سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: چه شد که طلاق مثل آب خوردن شد؟ چه شد که حالا تقی به توقی نخورده و هنوز مهر عقدنامههایشان خشک نشده است سر از محضر طلاق در میآورند؟! شاید یکی از دلایلش ریختن قبح طلاق باشد. حالا خانوادهها سختگیری کمتری دارند و هر وقت فرزندشان اراده کند جدا شود به بهانه حمایت او را در آغوش میگیرند و چیزی را که تا چندی پیش ننگ بود به جان میخرند. شاید اگر والدین کمی سختگیر باشند و بچهها را با اولین دعوای مشترک شیر نکنند که باید محکم باشی و از حقت دفاع کنی اوضاع بهتر شود. اگر آنها را علیه هم نشورانند و تا برای قهر به خانه پدر آمدند نازشان را نکشند مجبور میشوند مصالحه کنند و برای دردهای کوچک مرهم بیابند. شاید یکی از دلایل طلاق در این روزها دخالت بیش از حد خانوادهها در زندگی مشترک بچههاست. به بهانه علاقه و توجه به سرنوشت آنها، محق میشوند هر وقت خواستند با هر لحنی در حریم زندگیشان پا بگذارند و دخالت کنند. دلسوزیها تا حدی اسمش مراقبت و علاقه است. شور آن که در بیاید اسمش دخالت میشود و تیشه میزند به ریشه زندگی دو جوان که قسم خوردهاند کنار هم زیر یک سقف زندگی کنند.
مهریهای که مهر و محبت را برده است
قبلاً مهریه را به رسم پیشکش هدیه به عروس میدادند. مرد با رضایت میداد و زن هم راضی بود، ولی حالا ازدواجها رسماً یک معامله است.
خانوادهها وقتی با هزار و یک تشریفات سر سفره بله برون مینشینند هزار و یکی، اما و اگر پیش پای پسر میگذارند و برای بختگشایی دخترشان مبلغی گزاف طلب میکنند. گویی دارند او را میفروشند.
مهریه در سالهای اخیر یکی از مهمترین دلایل اختلاف زوجین و در نهایت رسیدن به مرحله طلاق است.
بعضیها مهر طلب میکنند و اصرار به ادامه زندگی خوش و خرمشان دارند، ولی وقتی اعتماد سست شد و بند علاقه و احترام گسست دیگر چه زندگی مشترکی؟!
آزادیهایی که زن را به بند کشیده است
نظریه فمینسم آمد و گفت زنها باید آزاد باشند. آزادی میخواهند. میخواستند، ولی آنچه میخواستند مشتی آزادی کذب بود که به اسم آزادی بیشتر در بند اسارت مردان درمیآمدند.
آنها میخواستند حقوق زن و مرد برابر باشد. بعضی حقوق بجا بود و برگرفته از شخصیت برجسته انسانی یک زن، ولی بعضی خواستهها آنها را هر روز از دایره خانواده دور کرد.
کمکم جایگاه زن و مرد یکی شد. نه اینکه بد باشد.
به عنوان یک زن خوشحالم که در هر حوزه و جایگاهی حق انتخاب دارم و میتوانم مثل یک مرد اعلام موجودیت کنم، اما پذیرفتن هر حقی نیاز به یک پیش زمینه دارد.
برای تساوی حقوق زن و مرد باید اول این دو نسل را به سلاح دانش و تفکر تجهیز کرد. باید آنها را با هم آشتی داد تا به جای مقابل هم ایستادن کنار هم باشند و جهانی تازه بسازند.
غیرت کمرنگ و توقعها پررنگ شده است
شاید مهمترین دلیل تزلزل خانوادهها در عصر حاضر مطالبات برخی زنان است.
او خودش را قربانی میداند و ناگهان رود احساس و منطقش طغیان میکند و آتش میزند به جان زندگی.
زنها خواستند جدایی برایشان عادی باشد و انگشت اتهام سمتشان نشانه نرود.
حالا کسی بچههای طلاق را با ترحم نمینگرد و کسی نگران آینده آنها نیست، چراکه بچهها هم مثل والدین این سبک از زندگی را پذیرفتهاند.
بسیاری از افرد مشهور مخصوصاً سلبریتیها با ازدواج و جداییهای مکررشان نقش مهمی در ریختن قبح این گناه داشتند.
آنقدر خبرهای زندگی خصوصیشان در اذهان عمومی تاب خورد و عادی شد که کمکم مریدانشان به پیروی از این سنت هر وقت خوشی زیر دلشان زد بر کوس جدایی نواختند و عزم جدایی کردند.
طلاق زیاد شد، چراکه سستیهای اخلاقی هم فزونی یافت. مهرها از هم گسست و چیزی به نام غیرت در بسیاری از خانوادهها کمرنگ و محو شد.
ازدواج یک سبک زندگی شد برای بعضیها که نیازهای جنسی حلال یکدیگر را فراهم کنند، ولی به وقت خوشی و ناخوشی با دیگری وقت بگذرانند.
برای برخی زنان نیز کمکم گفتگو و خندیدن با مرد غریبه عادی شد. کافی شاپ رفتن و پذیرفتن دعوت شام یک همکار مرسوم شد و حرمتها آرام آرام رنگ باخت.
صفحات مجازی جای خانواده حقیقی را گرفته است
کمکم عزیزم و جانم و عشقم که فقط مختص ادبیات زوجین بود به دایره صفحات مجازی آمد و هر کس از راه رسید با یک عشوه کلامی دل برد و دلی ستاند.
کمکم حریم خصوصی آدمها عمومی شد. هر کس به بهانه حریم خصوصی یک قفل روی صفحه موبایلش گذاشت و آدمهای صفحهاش دوست شدند.
جوانها در دنیای ولنگار و افسارگریخته اینستاگرام و فیسبوک رها شدند و چشم و گوششان به هر آنچه نباید باز شد.
هر جا خواستند سرک کشیدند و کمکم سلیقههایشان سخت شد. دیگر به همسرانشان راضی نشدند و صورتی بیچروک و اندامی بینقص طلب کردند.
بعضی مردها هم آنقدر با دنیای زنها یکی شدند که مثل زنها لباس پوشیدند و مثل دخترهای جوان زیر ابرو برداشتند.
وقتی مرد و زنها شبیه هم هستند، برای هم دافعه دارند به جای جاذبه، به کدام شگفتی یکدیگر دل ببندند و پشت ِچشم برای کدام اخم مردانه نازک کنند؟ این روزها طلاق زیاد است، چون اماکن رفع نیازهای آدمها از خانهشان به تمام صفحات مجازی گسترش یافته است.
چطور میشود به چنین بند نازکی دل بست و به این دیوار سست تکیه کرد؟
این روزها تبر مجازی به جان زوجین افتاده و سقفهای مشترک را یکی پس از دیگری میشکافد. دیر بجنبیم قافیه را باخته و بند را آب دادهایم.
تا دیر نشده است باید فکری به حال این روابط بیمار کنیم و به جای تجویز جدایی، آنها را مرهم گذاریم. نمیدانم شاید یک عزم ملی میخواهد خانوادهها دوباره سختگیر شوند. قانون برای جداییها سنگتراشی کند یا شاید...
آنچه گفته شد شاید دلیلی بر طلاق باشد، اما بیتردید تمامش نیست.