سرویس حوادث جوان آنلاین: صبح روز گذشته بعد از اینکه رئیس شعبه پنج دادگاه کیفری یک استان تهران رسمیت جلسه را اعلام کرد، نماینده دادستان خودش را به جایگاه رساند و کیفرخواست صادر شده را برای حاضران در جلسه قرائت کرد. او توضیح داد: سه سال قبل ۲۱ نفر از اعضای گروه داعش با عبور از مرز عراق وارد خاک ایران شدند. براساس اطلاعاتی که سپاه جوانرود به دست آورد، این گروه قرار بود بعد از ورود به ایران به گروههای کوچک تقسیم شوند و عملیاتهای انتخاری و خرابکارانه انجام دهند. با اطلاعاتی که سپاه به دست آورده بود اعضای این گروه بعد از ورود به یکی از روستاها محاصره شدند. مأموران سپاه ابتدا از اعضای این گروه درخواست کردند که تسلیم شوند، اما یکی از آنها کمربند انتحاریاش را منفجر کرد که سه نفر از پاسداران به شهادت رسیدند. سرانجام ۱۶ نفر از اعضای گروه خودشان را تسلیم کردند و چهار نفر که مقاومت میکردند به هلاکت رسیدند. مأموران سپاه از اعضای این گروه ۱۶ قبضه اسلحه کلاشنیکف، چهار سلاح رگبار، یک تیربار و کمربندهای انتحاری کشف کردند. نماینده دادستان ادامه داد: وقتی که مأموران سپاه در حال انتقال اعضای گروه داعش به مقر سپاه بودند بار دیگر مورد حمله قرار گرفتند که در این درگیری یکی از اعضای بازداشتی داعش به هلاکت رسید و ۱۵ عضو باقی مانده به اطلاعات سپاه تحویل داده شدند.
دفاعیات اولین متهم
در ادامه یکی از اعضای داعش که نوجوان ۱۴ ساله و اهل کشور عراق بود در جایگاه حاضر شد و اتهام محاربه را انکار کرد. او توضیح داد: من عضو داعش بودم و در پایگاهی بودیم که مورد حمله نیروهای کردستان عراق قرار گرفت. بعد ما فرار کردیم و پراکنده شدیم. ما چهار روز بود که در بیابانها سرگردان شدیم و در این مدت آب و غذا نخورده بودیم. امیر ما مردی به نام ابوخدیجه بود که ما را رهبری میکرد. ما وقتی به روستا رسیدیم نمیدانستیم که آنجا خاک ایران است. ابوخدیجه میدانست، اما در این باره به ما چیزی نگفته بود. همین طور نگفته بود که قرار است وارد خاک ایران شویم و عملیات انتحاری انجام دهیم. ما از اسلحه و مهمات هم استفاده نکردیم و همه مهمات در اختیار ابوخدیجه و چهار عضو ارشد گروه بود. به هر حال در آن روستا محاصره شدیم و نیروهای سپاه ما را بازداشت کردند. او در پاسخ به این سؤال که آیا هنوز عقاید داعش را قبول داری گفت که قبول ندارم. من بچه بودم و فریب خوردم و این عقاید را هم قبول ندارم.
ایرانیها ما را ساقط کردند
عضو دیگر داعش که پسری ۱۷ ساله بود در جایگاه قرار گرفت. او گفت: من عقاید داعش را قبول دارم و بر همان عقیده هستم. من از طریق کلیپهایی که در فضای مجازی دست به دست میشد با این گروه آشنا و عضو داعش شدم. گروه داعش قصد داشت فساد را از بین ببرد و اگر ایرانیها نبودند ما حالا حاکم عراق بودیم و داشتیم حکومت میکردیم. کرکوک و اربیل در تسلط ما بود که ایرانیها وارد نبرد با ما شدند و سردار سلیمانی سبب شد تا ما سقوط کنیم. وقتی وارد اربیل شدیم زنها حجاب نداشتند و مردها هم کارهای خلاف میکردند، ما میخواستیم که زنان را شلاق بزنیم و مردان را هم شلاق بزنیم تا فساد نکنند و آنجا را پاکسازی کنیم. داشتیم پیروز میشدیم که سردار سلیمانی آمد و آنجا را از ما گرفت. او با ما مبارزه کرد و پشت زنها و مردهای اربیلی را گرفت و ما را شکست داد، برای همین ایران باید از بین برود.
وقتی قاضی از او سؤال کرد که چرا وارد خاک ایران شدی گفت: ما در کرکوک بودیم که به ما حمله شد. ما ۱۹ نفر بودیم که تجهیزاتمان را رها کردیم و آواره بیابانها شدیم. ابوخدیجه سردسته ما بود که درباره مقصدمان به ما چیزی نگفت و همین طور به جلو میرفتیم تا اینکه یک شکارچی را اسیر کردیم. از او آب و غذا خواستیم که قول داد به ما بدهد. او گفت که ما را به روستایی همان نزدیکی میبرد و به ما رسیدگی میکند. ما هم به توصیه ابوخدیجه به او اعتماد کردیم و از راهی که ابوخدیجه میگفت همراهش رفتیم. چند نفر از گروهمان زخمی بودند و همه خسته بودیم که به روستا رسیدیم و خیلی زود محاصره شدیم. متهم در ادامه گفت: به ما نگفته بودند که قرار است وارد خاک ایران شویم و عملیات خرابکارانه انجام دهیم، هر چند اگر گفته بودند من با آنها همراه میشدم، چون ایرانیها باعث سقوط و شکست ما شده بودند، ما میخواستیم بیحجابی برچیده شود. این چه وضعی است که زنان، دختران و جوانان شما دارند. از نظر من باید همه اینها را شلاق زد. به هر حال به ما گفته بودند که اگر اسیر ایرانیها شدید، کمربند انفجاری را بکشید تا کشته شوید. وقتی نیروهای ایرانی ما را محاصره کردند ابوخدیجه گفت که هر کس میخواهد تسلیم شود که ۱۷ نفر تسلیم شدند و یک نفر انتحاری کرد و کشته شد.
فریب خوردم
سپس سومین متهم در جایگاه قرار گرفت و گفت که اتهام محاربه را قبول ندارم. متهم گفت: وقتی که به دست نیروهای ایرانی اسیر شدم ۱۶ ساله بودم.
من اشتباه کردم که عضو گروه داعش شدم. از طریق کلیپهایی در تلگرام با این گروه آشنا و عضو گروه شدم. پیش خودم فکر میکردم که عضو داعش و سوار ماشین آخرین مدل امریکایی میشوم و عشق و حال میکنم. با همین رؤیا خانواده را ترک کردم، اما وقتی به دیاله که پایگاه آنها بود رسیدیم، پشیمان شدم، چون چیزی که میدیدم با آن چیزی که تبلیغش را میکردند، فرق داشت. اعضای داعش من را اسیر گرفتند و برای یک ماه در یک چادر زندانی کردند. میگفتند که تو ایرانی هستی و برای جاسوسی آمدهای و حرفم را باور نمیکردند. بعد از یک ماه گوشی تلفن همراهم را به من دادند و خواستند خانوادهام را از موقعیتم باخبر کنم. بعد آموزشم دادند که عملیات انتحاری انجام دهم. من با یکی از دوستانم که رفته بودیم، خیلی گریه کردیم و خواستیم اجازه دهند که برگردیم، اما ما را شکنجه کردند و خیلی کتکمان زدند. متهم گفت: بعد از اینکه با گروه ابوخدیجه همراه شدیم، وارد خاک ایران شدیم. من میخواستند از آنها جدا شوم و به خانوادهام محلق شوم، اما میترسیدم، چون اگر ابوخدیجه میفهمید من را میکشت. آنها اصلاً رحم نداشتند و من شاهد بودم که افراد ردهبالا به راحتی آدم میکشتند. در داعش چند مرحله وجود داشت؛ اول عضویت در داعش، بعد تربیت شدن برای جنگ و کار انتحاری و بعد سرباز شدن و در نهایت مرحله امیری. امیران داعش مردان خشنی بودند که هر کس را به راحتی میکشتند.
هیئت قضایی بعد از شنیدن آخرین دفاعیات متهمان و وکلای آنها وارد شور شدند.