سرویس سیاست جوان آنلاین: همانگونه که دولتهای قبلی ایالات متحده امریکا طرفی از اعمال سیاستهای ضدایرانی خود نبستند، دولت دونالد ترامپ نیز در حالی به پایان دوره چهار ساله خود نزدیک میشود که «سیاست فشار حداکثری» او علیه جمهوری اسلامی ایران فاقد هر گونه نتایج ملموسی برای به زانو درآوردن ملت ایران بود. باراک اوباما رئیسجمهور سابق ایالات متحده نیز راهبرد اصلی خود را «تحریمهای فلجکننده» علیه جمهوری اسلامی ایران نعیین کرده بود، اما شکست خورد. به نظر میرسد بر اساس تجربیات چند سال اخیر دولتهای مختلف ایالات متحده و بر اساس توصیههایی که به جو بایدن میشود، او تلفیقی از «سیاست فشار حداکثری» ترامپ و «اجماعسازی جهانی» اوباما علیه ایران را به عنوان راهبرد مؤثر برای امتیازگیری از ایران و نهایتاً استانداردسازی رفتار کشورمان مورد توجه قرار دهد.
شروط ماورایی، شکست زمینی
هدف اصلی دولت دونالد ترامپ در مواجهه با جمهوری اسلامی ایران، نرمالیزاسیون رفتار ایران در عرصه منطقهای و موشکی با ارائه شروط دوازدهگانه بعد از خروج از برجام بود. به همین دلیل اروپاییها نقش دلال فیمابین امریکا با ایران برای پذیرش شروط مقامات کاخ سفید توسط کشورمان را بازی کردند و امروز چند هفته مانده به اتمام رسمی دولت ترامپ هیچ کدام از آن شروط فضایی تحقق پیدا نکرده است. به رغم آنکه به دلیل ناکارآمدی یک طیف سیاسی در داخل، فشارهای اقتصادی و معیشتی به جامعه ایرانی بیشتر از هر دوره دیگری احساس میشود که البته بر اساس آمارها و نشانههای متقن میتوان برخی از این فشارها را تعمدی و با هدف به ستوه آوردن افکار عمومی مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. به هر روی اهداف دستدوم و حتی دستسوم مقامات این روزهای کاخ سفید در رویارویی با جامعه ایرانی نیز به مرز تحقق نزدیک نشد و این به معنای شکست سیاست فشار حداکثری علیه ایران در دوران چهار ساله دونالد ترامپ و دوستان اوست.
مسئلهای که در قالب تحلیلی در آسیاتایمز نیز مورد اشاره قرار گرفته است. این رسانه درباره سیاستهای دولت دونالد ترامپ، رئیسجمهور امریکا در قبال ایران که با اعمال تحریمهای متعدد همراه بوده است و رویکردی که دولت جو بایدن، رئیسجمهور منتخب امریکا میتواند نسبت به ایران در پیش بگیرد، مینویسد: «با هر معیاری و طبق اقرار خود مایک پمپئو وزیر امور خارجه امریکا، فشار امریکا کاملاً در متوقف کردن برنامه هستهای ایران شکست خورده است، اگرچه تحریمها به اقتصاد آن آسیب زده است. در واقع عدمپایبندی انتخابی تهران به تعهدات هستهای در واکنش به خروج یکجانبه امریکا از توافق هستهای، ایران را به هستهای شدن نزدیکتر کرده است. به بیان دیگر، برخلاف ادعاهای پمپئو که تحریمهای قهری «ابزار مهم امنیت ملی بودهاند»، در واقع این اقدامات خطرات اشاعهای را افزایش دادهاست.»
آسیاتایمز در تشریح شکست سیاست فشار حداکثری علیه کشورمان ادامه میدهد: «تحریمهای جدید اعمال شده علیه ایران در حالی است که فهرست بلندبالای تحریمها تا کنون نتوانسته ایران را برای امتیاز دادن تحت فشار بگذارد. پمپئو در دو سال و نیم گذشته فهرست بلندی از خواستهها برای گنجاندن در یک توافق جدید هستهای تهیه کرده است، اما دولت ایران به این درخواستها جواب نداده است.»
علت پافشاری ترامپ به اتهامی تحت عنوان «تروریست»
دونالد ترامپ تحریمهای ضدایرانی خود علیه جمهوری اسلامی ایران را از نوع تحریمهای ثانویه قرار داد تا مضاف بر افراد حقیقی و حقوقی امریکایی، هر فرد نهاد و دولت خارجی را که در تلاش برای برقراری ارتباط سیاسی، اقتصادی، مالی و تجاری با طرف ایرانی است، مورد تحریم قرار دهد. عنوان بسیاری از تحریمهای ضدایرانی دولت کنونی امریکا تحت عنوان اتهام «تروریست» تصویب و اعمال شده است؛ عنوانی که پیش از این نیز بارها از سوی وزارت خزانهداری دولتهای گذشته این کشور علیه کشورمان وضع شده است.
اصرار و پافشاری بر چنین عنوانی آن است که دولت بعدی امریکا برای رفع تحریمهای ضدایرانی کار بسیار دشوار داشته باشد و به راحتی نتواند با توافقی مانند برجام بخشی از آنها را معلق کند. مسئله بعدی که مورد توجه ترامپ و سایر تصمیمگیران کاخ سفید بوده است، آن است که اطلاق چنین عنوان کلی و مبهمی به ایران یک مسئله مورد تأکید در بین جمهوریخواهان، دموکراتها و حتی کشورهای اروپایی است که میتواند اجماع و همگرایی مناسبی را برای تشدید فشارها به ایران به وجود بیاورد.
مذاکره به لطف یک جریان سیاسی
دونالد ترامپ نیز همانند باراک اوباما بعد از پایان دوره ریاستجمهوریاش با یک حسرت پایاننیافتنی مواجه خواهد شد و آن وادارسازی ایران به تأمین خواستههای امریکا در حوزه مختلف نظامی، هستهای، منطقهای و حقوق بشری است. اگرچه با آغاز دوره ریاست جمهوری باراک اوباما روند تحریم علیه جمهوری اسلامی رشد چشمگیری داشت و در سال ۲۰۱۱ در پی تحریم بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران و ممنوعیت هرگونه مبادله مالی با ایران و همچنین تحریم خرید نفت و تحریمهای فیزیکی که مربوط به تجارت و مبادله اجناس غیرنفتی مختلف مانند غذایی، دارویی، صنعتی و حتی تسلیحاتی است، این فشارها به نقطه اوج خود رسید.
به رغم این باراک اوباما با استعانت از یک جریان نشانهدار سیاسی در داخل کشور توانست توافقی به نام برجام را که در آن صنعت هستهای کشور تعطیل شد و انبوهی از تعهدات را به طرف ایرانی تحمیل کرد، منعقد کند و بر مبنای همان برجام هزینههای بینالمللی علیه ایران را این بار به صورت منطبق بر حقوق بینالملل اعمال کند.
در مقابل دونالد ترامپ بر پایه اعتماد به همین طیف سیاسی از برجام خارج شد و تحریمهای گستردهای را علیه کشورمان اعمال کرد، غافل از آنکه کارد این جریان سیاسی برای همراهسازی مردم با هدف فشار به حاکمیت بنا به دلایل عدیدهای کند شد و نتوانست دوران پرفروغ خود در دوران باراک اوباما را تکرار کند.
توصیههایی به بایدن
وندی شرمن، یکی از اعضای ارشد تیم مذاکرهکننده باراک اوباما که پیش از این سواد و توان تیم مذاکرهکننده کشورمان را در فرایند مذاکرات میان ایران و ۵+۱ به سخره گرفته بود، به جو بایدن و معاون اول وی هریس مجموعه توصیههایی را درباره چگونگی مواجهه با ایران مطرح کرده است که مبنای آن برخلاف آن چیزی است که دولت دونالد ترامپ تحت عنوان «فشار حداکثری» دنبال میکرد.
وندی شرمن که تجربه فراوانی در دولت قبلی ایالات متحده در مواجهه با جمهوری اسلامی ایران به دست آورده است، اعمال تحریم و فشارهای گسترده علیه ایران بدون همراهی اروپاییها را فاقد اثر و نتیجه لازم ارزیابی میکند و پیشنیاز وادارسازی ایران به مذاکره را در مؤلفهای به نام «اجماعسازی» میداند: «یک مسئلهای که در مورد مذاکرهکنندگان ایرانی میدانم این است که آنها مذاکرهکنندگان بسیار سفت و سختی هستند. ما باید تلاش کنیم تا جایی که میشود مسئله «اهرم فشار» را در پیش بگیریم. بیشتر تحریمهای ترامپ در واقع مشابه تحریمهایی هستند که قبلاً اعمال شدهاند، فقط نامشان جدید خواهد شد.» وی در ادامه میگوید: «تحریمها نه منجر به بازگشت ایران به میز مذاکره شده و نه تغییر رفتار ایران در خاورمیانه را به دنبال داشته است، پس مذاکره مجدد یک «معمای بسیار پیچیده» خواهد بود. به نظرم جو بایدن و تیمش ابتدا مذاکره با همپیمانان اروپاییمان همچون فرانسه، انگلیس و آلمان را شروع کنند سپس با روسیه و چین وارد مذاکره شوند تا ببینند بهترین راه پیش رو چیست.»