کد خبر: 1018438
تاریخ انتشار: ۱۸ شهريور ۱۳۹۹ - ۰۱:۲۶
گذری بر زمینه‌ها و پیامد‌های رویداد خونین ۱۷ شهریور ۱۳۵۷
چند ماه پس از فاجعه ۱۷ شهریور و کشتار مردم در میدان شهدا، برخی از رسانه‌های صهیونیستی اعتراف کردند: «اسرائیل پس از افزایش موج تظاهرات مردم ایران، یک پل هوایی از فرودگاه «لد» و فرودگاه نظامی (رامات داوید) در نزدیکی «حیفا» برای رساندن ابزار مهمات قلع و قمع بدون خونریزی متظاهرین برپا کرد. از جمله این ابزارها، تفنگ‌های پخش‏‌کننده گاز‌هایی بود که حرکت و رفلکس عصبی را دچار فلج می‌کرد.»
سارا شجاعی
سرویس تاریخ جوان آنلاین: هفدهم شهریور هر سال، موسمی است برای به چالش کشیدن انگاره عدم کشتار مردم انقلابی که به کرات و به شیوه‌ای مبتذل، از سوی جریان موسوم به سلطنت‌طلب طرح شده است. برخی از ایشان، ترجیح می‌دهند تا رقم شهدا و مجروحان حادثه را تنزل دهند و برخی دیگر، اساساً شاه را بی‌تقصیر و وبال این فاجعه را متوجه فرماندهان نظامی می‌کنند! به هر روی، آنان خود نیز دریافته‌اند که این کشتار، از موانع تطهیر پهلوی است و هم از این روی، تلاش خویش را بر رفع و رجوع آن متمرکز کرده‌اند.

این مقال اما، نه درصدد پاسخگویی به این جریان بی‌رمق تبلیغی که برای ارائه تصویری روشن از حد و رسم این فاجعه بزرگ به نگارش در‌آمده است. امید آنکه تاریخ‌پژوهان انقلاب و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

کشتار پس از دلگرمی به حمایت اربابان!

درست در زمانی که اردوگاه کمپ دیوید، میزبان رؤسای‌جمهور امریکا، مصر و رئیس رژیم‌صهیونیستی برای انجام مذاکرات سازش قرار گرفته بود، وارن کریستوفر، معاون وزیر خارجه امریکا از واشنگتن با سایروس ونس، وزیر خارجه که در کمپ دیوید بود تماس گرفت و «توصیه کرد که پرزیدنت کارتر، هر چه زودتر با شاه صحبت کند.» (۱) بعد از برقراری این تماس، کارتر، با شاه تلفنی صحبت کرد و «پشتیبانی امریکا را از وی در اقداماتی که برای برقراری نظم به عمل می‌آورد، تأیید کرد.» (۲) بلافاصله روزنامه‌های کیهان و اطلاعات اعلام کردند که «کارتر، با شاهنشاه مکالمه تلفنی کرد». همزمان خبرگزاری فرانسه نیز اعلام کرد که کارتر «پشتیبانی از رژیم تهران را تأیید کرده است.» (۳) با این مقدمه، نگارنده بر آن است که درباره موضوع مورد حمایت رئیس‌جمهور امریکا بنویسد: ۱۷ شهریور سال ۱۳۵۷، جمعه سیاه!

خوانش ماجرا از مبدأ راهپیمایی ۱۶ شهریور

بعد از تظاهرات موفق و مسالمت‌آمیز مردم در اعتراض به حکومت شریف امامی در تاریخ سوم شهریور و بعد از برگزاری نماز عید فطر، در جلسه روحانیت مبارز توسط شهید‌بهشتی اینگونه استدلال می‌شود: «حالا که مردم آمدند، نباید در این حرکت مردمی فترت ایجاد شود، پس از مردم به راهپیمایی دعوت شد». شهید محلاتی در خاطرات خود می‌نویسد که «بعد از راهپیمایی عید‌فطر، به این نتیجه رسیدیم که این کار باید با نظم و ترتیبی ادامه یابد، جلسه‌ای گذاشتیم و از صبح تا غروب دور هم بودیم و تصمیم گرفتیم که روز پنج‌شنبه ۱۶ شهریور راهپیمایی بکنیم.» (۴)

بنابر گزارش ساواک، تظاهرات روز ۱۶شهریور از منطقه قیطریه، ونک، پهلوی (ولی‌عصر) ژاله و مناطق جنوب شهر شروع شد و جمعیت‌ها در شاهرضا (انقلاب) و آیزنهاور (آزادی) به هم پیوستند و ساعت ۱۸:۳۰ به میدان شهیاد (آزادی) رسیدند. طول صف‌های راهپیمایان به چند کیلومتر می‌رسید. ناظران این راهپیمایی را تا یک میلیون نفر تخمین زدند. (۵) به روایت حجت‌الاسلام ناطق‌نوری، نزدیک غروب بود که جمعیت به میدان آزادی رسید. کامیون‌های ارتش داخل میدان آزادی استقرار یافته بودند، مردم خصوصاً خانم‌ها با شعارهای خود سربازان و درجه‌داران را منقلب کرده و آن‌ها را به گریه انداخته بودند. آیت‌الله بهشتی تصمیم گرفت برای جمعیت سخنرانی کند. از او دعوت کردند روی یک اتومبیل پارک شده برود، وی این اقدام را بدون اجازه صاحبش غاصبانه شمرد و امتناع کرد. بشکه‌ای را پیدا کردند و ایشان روی آن ایستاد و سخنرانی کرد. آیت‌الله بهشتی در پایان سخنرانی اعلام کرد: «جامعه روحانیت فردا (۱۷ شهریور) برنامه ندارد.» با این وجود عده‌ای از مردم در راهپیمایی بزرگ ۱۶ شهریور فریاد می‌زدند: «فردا صبح در میدان ژاله.» (۶)

حکومت نظامی تنها چاره شاه

توفیق چشمگیر در نظم‌دهی و حضور پر‌قدرت مردم در راهپیمایی روز ۱۶شهریور، دستمایه تبادل‌نظر شامگاه همان روز میان محمدرضا پهلوی و سفرای امریکا و انگلیس شد و در نهایت خروجی این تبادل‌نظر، چیزی نبود جز ایجاد حکومت نظامی! در همین راستا ارتشبد اویسی با صدور اولین اطلاعیه فرمانداری نظامی اعلام کرد: «به منظور ایجاد رفاه مردم و نحوه نظم از ساعت شش صبح روز ۱۷ شهریور مقررات حکومت نظامی را به مدت شش ماه» به اجرا می‌گذارد.» (۷)

صبح روز ۱۷ شهریور، اغلب مردم بدون آنکه از صدور اعلامیه اطلاعی داشته باشند، طبق روال چند روز گذشته، برای اعلام مخالفت خود با حکومت شاه، از خیابان‌های فرح‌آباد، شهباز و میدان خراسان به طرف میدان ژاله حرکت کردند و در ساعت ۷:۳۰ دقیقه صبح، جمعیت در میدان ژاله مستقر شد. (۸) کمی بعد یک سرهنگ جلو آمد و برخلاف گفته نظامی قبلی گفت: «همین‌جا و در جای خود بنشینید و تکان نخورید، چون هیچ اتفاقی نخواهد افتاد و خطری شما را تهدید نمی‌کند. بدین ترتیب مردم را به سکوت و ایستادن در میدان تشویق نمود، اما شلیک گلوله به سمت جمعیت آغاز شد و مردم بی‌دفاع هنگامی که جان خود را در خطر دیدند به ناگاه از جای خود برخاسته و شروع به دویدن و فرار کردند و، چون همه جا جمعیت و راه فرار مسدود بود، تعدادی روی هم افتادند و عده‌ای خود را پرت می‌کردند و نقش زمین می‌شدند.» (۹) همزمان با استقرار و تجمع مردم، راه عبور جمعیت از چهار طرف، توسط کامیون‌های مملو از نظامیان روی مردم بسته شد! فرمانده نظامی پس از اعلام حکومت نظامی در محل، دستور شلیک را صادر کرد و نیرو‌های نظامی مستقر از چهار طرف، شروع به تیراندازی کردند! ظرف چند ثانیه صد‌ها نفر از مردم در خاک و خون غلتیدند. تظاهرات در پی انتشار خبر قتل‌عام مردم شدت گرفت و تا پاسی از شب ادامه یافت. (۱۰)

آیت‌الله محمدرضا مهدوی‌کنی، در بخشی از کتاب خاطرات خود - که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است- می‌گوید: «روز ۱۷ شهریور بنا نبود که تظاهراتی بشود و جامعه روحانیت هم در این مورد اعلامیه رسمی نداد. حتی دکتر‌بهشتی وقتی شنیدند که قرار است اجتماعی در میدان ژاله بشود، اظهار بی‌اطلاعی و نگرانی کردند که چه خواهد شد؟ وقتی حادثه واقع شد، مردم با ما تماس گرفتند که چه بکنیم؟ من خودم منزل بودم. دوستانی که در حول و حوش آن میدان بودند، می‌پرسیدند مردم چه کنند؟ حمله کرده‌اند، شهدا و مجروحان هستند. اصل قضیه به یک معنا حرکت خودجوشی بود و در باطن به نفع انقلاب شد. البته شهدا زیاد بودند، ولی روحانیت بنا نداشت که چنین حادثه‌ای واقع شود. حدسی که آن زمان زده می‌شد، این بود که دستگاه پهلوی می‌خواست از این جمع سوء‌استفاده کند و شاید مایل بود چنین جمعی پیدا شود و زهر‌چشمی بگیرد، بنابراین آن‌ها بدون اعلام قبلی، به‌عنوان حکومت نظامی مردم را به رگبار بستند و فکر می‌کردند که این آخرین حرکتی است که مردم انجام می‌دهند و با این کار می‌توانند مردم را به تسلیم وادار و انقلاب را سرکوب کنند.» (۱۱)

سربازان اسرائیلی در صف شلیک‌کنندگان!

براساس یک گزارش از ساواک به تاریخ ۱۸ شهریور ۱۳۵۷: «متعاقب اطلاعیه‌هایی که ساعت ۲۱ روز ۱۵ شهریور ۵۷ مبنی بر پیاده نمودن کوماندو‌های اسرائیلی به وسیله سه هواپیمای اسرائیلی در پادگان جی تهران در بازار شانزه‌لیزه واقع در خیابان شاه نصب گردیده بود، این موضوع در بین مردم قوت گرفته است، چون سربازان ایرانی از تیراندازی به سوی مردم خودداری می‌نمایند، لذا دولت اقداماتی به عمل آورده که سربازان اسرائیلی به سوی مردم بی‌گناه تیراندازی کنند و آن‌ها را بی‌رحمانه بکشند!» چندماه پس از فاجعه ۱۷ شهریور و کشتار مردم در میدان شهدا، برخی از منابع مانند مجله سیکراهود شیت (مجله نظامی اسرائیل)، مجله همولام هزیه، هارتسودافاردر اواخر سال ۱۹۷۸ میلادی، از نقش رژیم‌صهیونیستی در فاجعه «جمعه سیاه» پرده برداشتند. این رسانه‌ها اعتراف کردند اسرائیل پس از افزایش موج تظاهرات مردم ایران، یک پل هوایی از فرودگاه «لد» و فرودگاه نظامی (رامات داوید) در نزدیکی «حیفا» برای رساندن ابزار مهمات قلع و قمع بدون خونریزی متظاهرین برپا کرد. از جمله این ابزارها، تفنگ‌های پخش‏‌کننده گاز‌هایی بود که حرکت و رفلکس عصبی را دچار فلج می‌کرد. رسانه‌های خارجی همچنین افزودند: «دولت اسرائیل یک گروهان از افراد ورزیده در جنگ‌های پارتیزانی و سابوتاژ و قلع و‏ قمع‌های شهری به تهران ارسال داشت. این گروهان تابع اداره اطلاعات ارتش اسرائیل‏ است که با اجازه نهایی شین. ب (اداره اطلاعات و ضداطلاعات نخست‌وزیری‏ اسرائیل) باید عمل کند. فرمانده این گروهان رهبعام زیبکی بود که سابقاً فرمانده بخش‏ میانه اسرائیل در دهه ششم و سپس مشاور نخست‌وزیر در مسائل مبارزه با تروریسم و کاربرد مهمات مخصوص و تکنیک‌های آن در این زمینه شد.» در ادامه گزارش‌های این مطبوعات آمده بود: «این واحد به‌وسیله هواپیما‌های شرکت‏ ال عال اسرائیل، به تهران منتقل شد و در وقت خود در قلع و قمع تظاهرات در شهرهای‏ بزرگ ایران، موفق گردید. در این گروهان، تعداد زیادی افراد یهودی- ایرانی که زبان فارسی‏ خوب می‌دانستند نیز وجود داشتند. به‌علاوه تمامی این گروهان در تهران، ملبس به لباس‏ نظامی ارتش ایران شدند. مسئولان ایرانی برای کتمان این موضوع، شایع کردند که افراد این گروهان از بلوچستان ایران می‌باشند! علاوه بر این از پایگاه کوچک نظامی نزدیک آبادان و بندرعباس که توسط اسرائیل اداره می‌شد برای تمرین کادر‌های ضد‌شورش‏ شهری استفاده گردید.» (۱۲)

آمار شهدای واقعه ۱۷ شهریور ۱۳۵۷

در خصوص آمار شهدای واقعه جمعه سیاه، ادعا‌های متفاوت و متناقضی مطرح شده است. این در حالی است که این موضوع، به خودی خود از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. آنچه شاهدان عینی واقعه نقل می‌کنند کشتار برنامه‌ریزی شده و گسترده‌ای است که برخی اسناد به دست آمده نیز آن را تأیید می‌کند. از جمله در گزارشی از ساواک به تاریخ ۲۵ شهریور ۱۳۵۷ که به گفت‌وگوی محرمانه عبدالکریم کنی با احمد بنی‌احمد، نماینده مجلس شورای ملی اشاره می‌کند، آمده است: «عبدالکریم کنی، فرزند شیخ‌رحیم کنی گفت‌وگویی به شرح زیر با احمد بنی‌احمد انجام داده است. عبدالکریم کنی: شما درباره کشته‌شدگان صحبت کردید. من چند روز قبل در جایی بودم یکی از مأموران بانک ملی بهشت‌زهرا رقم دقیقی از کشته‌شدگان دارد و گفت من ۲ هزار و ۲۰۰ فیش برای دفن جنازه صادر کردم و در حال حاضر هزار جنازه دیگر است که شماره‌گذاری شده و آماده است و رقم به چندین هزار می‌رسد.» (۱۳)

یرواند ابراهامیان در کتاب خود می‌نویسد: برای پراکنده کردن جمعیت از بالگرد‌های نظامی استفاده شد. یک روزنامه اروپایی در این رابطه نوشت، این بالگرد‌ها کوهی از اجساد متلاشی شده را بر جای گذاردند! در میدان ژاله، تانک‌ها که مردم را محاصره کرده بودند و از پراکنده کردنشان ناتوان بودند، شروع به شلیک به سمت مردم کردند. بنا بر نوشته یک خبرنگار اروپایی، این صحنه به «جوخه آتش» شبیه بود که در آن، افراد مسلح به انقلابیون بی‌حرکت شلیک می‌کردند. (۱۴)

به روایت شهود عینی

شاهدان عینی و حاضران در صحنه فاجعه ۱۷ شهریور خاطرات تلخی از کشتار مردم در آن جمعه سیاه دارند. در کتاب «تاریخ شفاهی قیام ۱۷ شهریور ۱۳۵۷» که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده به نقل از یکی از شاهدان عینی جنایت رژیم‌پهلوی در میدان ژاله تهران آمده است: «خانه ما نزدیک میدان ژاله بود. هنگامی که تیراندازی شروع شد، ما نمی‌توانستیم به خانه برویم. سربازان حتی به خیابان‌های اطراف هم می‌آمدند. در نزدیکی میدان، پاساژی را می‌ساختند، ما هم داخل ساختمان نیمه‌کاره آن رفتیم. پشت بام پر از ساواکی بود. ما دیدیم که آن پایین تعداد زیادی از مردم را کشتند.»

یکی دیگر از ناظران واقعه نیز که در آن زمان در اطراف میدان شهدا مغازه داشت؛ چنین می‌گوید: «در آن روز می‌خواستم به مغازه بروم که به علت شلوغی زیاد مانع شدند. از خیابان به طرف میدان شهدا رفتم. دیدم مردی تیر خورده است و از بدنش خون می‌آید. عده‌ای هم این مجروح را روی دست گرفته بودند و می‌بردند. من، همسر و بچه‌هایم شاهد بودیم که جوانی پس از گرفتن نان از فرعی وارد خیابان ۵ شد و مورد اصابت گلوله نظامیان قرار گرفت و در چاله‌ای که برای کابل تلفن کنده بودند، افتاد. من و چند نفر دیگر خواستیم برای نجاتش برویم که با گلوله به سمت ما شلیک شد. جوان بیچاره دست و پا می‌زد. یکی از کاسب‌های محل در چاله خوابید و به سمتش رفت. بعد آمبولانس آمد و جنازه شهید را برد.»

در آن روز، رژیم شاهنشاهی حتی به کودکان هم رحم نکرد و بار دیگر دست خود را به خون ملت ایران آلوده کرد. یکی از افرادی که شاهد کشته شدن کودکی در مقابل پدر و مادرش بود، می‌گوید: «یک بنده خدایی را در خیابان شکوفه در خانه‌شان را زدند. او بچه همان خانه بود. نمی‌دانم حالا آن خانه را فروخته‌اند یا نه، ولی تا چندی قبل جای گلوله‌ها روی در آهنی بود. در آن روز چند گلوله به در خورده بود و آن‌ها آن بچه را جلوی پدر و مادرش کشتند.» (۱۵) با وجود این اسناد، اما رژیم شاهنشاهی تعداد کشته‌شدگان واقعه را تنها ۸۷ نفر اعلام می‌کند! (۱۶)

حمایت کارتر از ایجاد «جمعه سیاه»

حمایت‌های فوری و دلگرم‌کننده رؤسای دولت امریکا از اقدام محمدرضا پهلوی در واقعه کشتار گسترده مردم بی‌دفاع در روز هفدهم شهریور، بار دیگر این گزاره را در ذهن مخاطبان تاریخ پر‌فراز و نشیب ایران زنده می‌کند که سلطنت‌طلبان از یکسو و دنبال‌کنندگان ایده لیبرالیسم از سوی دیگر، گرچه هر گروه به ظاهر سویه خاص خویش را دارند، اما این اختلاف و دوئیت، برای تقابل با جمهوری اسلامی کنار می‌رود و تبدیل به دوستی دیرینه آن دو می‌شود! چراکه محل تلاقی منافع هر دوی آنها، دقیقاً تضعیف و نابودی این نظام است. هنگامی که پس از کشتار مردم بی‌گناه، خبر حمایت مجدد کارتر از شاه به امام خمینی رسید، ایشان در عکس‌العمل به این پیام وی، در مصاحبه با رادیو تلویزیون فرانسه اظهار داشتند: «آقای کارتر که برای یک زندانی در شوروی آن‌قدر هیاهو درآورد، پس از کشتارهای پیاپی شاه، پشتیبانی خود را از او دریغ نکرد... این به خاطر این است که امریکا فقط به دنبال منافع خودش است.» (۱۷)

منابع

۱- سایروس ونس، توطئه در ایران، ترجمه محمود طلوعی، انتشارات هفته، تهران، ۱۳۶۲، ص۲۵،
۲- ویلیام سولیوان، مأموریت در ایران، ترجمه محمود مشرقی، انتشارات هفته، تهران ۱۳۶۱، ص ۱۱۵،
۳- روزنامه کیهان و اطلاعات ۲۰/۶/۱۳۵۷،
۴- خاطرات و مبارزات شهید‌محلاتی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۷۶، ص ۹۴،
۵- یک سال مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه (بهمن ۱۳۵۶ تا بهمن ۱۳۵۷)، روح‌الله حسینیان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۵، ص ۳۴۳،
۶- خاطرات حجت‌الاسلام و‌المسلمین ناطق نوری، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ص۱۳۰،
۷- روزنامه کیهان، ۱۸/۶/۱۳۵۷، ص۵،
۸- انقلاب اسلامی ایران به روایت اسناد ساواک، کتاب یازدهم، ص ۴۹-۴۴،
۹- همراه پیر پاک، ولی‌الله چه‌پور، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۹۰. تهران
۱۰- انقلاب اسلامی ایران به روایت اسناد ساواک، همان
۱۱- خاطرات آیت‌الله مهدوی کنی، محمدرضا مهدوی کنی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران ۱۳۸۵،
۱۲- سه شاهد عینی از نقش رژیم صهیونیستی در قتل عام مردم ایران در ۱۷ شهریور، مرکز اسناد انقلاب اسلامی http://www. irdc. ir
۱۳- گزارش ساواک درباره آمار شهدای ۱۷ شهریور، مرکز اسناد انقلاب اسلامی http://www. irdc. ir
۱۴- ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهامیان، ترجمه احمد گل‌محمدی، نشر نی، ۱۳۷۷. ص ۶۳۵،
۱۵- تاریخ شفاهی قیام ۱۷ شهریور، محمد طحان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۸۶،
۱۶- ایران بین دو انقلاب، همان
۱۷- صحیفه امام، جلد سه، ص ۴۷
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار