سرویس سیاسی جوان آنلاین: وقتی با نگاهی موشکافانه به تاریخ پر خیانت منافقین خلق بنگریم خواهیم دید یکی از هولناکترین جنایتهای این سازمان تروریستی اقدامی است که در ادبیات نیمه مخفی سازمانی به نام عملیات مهندسی مشهور شد. این واقعه جانسوز که طی مراحل مختلفی انجام پذیرفت منجر به شهادت مظلومانه سه پاسدار و یک کفاش ساده و یک معلم شد و تصفیه سازمانی یک مهندس هوادار سازمان را در پی داشت که برای سازمان سراسر عقده مسعود رجوی و مزدورانش عواقب جبرانناپذیر بسیاری داشت. دلیل این امر نیز بسیار روشن است چرا که پس از وقایع سال ۱۳۶۰ و اعلام جنگ مسلحانه سازمان بر علیه مردم مظلوم ایران اسلامی این جنایت فجبع در مرداد تلخ ۱۳۶۱ آئینه تمام نمای سازمانی بود که با جدا شدن از بدنه مردم اعضای خود را به مسلخ شهوات افراد معلومالحالی مانند مریم و مسعود رجوی برد. در ادامه با تلاش برای بررسی دقیق و تبارشناسی این فاجعه ضد بشری سعی خواهیم کرد تا پیامدهای جنایت فوق را برای فرقه خطرناک و تروریستی منافقین روشن کنیم و در سایه تحلیل این عمل ضدبشری آینده سیاسی این سازمان منحوس را به خوبی واکاوی کنیم برخی جزئیات این واقعه تأثرآور عبارتند از:
• آغاز کشف این جنایت سازمان یافته با کمک مردم و به واسطه دستگیری خسرو زندی از اعضای سازمان توسط مردم صورت گرفت.
• این اقدام پس از ضربات ۱۲ و ۱۹ اردیبهشت ۱۳۶۱ و ضربه ۱۰ مرداد همین سال که به عملیات شهید صدوقی مشهور شد و طی آن به ترتیب بخشهای مربوط به شبکه اجتماعی منافقین و روابط این سازمان زیر ضربه رفت انجام شد.
• طی این عملیات سه تن از پاسداران کمیته انقلاب اسلامی مرکز با نامهای شهید طالب طاهری، شهید شاهرخ طهماسبی و شهید محسن میر جلیلی زیر شکنجه تیم ویژه نظامی منافقین به شهادت رسیدند.
• قضیه وقتی جالبتر میشود که بدانیم علاوه بر این پاسداران مظلوم یک کفاش ساده با نام عباس عفتروش یک معلم با نام خسرو ریاحی نظری و یک مهندس هوادار سازمان نیز زیر شکنجه تیم ویژه نظامی جان دادند.
قبل از تحلیل عللی که این سازمان جهنمی را به سمت و سوی اجرای چنین جنایتی سوق داد باید این نکته را یادآور شویم که سران سازمان و در رأس آنها مسعود رجوی پیش از این از کشور خارج شدهاند. اما دلایلی که باعث شد تا مسعود رجوی و علی زرکش یزدی فرمان اجرای این شکنجههای زنجیرهای فجیع و ضد انسانی را صادر کنند به طور اختصار عبارتند از:
- ضربات مرگبار و منظم نیروهای امنیتی در برهههای زمانی نزدیک به هم علاوه بر این که این گروهک تروریستی را وادار به خزیدن در لاک دفاعی کرده بود سران آن را که ادعای سابقه مبارزاتی درازمدت داشتند را هم به شدت سردرگم کرده بود بنابراین رجوی برای پوشاندن بیکفایتی خویش و ابراز وجود در برابر مردمی که طردش کرده بودند دستور این عملیات فاجعهآمیز را صادر نمود.
- تمامی نهادهای اطلاعاتی و امنیتی جهان میدانند که بهترین راه برای تأمین امنیت یک جامعه راهاندازی سیستم امنیت مردمی و اتکاء دستگاه اطلاعاتی یک کشور به بدنه اجتماعی جامعه است. نظام جمهوری اسلامی از ابتدای تأسیس تاکنون سیاست امنیتی مبتنی بر اعتماد عمومی میان مردم و نهادهای امنیتی را پیاده کرده که دیروز و امروز شاهد چیده شدن میوهای آن بوده و هستیم. جریان نفاق که دید در پی ضربات ۱۲ و ۱۹ اردیبهشت ۱۳۶۱ بخش اجتماعی خود را که آن همه به آن مینازید به طور کامل از دست داده است و در مقابل نظام جمهوری اسلامی با توان مردمی نهادهای اطلاعاتی خود تمام بخش اجتماعی سازمان نفاق را نابود کرده تصمیم به انتقامی فجیع گرفت. پس میتوان گفت شکنجه یک معلم و یک کفاش ساده برای ارضای حس حسادت و انتقام از بدنه مردمی نظام بوده است.
- اساسیترین ستونهایی که یک فرقه تروریست مانند منافقین را سرپا نگه میدارد عبارت است از نظام تشویق و تنبیه شدید افراد مشکلدار در درون فرقه و استفاده از حربه ارعاب در برابر مخالفین. با عنایت به این که روند تبدیل منافقین به فرقه از برهه زمانی ازدواج نامشروع مریم قجر با مسعود رجوی در سال ۱۳۶۴ شروع شد شاید بتوان عملیات مهندسی را سرآغاز فرایند تثبیت این ساختار فرقهگرایانه دانست. درحقیقت رجوی با صادر کردن دستور شکنجه از طرفی به دنبال زهره چشم گرفتن از عناصر مسئلهدار سازمانی بود و از جانب دیگر با نشان دادن نهایت ددمنشی خویش میخواست موجی از ارعاب و ترس در جامعه مسلمان ایران راه بیاندازد.
- نکته دیگری که تا حدودی در خصوص این واقعه دردناک مغفول مانده مسئله فرار رو به جلو سازمان در این خصوص و تلاش بیوقفه برای وارونه جلوه دادن قضیه است از شواهد و قرائن به دست آمده این طور به نظر میرسد که سران سازمان بدون در نظر گرفتن عواقب این فاجعه و صرفاً به منظور تسکین عقدهها و یافتن علاجی برای کینههای شخصی خویش دستور اجرای این عملیات وحشیانه را دادهاند و بعد برای جمع کردن افتضاح حاصل از آن در درون فرقه تروریستی خویش آن را به نظام نسبت دادند. در واقع میتوان گفت: در این فرقه خطرناک سادیسم (دیگر آزاری) از رأس تشکیلات و شخص مسعود رجوی به باقی مانده بدنه معلوم الحال این جریان تزیق شد و آنها را ترغیب کرد تا با اسم رمز انتقام از نظام و مردم دست به این شکنجههای وحشتناک بزنند.
با روشن شدن علل بروز فاجعه یک سؤال باقی میماند و آن این است که آیا منافقین توانستند با انجام این جنایت به اهدافی که میخواستند برسند یا این که با دست زدن به چنین عملی در فضای سیاسی ایران بیشتر به محاق فرو رفتند؟ وقتی به تاریخ ننگین گروهک منافقین از سال ۱۳۶۱ تا به امروز نگاه میکنیم میتوانیم بگوییم قضیه کاملاً برعکس است و جریان نفاق نه تنها پس از انجام آن جنایت هولناک نتوانست خود را دوباره بازسازی کند بلکه انجام آن جنایت آغازی بود بر پایان نهایی قتلهای سریالی یک سازمان تروریستی در درون مرزهای کشوری که به آن خیانت کرد و مردمانش را با غیر انسانیترین روشها مورد آزار قرار داد. اما آنچه پس از اطلاع از فرجام این اقدام ناجوانمردانه ممکن است ذهن یک محقق تاریخ سیاسی ایران را به خود مشغول کند این است که به راستی چرا منافقین پس از این عملیات و با این همه درندهخویی که از خود به نمایش گذاشتند علیرغم کوششهای نافرجام خویش نتوانستند حتی به هدف خود نزدیک شوند؟ این سؤال مهم را باید این چنین پاسخ داد:
• انجام این اقدام نه تنها نتوانست میزان فشارهای نهادهای امنیتی به سازمان تروریست رجوی را کاهش دهد بلکه با افزودن بر این فشارهای امنیتی و با کنار زدن نقاب شعارهای ضدامپریالیستی از چهره پلید سازمان نفاق موجبات خروج هر چه زودتر و مفتضحانهتر این تشکیلات منحوس را از ایران فراهم کرد. اگر با عینکی موشکافانه به این جریان ضد بشری بنگریم خواهیم دید که این ایراد به تمامی جنبشهای چریکی جهان وارد است که فکر میکنند با پناه بردن به حداکثر خشونت میتوانند از شدت فشارهای امنیتی بر روی خود بکاهند با توجه با این که تروریستهای منافق نیز از جنبشهای چریکی قرن ۲۰ الگو برداری میکنند از این قاعده مستثنی نیستند.
• عملیات مهندسی منافقین با وجود این که بسیار زشت و وحشتناک بود نتوانست کوچکترین خللی در راه حمایت از نهادهای حساس امنیتی نظام در مردم ایران ایجاد کند چرا که مردم با مطلع شدن از شکنجه فرزندان خویش به دست دژخیمان رجوی به مبارزه بیامان خویش با این تشکیلات شوم ادامه دادند و در واقع امر با مشاهده اوج وحشیگری رجوی و دوستانش بیشتر به سمت نظام جذب شدند. زیرا میدیدند این نظام جمهوری اسلامی و نهادهای وابسته به آن است که امنیت آنها را در قبال رفتار دیوصفتانه منافقین تأمین میکند.
• تمسک به شکنجه برای زهر چشم گرفتن از اعضای فرقه نیز نه تنها موجب محکمتر شدن ساختار تشکیلاتی فرقه رجوی نشد بلکه موجی از تردیدها و سؤالات تشکیلاتی را به همراه داشت و شاید بتوان گفت که: پروژه ریزش اعضا دقیقاً از همین مقطع زمانی کلید خورد یعنی زمانی که هواداران وبرخی کادرهای فهمیدند در صورت داشتن هر نوع رفتار شکبرانگیز از تعرض سران فرقه مصون نیستند. انداختن تقصیر افتضاح بالا آمده در عملیات مهندسی به گردن نظام و نهادهای امنیتی آن نیز نه تنها منجر به کاهش تردیدها در بین افراد نشد بلکه در بهترین حالت نقش یک مسکن دردناک را برای جریان نفاق بازی کرد.
• ذکر این نکته خالی از فایده نیست که عملیات مهندسی چنان بیآبرویی و افتضاحی برای منافقین به بار آورد که هنوز هم پس از گذشت نزدیک به چهل سال از آن واقعه تأثربرانگیز این تشکیلات شرک آلود نتوانسته در زیر بار هجمههای تبلیغاتی ناشی از این جنایت روشنتر از روز کمر راست کند تا حدی که حتی تاکنون نیز به سبب انجام این وحشیگری دهشتناک مورد هجوم انواع و اقسام رسانهها و جریانات اپوزیسیون قرار میگیرد.
در پایان باید گفت با وجود تلاش منافقین برای شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت جنایت مهندسی شده خویش این دست انتقام الهی و آه ملت مظلوم ایران است که از پی غبار سالیانی بسدراز و غمانگیز گریبان این جنایت پیشهگان ضد خدا و خلق را رها نکرده و نخواهد کرد و حافظه تاریخی ملت مظلوم ایران اسلامی هرگز مرداد تلخ سال ۱۳۶۱ و پرپر شدن لالههای خونین خود زیر شکنجه دژخیمان رجوی را از یاد نخواهد برد.