سرویس سیاسی جوان آنلاین: از اردیبهشت ۹۹، سرهنگ صادق محمودی، با حکم فرمانده نیروی زمینی سپاه به عنوان فرمانده جدید صابرین معرفی شد. او را شاید خیلیها از مستند مسابقه فرمانده در شبکه تلویزیونی افق بشناسند. پاسدار محمودی، در دوران دفاع مقدس از نیروهای تیپ ۶۶ هوابرد قرارگاه رمضان سپاه بوده است و تجربیاتی گرانبها از عملیاتهای ویژه و برونمرزی در سالهای جنگ دارد. او که قبلاً نیز مدتی بهعنوان مسئول عملیات یگان صابرین خدمت کرده، پس از حضور در منطقه جنوبشرق کشور و مقابله با اشرار و گروهکهای تروریستی در سمت معاونت عملیات قرارگاه قدس جنوبشرق نیروی زمینی سپاه، حالا دوباره به تیپ ویژه صابرین برگشته است.
شاید این روزها و پس از نبردهای موفق سالهای اخیر با تکفیریها در عراق و سوریه، سخن از حضور در مرز عراق و سوریه شگفتیآفرین نباشد، اما کمتر مردم از عملیاتهای برونمرزی رزمندگان ایرانی در دوران دفاع مقدس مطلع هستند. سرهنگ پاسدار صادق محمودی، در گفتوگویی به بیان نکاتی در مورد سالهای دفاع مقدس و چگونگی تأسیس تیپ ۶۶ هوابرد سپاه در آن مقطع و عملیات در خاک عراق پرداخته است.
تیپی برای عملیات در خاک عراق
سرهنگ محمودی در گفتوگویی تفصیلی با «تسنیم» میگوید: تیپ ۶۶ نیروهای ویژه هوابرد در سال ۱۳۶۴ به منظور عمقبخشی به عملیاتهای جمهوری اسلامی در خاک عراق تأسیس شد. این یگان برای مأموریتهای خاصی در نظر گرفته شده بود و باید برای این مأموریتها تجهیز میشد و نیروهای آن بر اساس همین مأموریتها تمرین میکردند. به دلیل طبقهبندی، سالها بعد از جنگ هم نمیشد این عملیاتها نشر و برای مردم توضیح داده شود که یکی از مظلومیتهای عملیات برونمرزی هم همین است. رزمندگان این یگانها مردان گمنامی هستند که خالصانه کارهای بزرگی کردند.
فتح اول؛ کرکوک
او ادامه میدهد: تیپ ۶۶ با عملیات فتح ۱ که عملیات روی پالایشگاه کرکوک بود و یک فیلم سینمایی هم از آن ساخته شد معرفی شد. فتح ۱ عملیات بسیار خوبی بود و سبب شد ارتش عراق یگانهای بسیار زیادی را در عمق خاک خودش گسترش دهد و بنابراین از توانایی آن در مرز کاسته شود. چه بسا اگر این عملیاتها نبود، تواناییهای عراق در جبهههای میانی و شمالی چشمگیر میشد. به واسطه حضور رزمندگان ما تا عمق خاک عراق حتی تا مرزهای سوریه پیش رفتیم که خود من در این منطقه هم حضور داشتم، عملاً میتوان گفت محور مقاومت در زمان جنگ شکل گرفت.
افزایش انتظارات از نیروهای ویژه هوابرد
محمودی در ادامه با بیان اینکه موفقیت عملیات فتح ۱ انتظارات از تیپ را افزایش داد، گفت: در جلسهای که خدمت آقای هاشمی بودیم ایشان تأکید کردند اگر بتوانید عملیاتها را در عمق عراق گسترش دهید موجب کاهش توانایی عراق در مرزها است و شما مأموریتها را در بازه زمانی شش ماه تا یک سال تعریف کنید و پایگاههای خود را طوری انتخاب کنید که بتوانید این مدت آنجا بمانید. ما هم پایگاهها را گسترش دادیم.
حضور در عراق تا مرز سوریه!
فرمانده تیپ ۶۶ هوابرد سپاه در دوران دفاع مقدس میگوید: رسیدن به عمق خاک عراق در موصل و نزدیک مرز سوریه نیاز به پیشنیازهایی داشت. باید در مسیر، پایگاههایی ایجاد میشد که هم مخفی میبود و هم امکان پشتیبانی از نیروهایی را که عبور میکردند به عهده میگرفت و برای همین چند ماهی طول کشید تا این پایگاهها را ایجاد کنیم. برخی پایگاهها هم امکان استقرار نداشت یعنی نیرو که به آن میرسید لوازم مورد نیاز را برمیداشت و دوباره پایگاه را مخفی میکرد و ادامه مسیر میداد. اگر میخواستیم از برخی مسیرهای مستقیم برویم، چهار روز طول میکشید، اما به دلیل گسترش ارتش عراق در شهرها و روستاها باید آنها را دور میزدیم بنابراین یک مسیر چهار روزه را ۱۵ روز در راه بودیم و برخی اوقات مجبور بودیم از خاک ترکیه عبور کنیم.
غذای سیر خوردن آرزوی ما شده بود!
او در مورد تغذیه در آن دوران توضیح میدهد: یکی از آرزوهای ما این بود که یک وعده غذای سیر بخوریم و هیچ وقت سیر نبودیم و هرچه در عمق هم میرفتیم تهیه غذا و ارتباطگیری سخت میشد. مدتها مجبور بودیم در یک محدوده سربسته چند ده متری زیر سنگها بمانیم، چون امکان تردد نبود. در حمله به قلعه کانیکا، عمدهترین غذای ما نان، چای و شکر بود و سه وعده همین غذا را میخوردیم. آرد هم برای یکی از گروههای ضدانقلاب بود که دپو کرده بودند و آن را پیدا کردیم و با آن نان پختیم. البته این نان هم به اندازه کافی نبود و شاید به اندازه یک کف دست به هر کس میرسید، اما بچهها هیچ احساس ناراحتی و خستگی نداشتند.
هر ماه، یک نامه به تاریخ آینده!
محمودی در مورد وضعیت روحی نیروها و ارتباط با خانواده میگوید: از لحاظ روحی و روانی خیلی به نیروها فشار میآمد. امکانات ارتباطی نبود و خانوادهها در مدت مأموریت هیچ خبری از ما نداشتند. در آن زمان من پیشنهاد دادم قبل از رفتن به مأموریت، نامههایی به تاریخهای آینده بنویسیم و گفتیم هر یکماه آنها را پست کنید تا خانوادهها از نگرانی بیرون بیایند. شرایط خیلی خاصی بود و عبور و مرور سخت بود و بهداشت و درمان هم در سطح پایینی بود. خیلی از داروهایی را که باید در یخچال نگه داشته میشد، نداشتیم و اگر کسی مجروح میشد با سختی و مشقت باید او را حفظ میکردیم. این امکان هم وجود نداشت که رزمندگان را به عقب برگردانیم و داخل خاک عراق خاکسپاری شدند. در مواردی هم که مجروحان به افرادی سپرده شدند تا به عقب برگردند لو رفتند و به شهادت رسیدند و مزار آنها مشخص نیست.
حمله به قلعه کانیکا در ارتفاعات موصل
سرهنگ محمودی در مورد عملیات مهم حمله به قلعه کانیکا میگوید: عملیات فتح ۸ روی قلعه کانیکا در اطراف موصل اجرا شد. آن قلعه حکم مرکز فرماندهی استان دهوک را داشت و عمده عملیات امنیتی را عراق از آنجا کنترل میکرد. هنر این است که شما سر مار را بزنید. خیلیها شاید از این پرهیز کنند، اما برادرانی مثل سردار شهید محمد ناظری که فرماندهی عملیات را برعهده داشت نظرش این بود که باید به مرکز اصلی فرماندهی دشمن حمله کرد. چون کسی فکرش را هم نمیکرد که ما این کار را بکنیم حتی کردهایی که در منطقه بودند و به ما کمک میکردند هم با این کار مخالف بودند، اما با آن همت شهید ناظری و دوستان دیگری مانند شهید شفیعپور که بعداً با شهید شوشتری در سیستان و بلوچستان به شهادت رسیدند و شهید ترکمانپری نوجوانی که در آن عملیات با سن ۱۶ سالگی و با قدرت بالا در عملیات حضور داشت و به شهادت رسیدند، این عملیات اجرا شد. این عملیات موجب شد دو، سه تیپ دیگر عراق در منطقه درگیر شود و توانایی رزمی عراق در سطح جنگ کم شد و نتیجه آن عملیات والفجر ۱۰ و تصرف حلبچه شد. دکتر عباسی هم در آن عملیات حضور داشت و مجروح شد.