کد خبر: 1020753
تاریخ انتشار: ۰۳ مهر ۱۳۹۹ - ۰۵:۱۵
کردار نیرو‌های مسلح رضاخانی در دوران اشغال ایران در آیینه یک بازخوانی
در دوره ۱۶ ساله سلطنت رضاخان، ارتش بیش از آنکه به عنوان نیرویی کارآمد حافظ مرز‌های ایران و منافع ملی باشد، به‌عنوان نیروی اصلی حافظ تاج و تخت، درصدد سرکوب مخالفان شاه بود. در این سال‌ها در بسیاری از نقاط کشور، حکومت نظامی برقرار بود. در کنار ارتش، نیرو‌های انتظامی نیز در قالب شهربانی، آزادیخواهان بسیاری مانند: آیت‌الله سیدحسن مدرس، فرخی یزدی و میرزاده عشقی را به اشکال گوناگون به کام مرگ کشاندند
احمدرضا صدری
سرویس تاریخ جوان آنلاین: یکی از فصول در خور خوانش تاریخ ایران پس از شهریور ۲۰، نحوه رفتار ارتش رضاخانی در پی این رویداد است. شاید همزمانی هفته دفاع‌مقدس با موعد انتشار این مقال، خود مقایسه‌هایی را در زمینه مواجهه ارتش به اصطلاح نوین رضاخانی با نیرو‌های از هم گسیخته، اما مصمم مردمی، در دو مورد تجاوز به خاک ایران را، در ذهن مخاطب ایجاد کند. این نوشتار با استناد به پاره‌ای از اخبار و تحلیل‌ها، به بررسی موضوع پرداخته است. امید آنکه تاریخ‌پژوهان معاصر و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

ترک مقاومت بر‌اساس نیات صلح‌جویانه اعلیحضرت همایونی!

شاید مناسب باشد که در آغاز مقال، روایت کنارکشیدن ارتش نوین و قدرتمند رضاخانی در برابر نیرو‌های متجاوز به ایران در شهریور ۲۰، از قلم یکی از نشریات رسمی آن دوره بازخوانی شود. چه اینکه خواننده موشکاف، می‌تواند از همین امر به ماهیت ماجرا پی ببرد. مجله اطلاعات هفتگی، ش ۲۵، در باب چند و، چون این رویداد، چنین آورده است: «در روز ۳ شهریور ۱۳۲۰ متفقین به ایران حمله کردند و به مدت یک هفته، شهر‌های شمالی و غربی و جنوبی ایران از چندین جهت مورد تهاجم همه‌جانبه ارتش سرخ شوروی و ارتش بریتانیا قرار گرفت؛ همچنین نیرو‌های شوروی به بمباران شهر‌های شمالی و شمال غربی ایران پرداختند. روز ۶ شهریور محمدعلی فروغی هنگام تشکیل کابینه خود در مجلس، درحالی‌که کشور توسط متفقین اشغال شده و در حال بمباران بود، دستور ترک مقاومت می‌دهد: به‌طوری که به خوبی آگاهی دارید دولت و ملت ایران صمیمانه طرفدار صلح و مسالمت بوده و می‌باشد. برای اینکه این نیت تزلزل‌ناپذیر کاملاً بر جهانیان مکشوف گردد، در این موقع که از جانب دو دولت شوروی و انگلستان اقدام به عملیاتی شده که ممکن است موجب اختلال صلح و سلامت گردد، دولت به پیروی نیات صلح‌جویانه اعلیحضرت همایون (!) به قوای نظامی کشور هم‌اکنون دستور می‌دهد که از هرگونه عملیات مقاومتی خودداری نمایند تا موجبات خونریزی و اختلال امنیت مرتفع شود و آسایش عمومی حاصل گردد!»

حقیقت مدرنیزاسیون رضاخانی به گاه اشغال کشور در آیینه یک نگاه نزدیک!

در باب تلاش رضاخان برای نوسازی همه‌جانبه و ایجاد قدرت نظامی و اقتصادی ایران، فراوان سخن رفته است. با این همه، عباسقلی گلشاییان، که یکی از خودی‌های حکومت پهلوی بود- در یادداشت‌هایش به شرح زیر به خوبی حقایق عریان را بیان می‌کند: «در جلسه هیئت وزرا که همان روز سوم شهریور با حضور رضاشاه تشکیل شد، معلوم گردید: الف - برای مصرف تهران بیش از سه روز گندم موجود نبود.

ب ـ پیش‌بینی برای برقراری سیستم آگاهی مردم (آژیر) مطلقاً به عمل نیامده بود.

ج ـ روز بعد معلوم شد بنزین کافی هم وجود نداشت.

ح ـ علاوه بر آن پناهگاه ضد‌هوایی هم احداث نشده بود.

از لحاظ نفس عمل دفاعی، روز سوم شهریور رضاشاه در مقابل پاره‌ای اظهارات وزرا فرمودند: اگر من ۱۰۰ بمباردیه (هواپیمای بمباران) داشتم، خودم می‌دانستم چطور به تعرض روس‌ها و انگلیسی‌ها جواب بدهم.

د ـ در روز دوم جنگ نامه ستاد جنگ از این حکایت می‌کند که استفاده از ۵۰ هزار نفر ابوابجمی نیرو‌های پادگان تهران به علت فقدان کامیون و بنزین امکان‌پذیر نبوده است!

ه ـ پس با این کیفیت، در واقع هدف سازمان ارتش، «دفاع» نبود و آن سازمان هدفی جز همان پیاده کردن نظر لرد کرزن نداشت، یعنی سیلی زدن به ملت ایران که چرا قرارداد تحت‌الحمایگی ۱۹۱۹ را امضا نکرد.»

۱۴ سال تهیه سلاح برای انگلیس و روس!
 
ابوالحسن عمیدی نوری از چهره‌های سیاسی و مطبوعاتی دوره پهلوی‌هاست. از جمله موضوعاتی که وی در یادداشت‌های خود مورد توجه قرار داده، سرنوشت ارتش ایران و سلاح‌های آن پس از حمله متفقین است. او در‌این‌باره چنین تحلیلی دارد: «وسایل نظامی موجود در ایران در چنین اوضاعی [: پس از ۳ شهریور ١٣٢٠]به درد انگلیس و روس می‌خورد، چنانکه در مناطق اشغالی روس‌ها که شمال ایران بود، روس‌ها تا توانستند وسایل نظامی و حمل‌و‌نقل ایران را به خارج از ایران، یعنی به کشور خود بردند، حتی کامیون‌های مردم را هم آنچه دستشان رسید به ترکستان روسیه که جای امنی بود، بردند، همچنان که در جنوب نیز انگلیس‌ها حتی کشتی‌های چندی که نیروی دریایی ایرانی به نام ببر و پلنگ داشتند به سوی هندوستان و نیروی جنگی خود بردند تا از آن‌ها استفاده کنند! خلاصه آنکه رضاشاه دید آن همه ادعا‌ها و غرور و تکبر‌هایی که برای این ارتش ظفرنمون! از خود نشان داده بود، ظرف چند ساعت به شکست منجر گردیده و ظرف یکی دو روز از هم پاشید و آنچه اسلحه و وسایل هم در مدت ۱۴ سال تهیه نموده بود در روزی که باید از آن استفاده شود به دست انگلیس و روس افتاد.»

«بله‌قربان‌گو»‌هایی در قامت فرماندهان نیروی هوایی

از جمله بخش‌های تراژیک سرنوشت ارتش ایران پس از اشغال کشور، فرجام نیروی هوایی آن است. رضا سرحدی، پژوهنده تاریخ معاصر در تحلیلی، عدم تعریف فرماندهی مجرب برای این نیرو و گماشتن همپالگی‌های رضاخان در دوران حضور در قزاقخانه در جایگاه فرماندهی آن را، در زمره علل مقاومت نکردن این بخش از نیرو‌های نظامی کشور و نهایتاً انهدام آن می‌داند و در این موضوع می‌نویسد: «وابستگی نیروی هوایی به کشور‌های مختلف و وابسته بودن تجهیز آن به تمایل این کشور‌ها سبب شده بود تا محدودیت وسایط نقلیه زرهی و فوج‌های مکانیزه مشهود باشد. این شرایط باعث شده بود تا آن مقدار کم نیز در پایتخت متمرکز باشند و از لشکر‌هایی که در مناطق مرزی حساس مستقر بودند، به نحوی توجیه‌ناپذیر غفلت شود، به همین دلیل یگان‌های ایرانی مستقر در امتداد مناطق مرزی تجهیزات کافی برای مواجه شدن با نیرو‌های مکانیزه دشمن نداشتند. این در حالی بود که شوروی در جبهه قفقاز جنوبی می‌توانست تا ۴۰۹ فروند هواپیمای جنگی از جمله بمب‌افکن‌های بزرگ وارد میدان کند، اما در مقابل این ناوگان هوایی عریض و طویل، تنها ۱۴ فروند هواپیمای دوباله و از رده خارج اوداکس و هایند نیروی هوایی ایران را در تبریز تشکیل می‌داد. بقیه ناوگان هوایی جنگی ایران در تهران، اهواز و مشهد مستقر بود. روند تضعیف نیروی هوایی ایران تا جایی ادامه داشت که شیبانی و خلبانان دیگر سعی می‌کردند مانع از افتادن هواپیما‌های دوباله به دست دشمن شوند؛ همچنین به خلبان‌ها اجازه داده شد تا با اتومبیل از معرکه خارج شوند. این آشوب در مقابل هماهنگی و سرعت عمل نیروی هوایی همسایه شمالی قرار داشت. هواپیما‌های روسی به‌صورت منظم تا قبل از صدور فرمان ترک مقاومت به ارتش ایران، هدف‌های غیرنظامی و شهر‌های بی‌دفاع را بمباران کرده بودند. آن‌ها تا چند روز پس از ترک مقاومت توسط محمدعلی فروغی، نخست‌وزیر جدید، نیز به بمباران مناطق کوچک‌تر ادامه دادند. مشکل عمده دیگر که توان دفاعی ارتش و نیروی هوایی ایران را در مقابل متفقین تضعیف می‌کرد، در قالب تنگنا‌های ساختاری جای می‌گیرد. متخصصان رده بالای چندانی در مقابل ارتش‌های مدرن و مجهز به هواپیمای جنگی انگلیس و شوروی وجود نداشت. این امر تا حدی ناشی از آن بود که رده‌های بالای فرماندهی را همراهان رضاشاه در بریگارد قزاق سابق تشکیل می‌دادند. این افراد به طور عمده بله‌قربان‌گو‌هایی بودند که بیشتر به رفاه و موقعیت اجتماعی خود توجه داشتند تا نظریات نظامی جدید. با آغاز حملات نیرو‌های متفقین بود که تنگنا‌های ساختاری نیروی هوایی برملا شد. آنچه در جبهه‌های نبرد در جنوب، غرب و شمال کشور می‌گذشت با تصورات رضاشاه و اعلامیه ستاد ارتش تفاوت فاحشی داشت؛ چراکه نیروی هوایی ایران با کمک کشور‌های خارجی مجهز شده بود و در کنار آن فقدان مشروعیت قانونی رضاشاه و نداشتن آذوقه کافی به ادعای فرماندهان، پذیرش شکست نظامی را ناگزیر می‌ساخت. در عملیات اشغال ایران حدود ۸۰۰ نفر از پرسنل نیروی زمینی، دریایی و هوایی ارتش ایران و حدود ۲۰۰ غیرنظامی در بمباران روس‌ها در رشت کشته شدند. تنگنا‌های ساختاری باعث شد تا ارتش ایران در برابر دو ارتش نیرومند جهان بسیار ضعیف ظاهر شود و آن مقاومت ناچیزی هم که نشان داده شد، خیلی زود متوقف گشت و سرنوشت نیروی هوایی را تیره ساخت. در بمباران فرودگاه‌ها و نقل و انتقالات، تعداد زیادی از هواپیما‌های ارتش از میان رفت. میزان صدمات وارده به نیروی هوایی ایران در حدی بود که تا سال ۱۳۲۵ ارتش ایران فاقد نیروی هوایی بود. سپهبدمحمد نخجوان می‌نویسد: «از آن تاریخ [۱۳۲۰]تا ۱۳۲۵ دوره رکود و بلاتکلیفی نیروی هوایی ایران است که بار‌ها تهدید به انحلال می‌شد.»

سرنوشت هواپیما‌های خریداری شده توسط رضاخان در دوره اشغال ایران

رضاخان در واپسین سال‌های سلطنت خویش، اقدام به خرید چند فروند هواپیمای جنگی برای تجهیز نیروی هوایی کرد. با این همه بخش مهمی از این سفارشات، هیچگاه به ایران نرسید و از قضا دولت انگلستان - که خود رضاخان را برکشیده بود- در این میان نقشی اساسی داشت! حسین مولایی، پژوهشگر تاریخ معاصر، تقصیل ماجرا را اینگونه به قلم آورده است: «شاید بتوان ادعا کرد بخشی از سفارشات ایران با کارشکنی مخفیانه انگلستان لغو شد و خرید‌های صورت‌گرفته از شرکت کرتیس نیز به سبب فشار‌های آن‌ها با تأخیر در اوایل سال ۱۹۴۱ وارد کشور شد. در این مقطع بریتانیا فروش هواپیما‌های آلومینیومی به ایران را به این بهانه که می‌توانست به دست آلمان‌ها برسد، ممنوع کرده بود. ترس و تبلیغاتی که بریتانیا در امریکا مطرح کرده بود، باعث شد واشنگتن از سیاست بی‌طرفی خود در جنگ تخطی کرده و از انتقال به‌موقع هواپیمای کرتیس هاواک (Curtiss Hawk) به ایران خودداری کند. ذیل فشار‌های انگلستان و با تأخیر قابل توجه در ۲۰ می ۱۹۴۱ به کشتی‌ها اجازه حمل این هواپیما‌ها به ایران داده شد. با ارسال هواپیما‌های فوق باز هم فشار انگلستان به امریکا برای ممانعت از انتقال تسلیحات و هواپیما‌های بیشتر ادامه داشت. از بعدی دیگر لندن نگران بود این هواپیما‌ها (به سبب مواضع ضدانگلیسی مردم ایران) علیه آن‌ها مورد استفاده قرار گیرد. در آن مقطع آلمان پیشروی قابل‌توجهی در درون مرز‌های شوروی داشت و این امکان فراهم شده بود که آلمان با تصرف قفقاز به ایران برسد. دیپلمات‌های امریکایی نگرانی انگلستان را درک می‌کردند، اما خواست لندن را برای آینده ارتباط خود با ایران خطرناک می‌دانستند. آنچه امریکایی‌ها را سردر‌گم می‌کرد، ادامه تولید هواپیما توسط انگلیسی‌ها در ایران بود. انگلیسی‌ها در آن مقطع در کارخانجات شهباز فعال بودند و شعار تولید جنگنده Hurricane را سر می‌دادند که در نهایت نیز بیش از یک فروند به ناوگان ایران داده نشد. به باور امریکایی‌ها انگلستان قصد داشت آن‌ها را از بازار ایران دور نگه دارد. انگلیسی‌ها به این واقعیت که استدلال آن‌ها برای امریکایی‌ها غیرمنطقی است، معترف بودند، اما اعتقاد داشتند برای مطیع نگه داشتن رضاشاه و ادامه حضور تکنسین‌های آن‌ها در ایران ممانعت از ورود هواپیما‌های امریکایی یک ضرورت است. انگلستان با اتخاذ تاکتیک‌های متعدد تلاش داشت مانع ورود هواپیما‌های بیشتر به ایران شود. به سبب تحرکات انگلستان ۱۰ فروند هواپیمای خریداری شده از امریکا سرنوشت جالبی داشت. زمانی که متفقین به پایگاه هوایی اهواز حمله کردند، ۱۰ فروند هواپیمای خریداری شده از امریکا در فرودگاه اهواز هنوز از جعبه خارج نشده بودند که توسط انگلیسی‌ها مصادره گردید. هواپیما‌های مصادره‌شده ایران از نوع کرتیس هاواک (۷۵A- ۹) بودند که بعد‌ها توسط نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا در هند مورد استفاده قرار گرفتند.»

نیروی دریایی با وظیفه مانور داخلی!

نیروی دریایی ارتش رضاخان نیز اما، شرایطی بیش و بهتر از نیروی هوایی آن نداشت. گو اینکه این بخش از ارتش، هیچ وظیفه‌ای برای صیانت از مرز‌های دریایی کشور نداشته و مأموریت‌های آن، صرفاً داخلی بوده است! محمد اسماعیل شیخانی، پژوهشگر تاریخ معاصر، در تشریح شرایط نیروی دریایی رضاخانی آورده است: «اساساً نیروی دریایی ساخته و پرداخته شده از سوی رضاخان صرفاً مانند ارتش وی قرار بود نقش یک ژاندارمری بزرگ را ایفا کند و به معنای واقعی کلمه قرار نبود جزیی از ارتش ملی باشد، نیروی دریایی رضاشاه نیز صرفاً وظیفه مانور داخلی داشته تا حفظ امنیت مرزها. این اقدام رضاشاه و واکنش فوری وی به فرمانده نیروی دریایی‌اش در قبال عمل ابتکاری وی بیانگر دکوری بودن نیروی دریایی است که عملاً نمی‌تواند عملی مخالف منافع انگلیسی‌ها و موافق منافع ملی ایرانیان صورت دهد و ناو‌های مستقر شده در جنوب ایران نیز عملاً کارایی خاصی نداشتند. طنز تاریخ، اما اینجاست که تمامی ادوات و ابزار‌های نیروی دریایی ایران پس از ماجرای اشغال کشور در شهریور ۱۳۲۰ توسط انگلیسی‌ها مصادره شد و آن‌ها این روند را تا سال ۱۳۲۶ عملاً ادامه دادند. ارتش ایران که رضاشاه روی آن مانور زیادی می‌داد در شهریور سال ۲۰ در فاصله زمانی بسیار اندکی در مقابل حمله متفقین دچار فروپاشی شد و تاب و توان مقاومت نداشت! نیروی دریایی نیز در این میان مستثنی نبود و نتوانست مقاومت چندانی به ویژه در قبال حمله انگلیسی‌ها از جنوب کشور داشته باشد، این در حالی بود که نیروی دریایی جنوب در این برهه زمانی حدود هزار نیرو و پرسنل داشت، اما تاب مقاومت در برابر انگلیسی‌ها را نداشت. حدود ۶۰۰ نفر از نیرو‌های ناوگان و پرسنل نیروی دریایی ایران در این برهه کشته شدند و این مسئله ثابت شد که ارتش و نیروی دریایی وابسته به لحاظ تجهیزاتی نمی‌تواند نقطه مطمئنی برای تکیه باشد. نیروی دریایی رضاشاه را باید در پازل کلی ارتش ایران مورد بررسی قرار داد. ارتش ایران به تعبیری یک ژاندارمری بزرگ بود و وظیفه اصلی خود را در مسائلی مانند تخت قاپو کردن یا کشف حجاب تعریف می‌کرد، در واقع کارکرد برشمرده شده برای ارتش صرفاً کارکردی داخلی بود و قرار نبود در زمان تهاجم به مرز‌ها ایفای نقش آنچنانی داشته باشد. نیروی دریایی نیز وضعیتی اینچنین داشت. نفس شکل‌گیری نیروی دریایی و انگیزه اولیه تشکیل آن از سوی رضاشاه نیز به همین منوال بود. در واقع از همان زمان تشکیل نیروی دریایی در جنوب کشور، انگلیسی‌ها و نیروی دریایی آن‌ها به لحاظ کمی و کیفی در این منطقه حضور داشتند و نیروی دریایی ایران نیز قرار نبود اقدامی مخالف با منافع بریتانیایی‌ها صورت دهد. خشم و تقبیح اقدام بایندر از سوی رضاشاه در قبال مسائلی مانند جزیره هنگام یا باسعیدو بیانگر این بود که رضاشاه قرار نیست با نیروی دریایی خود در مقابل انگلیسی‌ها چنگ و دندان نشان دهد و به راهکار‌های دیپلماتیک یا به‌عبارت بهتر مماشات بهتر می‌اندیشد. شهریور سال ۲۰ آزمون عملی و محک عینی ارتش ایران به معنای عام و نیروی دریایی به معنای خاص بود که در فاصله زمانی بسیار اندکی پس از تهاجم متفقین، ارتش و نیروی دریایی ایران دچار فروپاشی شد.»

ارتشی که با وظیفه ذاتی خویش نسبتی نداشت!

در پایان این مقال، باز به بررسی وظیفه اصلی ارتش رضاخانی باز‌می‌گردیم. به نظر می‌رسد که کارکرد این نهاد در آن دوره، صرفاً سرکوب مخالفت‌های داخلی بوده و مواجهه با دشمن خارجی، از دستور کار آن خارج شده است! سیده لیلا موسوی، پژوهشگر تاریخ معاصر، کارکرد ارتش رضاخان را در موارد ذیل منحصر می‌داند: «در نبود پایگاه مردمی و فقدان مشروعیت، رضاخان پایگاه قدرت خود را عمدتاًَ روی ارتش استوار ساخته بود. به تعبیری سردار سپه که موجودیت سیاسی خود را مدیون نظامیان بود، بر ارتش تکیه کرده و تقویت نیرو‌های نظامی و حفظ وفاداری آن‌ها را مقدم‌ترین وظیفه می‌دانست. قدرت ارتش چنان بود که در ایالات و استان‌ها فرماندهان لشکر‌ها و قوای نظامی به‌عنوان نماینده شخص شاه قدرتی برتر از استانداران و فرمانداران محسوب می‌شدند. استانداران و همه مقام‌های استان‌ها تابع شخص فرمانده لشکر بودند و اصولاً با این شرط منصوب می‌شدند. مقام‌های کشوری استان‌ها فقط نامی بود و بس و همه‌کاره افسران عالی‌رتبه بودند. رضاخان عادت نداشت افسران عالی‌رتبه خود را تغییر دهد، بنابراین در تمام مدت سلطنتش آن‌ها را در مشاغل حساس کشوری و لشگری گمارد. ارتشبد فردوست در‌خصوص موقعیت نظامیان در زمان رضاخان متذکر می‌شود هیچ فردی حق نداشت از نظامیان شکایت کند، وگرنه خودش تحت تعقیب و مواخذه قرار می‌گرفت. یکبار شخصی از کریم بوذرجمهری نزد مادر محمدرضا شکایت برد و او نیز شکایت را به رضاخان داد و تقاضای رسیدگی کرد. رضاخان عصبانی شد و با خشونت از اتاق بیرون رفت و گفت به هیچ فردی اجازه نمی‌دهم از افسران من نزد من شکایتی بیاورد، آن‌ها اشتباه نمی‌کنند. رضاخان پس از کودتای ۱۲۹۹ به تدریج ارتش را در صحنه‌های مختلف وارد کرده بود. در ابتدا به منظور جلب افکار عمومی بالاخص دیدگاه رجال سیاسی و طبقات شهرنشین به راهزنی‌های سازمان‌یافته در راه‌ها و طرق و شوارع پایان داده و امکان تردد کالا را بین شهر‌ها بدون احتمال خطر دستبرد و نابودی فراهم کرد، اما به‌تدریج ارتش و رضاخان با قبضه کردن قدرت در ید بلامنازع خود به مشکل اصلی جامعه شهرنشین که از انقلاب مشروطه به دنبال آزادی‌های سیاسی و حاکمیت قانون بودند، تبدیل گردیدند. در دوره ۱۶ ساله سلطنت رضاخان ارتش بیش از آنکه به‌عنوان نیرویی کارآمد حافظ مرز‌های ایران و منافع ملی باشد، به‌عنوان نیروی اصلی حافظ تاج و تخت درصدد سرکوب مخالفان شاه بود. در این سال‌ها در بسیاری از نقاط کشور حکومت نظامی برقرار بود. در کنار ارتش نیرو‌های انتظامی نیز در قالب شهربانی آزادیخواهان بسیاری را مانند آیت‌الله سیدحسن مدرس، فرخی یزدی و میرزاده عشقی را به اشکال گوناگون به کام مرگ کشاندند. حتی محبوبین رضاخان، افرادی مانند تیمورتاش و داور که مسیر سلطنت را برای رضاخان هموار کرده بودند، با گذشت سال‌های اولیه سلطنت و قرار گرفتن در زمره مغضوبین شاه توسط مأمورین شهربانی و عمالی مانند سرتیپ مختاری و دکتر احمدی کشته شدند. در کنار این، دل‌مشغولی دیگر امرای ارتش در سال‌های بعد ثروت‌اندوزی از راه‌های گوناگون شد. این موضوع برخلاف ادعای ظاهری شاه که به مقابله با فساد تأکید داشت با تشویق او نیز همراه بود.»
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار