سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: در دوران دفاع مقدس ۲۳۰ نفر از کارکنان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران به اسارت دشمن درآمدند که ۵۶ نفر آنان از خلبانان این نیرو بودند. از همان نخستین روزهای دفاع مقدس که نیروی نظامی هنوز سازمان درستی پیدا نکرده بود، خلبانان نیروی هوایی وارد صحنه شدند و نقش مهمشان را ایفا کردند. در ادامه جنگ نیز خلبانان در عملیاتهای مختلف پشتیبان نیروهای عملکننده بودند و یکی از نقاط قوتمان در جنگ با دشمن بعثی به حساب میآمدند.
سرتیپ «محمدیوسف احمدبیگی» یکی از همین نیروهایی بود که در طول دوران دفاع مقدس با تمام وجود در مأموریتها حاضر میشد و میجنگید و حالا خبر فقدانش، این نکته را به ما گوشزد میکند که یکی دیگر از قهرمانان دفاع مقدس از میانمان پرکشید. قهرمانانی که در گمنامی ماندند و کمتر از کار بزرگ و حماسههایشان گفته شد.
خلبان احمدبیگی سال ۱۳۴۸ وارد نیروی هوایی شد و در همان بدو ورود در رسته همافری فعالیتش را شروع کرد. بعد از گذشت دو سال و پس از اتمام دوره همافری به دلیل علاقه وافری که به یادگیری فن خلبانی پیدا کرده بود، وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد و مانند دیگر دانشجویان خلبانی دوره مقدماتی پرواز را در ایران با موفقیت پشت سر گذاشت.
سال ۱۳۵۰ برای فراگیری دوره پیشرفته خلبانی به کشور امریکا اعزام شد. پس از گذراندن این دوره، با اخذ گواهینامه خلبانی با هواپیمای اف ۴ به ایران بازگشت و با درجه ستواندومی در نیروی هوایی مشغول به خدمت شد.
او دوران قبل از انقلاب را در پایگاههای نیروی هوایی سپری کرد و با پیروزی انقلاب و آغاز درگیریهای خودفروختگان در کردستان، به پایگاه شهید نوژه همدان منتقل شد. تهاجم سراسری ارتش بعث سرآغاز دورهای جدید در زندگی احمدبیگی بود. او حالا بار دیگر به میدان آمد تا از مهارت و آموختههایش جهت دفاع از میهنش استفاده کند.
احمدبیگی در این دوران در پایگاه شکاری همدان خدمت کرد و چند پرواز و مأموریت موفق برون مرزی انجام و همراه دیگر خلبانان ضربه شست محکمی به دشمن متجاوز نشان داد.
هواپیمای این خلبان شجاع حین انجام یکی از مأموریتها مورد اصابت موشک قرار گرفت و همین باعث فرود اضطراری و مجروحیتش شد. از این لحظه به بعد زندگی برای احمدبیگی وارد مرحله جدیدی میشود. او به اسارت نیروهای دشمن درمیآید و خودش میداند رهایی از دست آنها به این زودی امکانپذیر نیست.
پس او باید خود را برای چند سال سخت و طولانی آماده کند.
ماههای نخست اسارت در سلولهای انفرادی تنگ و کثیف دشمن میگذرد، اما بعد از گذشت مدتی کوتاه و با غلبه بر این روزهای سخت، اسارت برای احمدبیگی همچون اسرای دیگر همراه با رشد و تعالی است. پس از مدتی متوجه میشود که به این زودی شاید امکان رهایی از دست دشمن برایش مهیا نباشد و به همین خاطر باید برنامهای برای زندگی در بند دشمن داشته باشد.
احمدبیگی سالهای اسارت را اینگونه تاب میآورد تا در نهایت در سال ۱۳۶۹ پس از ۱۰ سال اسارت به میهن بازمیگردد. او که در ۲۹ آذرماه ۱۳۵۹ در یک عملیات هوایی علیه دشمن، مورد اصابت ضدهوایی رژیم بعث قرار گرفته و همراه با کابین عقب خود، ایوب حسیننژادی به اسارت دشمن درآمده بود پس از تحمل بیش از ۹ سال و ۹ ماه اسارت، به میهن بازمیگردد.
این خلبان نیروی هوایی هنگام بازگشت به میهن، متوجه شهادت برادرش نیز میشود. او وقتی میبیند برادر کوچکش یعقوب، به استقبال او نیامده است متوجه اتفاقی میشود. همراهان در نهایت به او میگویند برادرش به شهادت رسیده است.
در نهایت سرتیپ دوم خلبان آزاده احمدبیگی روز جمعه (۱۴شهریور) پس از تحمل سالها درد و رنج بهجامانده از دوران اسارت در بیمارستان خاتمالانبیاء (ص) تهران به همرزمان شهیدش میپیوندد و نام و یادش برای همیشه در تاریخ ایران ماندگار میشود.