اولویتبندی نادرست و بعضاً با قصد و غرض را باید بزرگترین مشکل ورزش کشور نامید. وقتی اولویتبندی درست نباشد و نگاه به موفقیتها تبعیضآمیز باشد، اینگونه میشود که پاداش دبل قهرمانی بانوان فوتسال ایران در آسیا بعد از دو سال پرداخت نمیشود یا اینکه پاداش قهرمانی جهان بچههای جوان والیبال بهرغم تمام تأکیدات پرداخت نمیشود، اما در عوض پاداشهای آنچنانی بیتأثیرترین پیروزیهای تیمهای بزرگسال همین والیبال و فوتبال بلافاصله پرداخت میشود.
در چنین فضایی چگونه میتوان از این تیمهای موفق توقع و انتظار تلاش بیشتر داشت، در حالی که این برخوردها و این تبعیضها باعث نوعی دلسری و بیانگیزگی در این تیمها و این ملیپوشان میشود. جالب اینکه این معضل بزرگ فقط شامل حال این دو دسته نمیشود که امروز با گذشت نزدیک به دو سال از بازیهای آسیایی و درخشش ورزشکاران ایران در جاکارتا تازه خبر میرسد که قرار است پاداشهای این قهرمانان در مراسمی به صورت آنلاین پرداخت شود، اما اینکه چگونه و با چه متر و معیاری هنوز برای کسی مشخص نیست.
بدون تردید پرداخت پاداش بر مبنای مبالغ دو سال قبل ظلمی آشکار در حق ورزشکاران قهرمان و مدالآوری است که این روزها و در شرایط سخت و پیچیده کرونایی حاکم بر کشور خود را آماده حضور در بزرگترین آوردگاه ورزش جهان، یعنی المپیک میکنند. پاداش قهرمانی بانوان فوتسالیست پرداخت نمیشود، به قهرمانی جوانان والیبال بهای چندانی نمیدهند و قهرمانان بازیهای آسیایی نیز دیده نمیشوند. حال سؤال اینجاست که این ورزشکاران موفق باید با کدام انگیزه به کار خود ادامه دهند.
هر روز شاهد اعتراضها و انتقادهای آنان به مسئولان بابت عدم توجه و رسیدگی به آنها هستیم و هر روز میبینیم که چگونه مسئولان به سمت یک رشته خاص ناموفق غش میکنند و دلخوش به موفقیتهای سطحی هستند و سر کیسه را بیهوده شل و از بیتالمال خرج میکنند بدون اینکه اولویتبندی درستی داشته باشند و بخواهند واقعیتها و موفقیتهای اصلی ورزش را ببینند.
جالب اینکه همین آقایانی که امروز صدای اعتراض بچههای والیبال و بانوان فوتسال را نمیشوند و کوچکترین توجهی به آنها ندارند پای ثابت تمام عکسهای یادگاری در کنار آنها هستند. کافیست یکبار به تصاویر قهرمانی و بازگشت این تیمها و این بچههای موفق ورزش ایران نگاه کنید و ببینید که چه کسانی لبخندزنان در کنار آنها ایستادهاند و عکس یادگاری گرفتهاند. این دوگانگیها تیشه به ریشه ورزش کشور میزند و نمیگذارد که پیشرفت حاصل شود. بهطور حتم یک نوجوان و یک جوان ورزشکار یا یک بانوی قهرمان وقتی با چنین برخوردی مواجه میشود راهی جز یأس و سرخوردگی برایش باقی نمیماند. راهی جز این نمیماند که عطای کار را به لقایش ببخشند و بروند به دنبال کسب و کاری دیگر جز ورزش که حداقل به نان شبشان محتاج نباشند.
این داستان تلخ برخورد مسئولان ورزش کشور با ورزشکاران و قهرمانان رشتههای ورزشی است. مسئولانی که ورزش را در یکی، دو مورد خاص خلاصه میکنند و تمام هم و غمشان میشود رسیدگی و خرج کردن برای این رشتهها، حتی اگر ناموفق باشند. فاتحه اینچنین ورزش با این اولویتبندی و مدیریت را باید خواند. باید حق داد به آن جوان والیبالیست و آن بانوی فوتسالیست یا آن قهرمان بازیهای آسیایی که بیخیال ورزش شود. باید به او حق داد که دلسرد شود و از این همه تبعیض فریاد برآورد. این داستان تلخ ادامهدار ریشه ورزش کشور را خشک خواهد کرد، مگر آنکه اتفاقی خاص بیفتد. مگر آنکه نوع نگاه مسئولان ورزش کشور عوض شود و بتوانند اولویتبندی درستی برای رسیدگی به قهرمانان برای خود تعریف کنند، ولی حقیقت این است که تا آن روز باید شاهد سرمایهسوزی گستردهای در ورزش کشور باشیم.