سرویس بین الملل جوان آنلاین: دوبار سفر رئیسجمهور فرانسه امانوئل مکرون به لبنان در کمتر از یک ماه اتفاق بیسابقهای در روابط بین پاریس و بیروت است؛ حتی اگر اینکه انفجار بزرگ ۲۰ آگوست در بندر بیروت توجیهی برای انجام این دو سفر باشد. مکرون بیمعطلی بعد سفر دوم به بیروت راهی عراق شد تا سفر یک روزهای را به این کشور داشته باشد. تنشهای فرانسه با ترکیه بر سر لیبی و حوزههای نفت و گاز در شرق مدیترانه ضلع دیگری از سیاست خاورمیانه است. این سه ضلع را باید با توجه به دخالت نهچندان علنی پاریس در جنگ داخلی لیبی و قرار گرفتنش در صف حامیان خلیفه حفتر دید که نشان میدهد فرانسه تحت رهبری مکرون رؤیاهای مفصلی را برای خاورمیانه میبیند. مسئله مطرح نقشی است که او برای فرانسه در این رؤیاها دارد و اینکه چه نسبتی با دیگر قدرتهای فرامنطقهای بهخصوص امریکا در نظر گرفته است.
مسیر مکرون
مکرون در سفر اولش به لبنان تعارفات معمول سیاسی و لحن رسمی دیپلماتیک را کنار گذاشت و به نحوی مسئولان دولتی و رهبران سیاسی این کشور را مورد خطاب قرار داد که گویا از موضع ریاستی با آنان حرف میزند. این لحن مکرون آنقدر عیان بود که حتی به گوش منتقدانش در پاریس رسید و او را متهم به نوکلونیالیسم یا نواستعماری کردند و لقب «مکرون بناپارت، امپراتور قرن بیست و یکم» را به او دادند که میخواهد نفوذ گذشته فرانسه را دوباره به لبنان تحمیل کند و به دنبال همان روابط استعماری گذشته فرانسه با این کشور است. نگاه انتقادی به آن سفر در داخل لبنان هم کم نبود و برای مثال سامر فرنگیه، نویسنده لبنانی، با لحنی طنزآلود دیدار مکرون با رهبران سیاسی لبنان را به این صورت ترسیم کرد: «مکرون سیاستمداران لبنانی را مثل بچه مدرسهایها به دور خود جمع کرد و قصد دارد تا به این دلیل که تکالیف خودشان را انجام ندادهاند، آنها را توبیخ کند.» او در سفر دوم خود به بیروت هم این رویه را ادامه داد، اما ظاهراً انتقادها به گوشش خورده و به همین جهت نیز لحن خود را ملایمتر کرده بود تا تصوری مثل سفر قبلش و اتهام استعمارگری بناپارتی متوجه او نشود. با این حال، دیدارش با نماینده حزبالله در سفر اول به بیروت و تأکیدش بر اینکه «ما حزبالله لبنان را بهعنوان یک واقعیت قبول داریم و نمیتوان حزبالله را از صحنه سیاسی لبنان خارج کرد»، حکایت از این دارد که میخواهد راه خود را در خط و مسیری جدای از امریکا دنبال میکند. نشانههایی از این مسیر در سفر او به عراق نیز دیده شد. جدای از اینکه سفر او به عراق یکروزه و کوتاهمدت بود، اما انتشار این خبر اهمیت داشت که گویا او در این سفر به دنبال جلبنظر مقامات عراقی بود تا در مورد طرحش برای صلح روسیه با او همکاری کنند. عامر الفایز، عضو کمیسیون روابط خارجی پارلمان عراق، این خبر را تأیید کرده، هر چند که چیزی در مورد جزئیات آن نگفته است. احتمال دارد مکرون با این طرح صلح به دنبال نوعی آشتی با دمشق باشد و سعی کرده تا از عراقیها بهعنوان میانجی استفاده کنند. در این صورت، طرح صلح او برای سوریه را میتوان بازگشت فرانسه به عرصه سوریه دانست که سالهاست به واسطه ائتلاف تحترهبری امریکا به حاشیه رانده شده بود.
رویارویی با ترکیه
هر چه مکرون سعی داشته در سفر به لبنان و عراق خود را بهعنوان سیاستمداری فعال و پویا در جهان عرب نشان دهد، این پویایی را نسبت به ترکیه در جهتی معکوس به کار برده است. رویارویی فرانسه و ترکیه بر سر جنگ داخلی لیبی به حدی شدت گرفت که این دو را به جنگ لفظی شدید در ماه جولای کشاند. مکرون با انتقاد از نقش ترکیه در لیبی، اقدامات آنکارا را در این کشور «یک بازی خطرناک» توصیف کرد و پاریس مدعی شد که نیروی دریایی ترکیه باعث ایجاد مزاحمت برای یک ناو متعلق به ناتو در مدیترانه شرقی شده است. در مقابل، سخنگوی وزارت خارجه ترکیه حامی آکسوی گفت: «مکرون عقل خود را از دست داده است.» و وزیر خارجه ترکیه مولود چاووشاوغلو بعدتر و با لحنی مودبانهتر فرانسه را متهم کرد که خطمشی ویرانکنندهای را در لیبی دنبال میکند. در هر صورت، این رویارویی شدید لفظی زمینهای را فراهم کرد تا فرانسه از اختلاف بین یونان و ترکیه بهرهبرداری کند و در کنار یونان و در مقابل ترکیه قرار بگیرد. اختلاف این دو بر سر منابع انرژی در اطراف جزیره کرت است و فرانسه نهتنها به لحاظ سیاسی از یونان حمایت کرد، بلکه به همراه ایتالیا و قبرس در مانور نظامی یونان شرکت کرد تا عملاً قدرت نظامی خود را در مقابل آنکارا قرار دهد. شکی نیست که منابع غنی انرژی در مدیترانه شرقی بهخصوص میادین گاز آن انگیزه مهم پاریس برای ورود به این مشاجره است. روزنامه فرانسوی لو فیگارو براساس برآورد مؤسسه انرژی وود مکنزی مدعی شده که شرق مدیترانه هزار و ۹۰۰ میلیارد متر مکعب گاز دارد و این مقدار معادل ۴۵ سال مصرف فرانسه است.
با این حال، رویارویی پاریس با آنکارا تنها محدود به انگیزههای اقتصادی و دستاندازی آن به منابع گاز مدیترانه شرقی نمیشود و باید این را مرتبط به پسزمینه لیبی و رویارویی دو طرف در آن عرصه مورد ارزیابی قرار داد. باید گفت که فرانسه مداخله ترکیه در لیبی را از منظر گسترده حضور این کشور در شمال آفریقا میبیند. این منطقه تا قبل از بهار عربی و بهخصوص سرنگونی سرهنگ قذافی رابطه سنتی و طولانیمدت با کشورهای اروپایی از جمله فرانسه داشت، اما پیامدهای بهار عربی این رابطه را مخدوش کرد و توازن قوا را به نفع ترکیه تغییر داد. فرانسه برای حذف ترکیه از این حوزه به کسی مثل ژنرال حفتر نیاز دارد که میتواند بهعنوان حاکم مقتدری شبیه به سرهنگ قذافی آن توازن قوای سنتی را دوباره احیا کند. دسترسی نداشتن ترکیه به منابع انرژی در مدیترانه شرقی به طور قابلتوجهی بر ماجراجویی آن در شمال آفریقا تأثیر میگذارد؛ جدای از اینکه حضور دریایی بیشتر فرانسه در شرق مدیترانه تهدیدی بر خط ارتباطی بین آنکارا و حکومت تحت حمایتش در لیبی است. به این ترتیب، فرانسه در دو زمینه جنگ داخلی لیبی و منابع انرژی در شرق مدیترانه قرار گرفته تا اجازه ندهد آنکارا مبدل به بازیگر عمدهای در جهان عرب و بهخصوص شمال آفریقا بشود.
رقابت فرانسوی
افشای تماس تلفنی مکرون با دونالد ترامپ بعد سفر اولش به بیروت و افشای این تماس بهخصوص در توصیه او به ترامپ در مورد حزبالله قابل توجه است. او به ترامپ نسبت به پیامدهای تحریم حزبالله هشدار داده و تأکید کرده بود که تحریمهای واشنگتن علیه حزبالله بیفایده است و نتیجهای معکوس خواهد داد. شکی نیست که مکرون این توصیهها را برای حمایت از حزبالله به ترامپ گوشزد نکرده، اما دستکم میتوان گفت که او به این وسیله سعی کرده است به همتای امریکاییاش نشان دهد که مسیرش برای ورود به لبنان و به دنبال آن خاورمیانه با مسیر او یکی نیست. این میتواند به معنای دور جدیدی از رقابت فرانسه با امریکا در خاورمیانه باشد، رقابتی که از اوایل هزاره جدید و به ویژه بعد از هجوم امریکا به عراق در ۲۰۰۳ یک سویه شده بود. فرانسه سعی کرد از بهار عربی به نفع خود بهرهبرداری کند و تمرکزش را بر سوریه و حمایت از مخالفان دولت سوریه گذاشت، اما در این عرصه نیز قاعده بازی را به اتحاد عربی- امریکایی باخت و نتوانست از چندین کنفرانس مخالفان دولت سوریه در پاریس نتیجهای به دست بیاورد. حالا به نظر میرسد که مکرون فرصت را برای ورود مجدد فرانسه به عرصه خاورمیانه مغتنم شمرده است. یکجانبهگرایی شدید دولت ترامپ، گرفتاری دولت بریتانیا با موضوع برگزیت و خروج از اتحادیه اروپا و جابهجایی رهبری در آلمان میتوانند از جمله انگیزههای اصلی مکرون باشد تا خود را در کسوت رهبری جهانی یا به گفته منتقدینش در قدم و قامت ناپلئون بناپارت ببیند که برای احیای جایگاه فرانسه در عرصه بینالملل پا به خاورمیانه میگذارد. شاید مکرون تصور کرده که با کنار رفتن آنگلا مرکل از قدرت و ضعف رهبری برلین، بریتانیایی ضعیف در بیرون از اتحادیه اروپا و احتمالاً دور بعدی ریاستجمهوری ترامپ و ادامه یکجانبهگرایی شدید او، میتواند سکاندار اصلی اتحادیه اروپا در عرصه بینالملل باشد و رؤیای رهبری فرانسه در خاورمیانه را میبیند. با این وجود، روشن است که او نه توان کافی برای تحقق این رؤیا دارد و نه پیچیدگیهای خاورمیانه مجالی به او خواهد داد؛ گذشته از اینکه معلوم نیست با سطح مخالفتها و نارضایتیهای عمومی در داخل فرانسه، بتواند بعد از ۲۰۲۲ همچنان ساکن الیزه باشد تا بتواند نتیجه سیاست بناپارتی خود را در خاورمیانه ببیند.