفاق افتاد و دستگیر شدم.

شما که نه معتادی و نه سابقه دار چه شد که دست به قتل زدی؟

قصد قتل نداشتیم و فقط می‌خواستیم اموالش را سرقت کنیم.

چرا ایرج شما و دو نفر از دوستانت را برای ربودن مرد نانوا اجیر کرد؟

سیروس هم‌خدمتی‌ام و از دوستان صمیمی ایرج است که مرا در یکی از مهمانی‌ها با ایرج آشنا کرد. پس از این ما دو نفر دوست صمیمی شدیم که ایرج به من گفت از مراد کینه به دل دارد. او گفت تمامی طلا‌های مادرش را فروخته و با پول آن یکی از مغازه‌های نانوایی مراد را اجاره کرده‌است، اما مراد امسال اجاره نامه او را تمدید نکرده و الان هم با آن پول دیگر نمی‌تواند مغازه اجاره کند.

ایرج به من گفت که مراد پولدار است و مقدار زیادی پول و طلا در خانه‌اش نگهداری می‌کند و به همین خاطر از من خواست همراه سیروس و بهرام او را برباییم و بعد از اینکه کلید خانه‌اش را گرفتیم از آنجا سرقت و اموال او را تقسیم کنیم.

سرقت کردید؟

نه. موفق نشدیم.

چرا؟

آن روز ما او را از نزدیک صنف نانوایی‌ها به عنوان مسافر سوار خودرو مان کردیم و بعد چشمانش را بستیم و به زور او را به باغی در شهریار بردیم. آنجا کلید خانه‌اش را گرفتیم، اما هر چقدر اصرار کردیم محل نگهداری طلا‌ها و پول‌هایش رابه ما نشان دهد قبول نکرد و می‌گفت که پول و طلایی ندارد. بهر حال بهرام در باغ پیش او ماند، من و سیروس هم برای سرقت راهی خانه‌اش شدیم. همان ابتدا که وارد شدیم صدای دخترش را شنیدیم که می‌گفت «بابا بابا» و بعد از ترس اینکه گرفتار شویم از آنجا فرارکردیم.

چرا او را به قتل رساندید؟

ترسیدیم که او ما را شناسایی کرده‌باشد، چون ما چشمان او را بسته بودیم، اما دستانش باز بود که چند باری پارچه جلوی چشمانش را کنار زد و ما را دید.

درباره قتل توضیح بده؟

ما آن شب مراد را در باغ نگه داشتیم و صبح او را سوار خودرو کردیم و به طرف تهران آمدیم در نزدیکی مشیریه با کابل شارژر موبایلی او را خفه کردیم و جسدش رابه داخل کانال آبی انداختیم و به خانه‌های‌مان برگشتیم.

عذاب وجدان نداشتی؟

خیلی زیاد، هر شب کابوس می‌دیدم و حتی قادر به غذا خوردن نبودم.

اگر عذاب وجدان داشتی چرا خودت را معرفی نکردی؟

من نامزد داشتم و می‌خواستم به زودی ازدواج کنم و به همین دلیل خودم را به پلیس معرفی نکردم.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار